عباس محمدی
در ابتدای مهربانی خداوند، متولد شدی. تمام رودها، به استقبالت آمدند؛ چنانکه به استقبال اقیانوسها میروند. دستهایت را تمام قطرههای باران، آرزو میکنند. آغاز آفرینش تو، با نغمههای غمگین داوود آمیخته شد.
تو، کوچکترین پرندهای هستی که هفت آسمان، برای زیارتش، خاک زمین را بوسهباران کردهاند. قاصدکها از دورترین فصلها آمدهاند تا خاک قدمت را برای تربت چشمهای تشنه باران ببرند. زمین، قدمگاه قدمهای کوچک تو شد تا قطرههای بیریای باران، با تمام وجود بر تنش بوسه بزنند.
پرندهها، زایران همیشه عاشقت شدند تا بوی آسمانی تو را برای تمام درختها سوغات ببرند.
تو آمدی تا هوا را تشنهتر کنی از آفتابهای سوزان عراق.
آمدی تا باغها از عطر نفسهای تو، هوای شکفتن به سرشان بزند. عشق و وفاداری، در پیراهن کوچک تو وزیدن گرفت و شهادت، نشانه ولادتت شد.
تو آمدی تا با حنجره کوچکت، تمام تیرهای تشنه را کودکانه سیراب کنی. تا سطر سطر بیعدالتیها را با خونت، در دفتر همیشه باز تاریخ بنویسی.
تو آفریده شدی تا از خون زلالت، کهکشان کهکشان ستاره روشن شود و آسمان، با عطر خون تو تا روز وعده داده شده، بر پا بایستد و در خویش فرو نریزد از شرِم خون به آسمان پاشیده شده تو.
دستهای کوچک تو، ستون آسمانها شد و صدای گریهات، لالایی گهوارههای بیفرزند.
تو کوچکترین پرندهای هستی که آسمانها در لبخندش گم شدهاند.
تو از معجزههای خداوندی؛
تو آفریده شدهای تا در کوتاهترین زمان ممکن، راه رستگاری را به دیگران بیاموزی؛ تو کوچکترین آموزگاری هستی که بزرگترین عشق را به ما آموخت.
متن ادبی «کوچکِ بزرگ»
- بازدید: 4243