علی (ع) و ماجرای فدک(3)

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

آیا پیامبران از خود ارث نمی‏گذارند؟
نظر قرآن در این باره
ابوبکر برای بازداشتن دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ترکه پدر به حدیثی تکیه می‏کرد که مفاد آن در نظر خلیفه این بود:پیامبران چیزی از خود به ارث نمی‏گذارند وترکه آنان پس از درگذشتشان صدقه است.
پیش از آنکه متن حدیثی را که خلیفه به آن استناد می‏جست نقل کنیم لازم است این مسئله را از دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار دهیم، زیرا قرآن عالیترین محک برای شناسایی حدیث صحیح ازحدیث باطل است.واگر قرآن این موضوع را تصدیق نکرد نمی‏توانیم چنین حدیثی را ـ هرچند ابوبکر ناقل آن باشد ـ حدیث صحیح تلقی کنیم، بلکه باید آن را زاییده پندار ناقلان وجاعلان بدانیم.
از نظر قرآن کریم واحکام ارث در اسلام، مستثنا کردن فرزندان یا وارثان پیامبران از قانون ارث کاملا غیر موجه است وتا دلیل قاطعی که بتوان با آن آیات ارث را تخصیص زد در کار نباشد، قوانین کلی ارث در باره همه افراد واز جمله فرزندان ووارثان پیامبر حاکم ونافذ است.
اساسا باید پرسید:چرا فرزندان پیامبران نباید ارث ببرند؟چرا با درگذشت آنان، خانه ولوازم زندگی ایشان باید از آنان گرفته شود؟ مگر وارثان پیامبر مرتکب چه گناهی شده‏اند که پس از درگذشت او باید همه فورا از خانه خود بیرون رانده شوند؟ گرچه محرومیت وارثان پیامبران از ارث، عقلا بعید به نظر می‏رسد، ولی اگر از ناحیه وحی دلیل قاطع وصحیحی به ما برسد که پیامبران چیزی از خود به ارث نمی‏گذارند وترکه آنان ملی اعلام می‏شود(!) در این صورت باید با کمال تواضع حدیث را پذیرفته، استبعاد عقل را نادیده بگیریم وآیات ارث را به وسیله حدیث صحیح تخصیص بزنیم.ولی جان سخن همین جاست که آیا چنین حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است؟ برای شناسایی صحت حدیثی که خلیفه نقل می‏کرد بهترین راه این است که مضمون حدیث را بر آیات قرآن عرضه بداریم ودر صورت تصدیق آن را پذیرفته، در صورت تکذیب آن را به دور اندازیم.
وقتی به آیات قرآن مراجعه می‏کنیم می‏بینیم که در دو مورد از وراثت فرزندان پیامبران سخن گفته، میراث بردن آنان را یک مطلب مسلم گرفته است.اینک آیاتی که بر این مطلب گواهی می‏دهند:
الف) ارث بردن یحیی از زکریا
وإنی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .(مریم:5و6)من از (پسر عموهایم) پس از درگذشت خویش می‏ترسم وزن من نازاست. پس مرا از نزد خویش فرزندی عطا کن که از من واز خاندان یعقوب ارث ببرد وپروردگارا او را پسندیده قرار ده.
این آیه را به هر فردی که از مشاجره‏ها دور باشد عرضه کنید خواهد گفت که حضرت زکریان از خداوند برای خود فرزندی خواسته است که وارث او باشد، زیرا از دیگر وارثان خود ترس داشته ونمی‏خواسته که ثروتش به آنان برسد. اینکه او چرا ترس داشت بعدا توضیح داده خواهد شد.
مراد واضح واصلی از یرثنی همان ارث بردن از مال است.البته این مطلب به معنی این نیست که این لفظ در غیر وراثت مالی، مانند وراثت علوم ونبوت، به کار نمی‏رود، بلکه مقصود این است که تا قرینه قطعی بر معنی دوم نباشد، مقصود از آن، ارث مال خواهد بود نه علم ونبوت. (1) اکنون قرائنی را که تأیید می‏کنند که مقصود از یرثنی و یرث من آل یعقوب وراثت در مال است نه وراثت در نبوت وعلم، یاد آور می‏شویم:
1ـ لفظ «یرثنی» و«یرث» ظهور در این دارند که مقصود همان وراثت در مال است نه غیر آن، وتا دلیل قطعی بر خلاف آن در دست نباشد نمی‏توان از ظهور آن دست برداشت. شما اگر مجموع مشتقات این لفظ را در قرآن مورد دقت قرار دهید خواهید دید که این لفظ در تمام قرآن (جز در آیه 32 سوره فاطر) در باره وراثت در اموال به کار رفته است وبس. این خود بهترین دلیل است که این دو لفظ را باید برهمان معنی معروف حمل کرد.
2ـ نبوت ورسالت فیض الهی است که در پی یک رشته ملکات ومجاهدتها وفداکاریها نصیب انسانهای برتر می‏شود. این فیض، بی ملاک به کسی داده نمی‏شود؛ بنابر این قابل توریث نیست، بلکه در گروه ملکاتی است که در صورت فقدان ملاک هرگز به کسی داده نمی‏شود، هرچند فرزند خود پیامبر باشد.
بنابراین، زکریا نمی‏توانست از خداوند درخواست فرزندی کند که وارث نبوت ورسالت او باشد .مؤید این مطلب، قرآن کریم است، آنجا که می‏فرماید:
الله أعلم حیث یجعل رسالته .(انعام:124) خداوند داناتر است به اینکه رسالت خود را در کجا قرار دهد.
3ـ حضرت زکریا نه تنها از خدا درخواست فرزند کرد، بلکه خواست که وارث او را پاک وپسندیده قرار دهد. اگر مقصود، وراثت در مال باشد صحیح است که حضرت زکریا در حق او دعا کند که : واجعله رب رضیا «او را پسندیده قرار ده»؛ زیرا چه بسا وارث مال فردی غیر سالم باشد .ولی اگر مقصود، وراثت در نبوت ورسالت باشد چنین دعایی صحیح نخواهد بود وهمانند این است که ما از خدا بخواهیم برای منطقه ای پیامبر بفرستد واو را پاک وپسندیده قرار دهد! بدیهی است که چنین دعایی در باره ‏پیامبری که از جانب خدا به مقام رسالت ونبوت خواهد رسید لغو خواهد بود.
4ـ حضرت زکریا در مقام دعا یاد آور می‏شود که «من از موالی وپسر عموهای خویش ترس دارم» . اما مبدأ ترس زکریا چه بوده است؟ آیا او می‏ترسید که پس از او مقام نبوت ورسالت به آن افراد نااهل برسد واز آن رو از خدا برای خود فرزندی شایسته درخواست کرد؟ناگفته پیداست که این احتمال منتفی است؛زیرا خداوند مقام رسالت ونبوت را هرگز به افراد ناصالح عطا نمی‏کند تا او از این نظر واهمه ای داشته باشد.
یا اینکه ترس او به سبب آن بود که پس از درگذشتش، دین وآیین او متروک شود وقوم او گرایشهای نامطلوب پیدا کنند؟یک چنین ترسی هم موضوع نداشته است؛زیرا خداوند هیچ گاه بندگان خود را از فیض هدایت محروم نمی‏سازد وپیوسته حجتهایی برای آنان برمی انگیزد وآنان را به خود رها نمی‏کند.
علاوه بر این، اگر مقصود همین بود، در آن صورت زکریا نباید در خواست فرزند می‏کرد، بلکه کافی بود که از خداوند بخواهد برای آنان پیامبرانی برانگیزد ـ خواه از نسل او ووارث او باشند وخواه از دیگران ـ تا آنان را از بازگشت به عهد جاهلیت نجاب بخشند؛ حال آنکه زکریا بر داشتن وارث تکیه می‏کند.
پاسخ دو پرسش
در باره آیه مورد بحث دو پرسش یا اعتراض مطرح است که برخی از دانشمندان اهل تسنن به آن اشاره کرده‏اند واینک هر دو اعتراض را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
الف: حضرت یحیی در زمان پدر به مقام نبوت رسید ولی هرگز مالی را از او به ارث نبرد، زیرا پیش از پدر خود شهید شد. بنابراین، باید لفظ «یرثنی» را به وراثت در نبوت تفسیر کرد، نه وراثت در مال.
پاسخ: این اعتراض در هرحال باید پاسخ داده شود؛خواه مقصود وراثت در مال باشد، خواه وراثت در نبوت.چون مقصود از وراثت در نبوت این است که وی پس از درگذشت پدر به مقام نبوت نایل شود.بنابراین، اشکال متوجه هر دو نظر در تفسیر آیه است ومخصوص به تفسیر وراثت در اموال نیست.اما پاسخ این است که وراثت بردن یحیی از زکریا جزو دعای او نبود، بلکه تنها دعای او این بود که خداوند به او فرزندی پاک عطا کند وهدف از درخواست فرزند این بود که وی وارث زکریا شود. خداوند دعای او را مستجاب کرد؛ هرچند حضرت زکریا به هدف خود از درخواست این فرزند(وراثت بردن یحیی از او) نایل نشد.
توضیح اینکه در آیه‏های مورد بحث سه جمله آمده است:
فهب لی من لدنک ولیا : فرزندی برای من عطا کن.
یرثنی و یرث من آل یعقوب : از من واز خاندان یعقوب ارث ببرد.
واجعله رب رضیا :پروردگارا او را پسندیده قرار ده.
از سه جمله یاد شده، اولی وسومی مورد درخواست بوده ‏اند ومتن دعای حضرت زکریا را تشکیل می‏دهند.یعنی او از خدا می‏خواست که فرزند پسندیده ای به وی عطا کند، ولی هدف وغرض وبه اصطلاح علت غایی برای این درخواست مسئله وراثت بوده است.
هرچند وراثت جزو دعا نبوده است، آنچه که زکریا از خدا می‏خواست جامه عمل پوشید، هرچند هدف وغرض او تأمین نشد وفرزند وی پس از او باقی نماند که مال ویا نبوت او را به ارث ببرد. (2) گواه روشن بر اینکه وراثت جزو دعا نبوده، بلکه امیدی بوده است که بر درخواست او مترتب می‏شده، این است که متن دعا ودرخواست زکریا در سوره ای دیگر به این شکل آمده است ودر آنجا سخنی از وراثت به میان نیامده است.
هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب‏لی من لدنک ذریة طیبة إنک سمیع الدعاء . (آل عمران:38) در این هنگام زکریا پروردگار خود را خواند وگفت:پروردگارا، مرا از جانب خویش فرزندی پاکیزه عطا فرما که تو شنوای دعای (بندگان خود)هستی.
همان طور که ملاحظه می‏فرمایید، در این درخواست، وراثت جزو دعا نیست بلکه در طلب «ذریه طیبه» خلاصه می‏شود.در سوره مریم به جای«ذریة» لفظ «ولیا» وبه جای «طیبة» لفظ «رضیا» به کار رفته است.
ب: در آیه مورد بحث فرزند زکریا باید از دو نفر ارث ببرد:زکریا وخاندان یعقوب؛ چنانکه می‏فرماید: یرثنی و یرث من آل یعقوب .وراثت از مجموع خاندان یعقوب، جز وارثت نبوت نمی‏تواند باشد.
پاسخ: مفاد آیه این نیست که فرزند زکریا وارث همه خاندان یعقوب باشد، بلکه مقصود، به قرینه لفظ «من» که افاده تبعیض می‏کند، این است که از بعضی ازاین خاندان ارث ببرد نه از همه. در صحت این مطلب کافی است که وی از مادر خود یا از فرد دیگری که از خاندان یعقوب باشد ارث ببرد.اما اینکه مقصود از این یعقوب کیست وآیا همان یعقوب بن اسحاق است یا فرد دیگر، فعلا برای ما مطرح نیست.
ب) ارث بردن سلیمان از داود
وورث سلیمان داود .(نمل:16) سلیمان از داود ارث برد.
شکی نیست که مقصود از آیه این است که سلیمان مال وسلطنت را از داود به ارث برد وتصور اینکه مقصود، وراثت در علم بوده است از دو نظر مردود است:
اولا، لفظ «ورث» در اصطلاح همگان، همان ارث بردن از اموال است وتفسیر آن به وراثت در علم، تفسیر به خلاف ظاهر است که بدون قرینه قطعی صحیح نخواهد بود.
ثانیا، چون علوم اکتسابی از طریق استاد به شاگرد منتقل می‏شود وبه طور مجاز صحیح است که گفته شود«فلانی وارث علوم استاد خود است» ولی از آنجا که مقام نبوت وعلوم الهی موهبتی است واکتسابی وموروثی نیست وخداوند به هرکسی بخواهد آن را می‏بخشد، تفسیر وراثت به این نوع علوم ومعارف ومقامات ومناصب، تا قرینه قطعی در کار نباشد صحیح نخواهد بود، زیرا پیامبر بعدی نبوت وعلم را از خدا گرفته است نه از پدر.
گذشته ازاین، در آیه ما قبل این آیه، خداوند در باره داود وسلیمان چنین می‏فرماید:
ولقد آتینا داود و سلیمان علما و قالا الحمد لله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین .(نمل:15) ما به داود وسلیمان علم ودانش دادیم وهر دو گفتند:سپاس خدا را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمان خود برتری داد.
آیا ظاهر آیه این نیست که خداوند به هر دو نفر علم ودانش عطا کرد وعلم سلیمان موهبتی بوده است نه موروثی؟ با توجه به مطالب یاد شده، این آیه (نمل:16) وآیه پیش(مریم:6) به روشنی ثابت می‏کنند که شریعت الهی در باره پیامبران پیشین این نبوده که فرزندان آنان از ایشان ارث نبرند، بلکه اولاد آنان نیز همچون فرزندان دیگران از یکدیگر ارث می‏بردند .
به جهت صراحت آیات مربوط به وراثت یحیی وسلیمان از اموال پدرانشان، دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه آتشین خود، که پس از درگذشت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد ایراد کرد، با استناد به این دو آیه بر بی پایه بودن این اندیشه استدلال کرد وفرمود:
«هذا کتاب الله حکما و عدلا و ناطقا و فصلا یقول: یرثنی و یرث من آل یعقوب و ورث سلیمان داود ». (3) این کتاب خدا حاکم است ودادگر وگویاست وفیصله بخش، که می‏گوید:«[یحیی‏] از من [زکریا] واز خاندان یعقوب ارث ببرد.»(ونیز می‏گوید:)«سلیمان از داود ارث برد».
حدیث ابوبکر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
بحث گذشته در باره آیات قرآن به روشنی ثابت کرد که وارثان پیامبران از آنان ارث می‏برند وارث آنان پس از درگذشتشان به عنوان صدقه در میان مستمندان تقسیم نمی‏شود. اکنون وقت آن رسیده است که متن روایاتی را که دانشمندان اهل تسنن نقل کرده‏اند وعمل خلیفه اول را، در محروم ساختن دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ارث پدر، از آن طریق توجیه نموده‏اند مورد بررسی قرار دهیم.
ابتدا متون احادیثی را که در کتابهای حدیث وارد شده است نقل می‏کنیم، سپس در مفاد آنها به داوری می‏پردازیم:
«نحن معاشر الأنبیاء لانورث ذهبا و لا فضة و لا أرضا ولا عقارا و لا دارا و لکنا نورث الإیمان و الحکمة والعلم و السنة».
ما گروه پیامبران طلا ونقره وزمین وخانه به ارث نمی‏گذاریم؛ما ایمان وحکمت ودانش وحدیث به ارث می‏گذاریم.
2ـ «إن الأنبیاء لا یورثون».
پیامبران چیزی را به ارث نمی‏گذارند(یا موروث واقع نمی‏شوند).
3ـ «إن النبی لا یورث».
پیامبر چیزی به ارث نمی‏گذارد(یا موروث واقع نمی‏شود).
4ـ «لانورث ؛ ما ترکناه صدقة».
چیزی به ارث نمی‏گذاریم؛ آنچه از ما بماند صدقه است.
اینها متون احادیثی است که محدثان اهل تسنن آنها را نقل کرده‏اند.خلیفه اول، در بازداشتن دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ارث آن حضرت، به حدیث چهارم استناد می‏جست . در این مورد، متن پنجمی نیز هست که ابوهریره آن را نقل کرده است، ولی چون وضع احادیث وی معلوم است (تا آنجا که ابوبکر جوهری، مؤلف کتاب ا«السقیفة» در باره این حدیث به غرابت متن آن اعتراف کرده است (4) ) از نقل آن خودداری کرده، به تجزیه وتحلیل چهار حدیث مذکور می‏پردازیم.
در باره حدیث نخست می‏توان گفت که مقصود این نیست که پیامبران چیزی از خود به ارث نمی‏گذارند، بلکه غرض این است که شأن پیامبران آن نبوده که عمر شریف خود را در گرد آوری سیم و زر وآب وملک صرف کنند وبرای وارثان خود ثروتی بگذارند؛ یادگاری که از آنان باقی می‏ماند طلا ونقره نیست، بلکه همان حکمت ودانش وسنت است. این مطلب غیر این است که بگوییم اگر پیامبری عمر خود را در راه هدایت وراهنمایی مردم صرف کرد وبا کمال زهد وپیراستگی زندگی نمود، پس از درگذشت او، به حکم اینکه پیامبران چیزی به ارث نمی‏گذارند، باید فورا ترکه او را از وارثان او گرفت وصدقه داد.
به عبارت روشنتر، هدف حدیث این است که امت پیامبران یا وارثان آنان نباید انتظار داشته باشند که آنان پس از خود مال وثروتی به ارث بگذارند، زیرا آنان برای این کار نیامده اند؛ بلکه برانگیخته شده‏اند که دین وشریعت وعلم وحکمت در میان مردم اشاعه دهند واینها را از خود به یادگار بگذارند. از طریق دانشمندان شیعه حدیثی به این مضمون از امام صادق علیه السلام نقل شده است واین گواه بر آن است که مقصود پیامبر همین بوده است. امام صادق می‏فرماید:
«إن العلماء ورثة الأنبیاء و ذلک إن الأنبیاء لم یورثوا درهما ولا دینارا و إنما ورثوا أحادیث من أحادیثهم». (5) دانشمندان وارثان پیامبران هستند، زیرا پیامبران درهم ودیناری به ارث نگذاشته‏اند بلکه (برای مردم) احادیثی را از احادیث خود به یادگار نهاده ‏اند.
هدف این حدیث ومشابه آن این است که شأن پیامبران مال اندوزی وارث گذاری نیست، بلکه شایسته حال آنان این است که برای امت خود علم و ایمان باقی بگذارند. لذا این تعبیر گواه آن نیست که اگر پیامبری چیزی از خود به ارث گذاشت باید آن را از دست وارث او گرفت.
از این بیان روشن می‏شود که مقصود از حدیث دوم وسوم نیز همین است؛ هرچند به صورت کوتاه ومجمل نقل شده‏اند. در حقیقت، آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده یک حدیث بیش نبوده است که در موقع نقل تصرفی در آن انجام گرفته، به صورت کوتاه نقل شده است.
تا اینجا سه حدیث نخست را به طور صحیح تفسیر کرده، اختلاف آنها را با قرآن مجید، که حاکی از وراثت فرزندان پیامبران از آنان است، برطرف ساختیم.مشکل کار، حدیث چهارم است؛زیرا در آن، توجیه یاد شده جاری نیست وبه صراحت می‏گوید که ترکه پیامبر یا پیامبران به عنوان «صدقه» باید ضبط شود.
اکنون سؤال می‏شود که اگر هدف حدیث این است که این حکم در باره تمام پیامبران نافذ وجاری است، در این صورت مضمون آن مخالف قرآن مجید بوده، از اعتبار ساقط خواهد شد واگر مقصود این است که این حکم تنها در باره پیامبر اسلام جاری است وتنها او در میان تمام پیامبران چنین خصیصه ای دارد، در این صورت، هرچند با آیات قرآن مباینت ومخالفت کلی ندارد، ولی عمل به این حدیث در برابر آیات متعدد قرآن در خصوص ارث ونحوه تقسیم آن میان وارثان، که کلی وعمومی است وشامل پیامبر اسلام نیز هست، مشروط بر این است که حدیث یاد شده آنچنان صحیح ومعتبر باشد که بتوان با آن آیات قرآن را تخصیص زد، ولی متأسفانه حدیث یاد شده، که خلیفه اول بر آن تکیه می‏کرد، از جهاتی فاقد اعتبار است که هم اکنون بیان می‏شود .
1ـ از میان یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، خلیفه اول در نقل این حدیث متفرد است واحدی از صحابه حدیث یاد شده را نقل نکرده است.
اینکه می‏گوییم وی در نقل حدیث مزبور متفرد است گزافه نیست، زیرا این مطلب از مسلمات تاریخ است، تا آنجا که ابن حجر تفرد او را در نقل این حدیث گواه بر اعلمیت او می‏گرفته است! (6) آری، تنها چیزی که در تاریخ آمده این است که در نزاعی که علی ـعلیه السلام با عباس در باره میراث پیامبر داشت (7) عمر در مقام داوری میان آن دو به خبری که خلیفه اول نقل کرده استناد جست ودر آن جلسه پنج نفر به صحت آن گواهی دادند. (8) ابن ابی الحدید می‏نویسد:
پس از درگذشت پیامبر، ابوبکر در نقل این حدیث متفرد بود واحدی جز او این حدیث را نقل نکرد.فقط گاهی گفته می‏شود که مالک بن اوس نیز حدیث یاد شده را نقل کرده است. آری، برخی از مهاجران در دوران خلافت عمر به صحت آن گواهی داده‏اند. (9) بنابر این، آیا صحیح است که خلیفه وقت، که خود طرف دعوا بوده است، به حدیثی استشهاد کند که در آن زمان جز او کسی از آن حدیث اطلاع نداشته است؟ ممکن است گفته شود که قاضی در محاکمه می‏تواند به علم خود عمل کند وخصومت را با علم وآگاهی شخصی خود فیصله دهد، وچون خلیفه حدیث یاد شده را از خود پیامبر شنیده بوده است می‏توانسته به علم خود اعتمادکندو آیات مربوط به میراث اولاد را تخصیص بزند وبر اساس آن داوری کند. ولی متأسفانه کارهای ضد ونقیض خلیفه و تذبذب وی در دادن فدک ومنع مجدد آن (که شرح مبسوط آن پیشتر آمد)، گواه بر آن است که وی نسبت به صحت خبر مزبور یقین واطمینان نداشته است.
بنابر این،چگونه می‏توان گفت که خلیفه در بازداشتن دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از میراث پدر به علم خویش عمل کرده وکتاب خدا را با حدیثی که از پیامبر شنیده بود تخصیص زده است؟ 2ـ چنانچه حکم خداوند در باره ترکه پیامبر این بوده است که اموال او ملی گردد ودر مصالح مسلمانان مصرف شود، چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این مطلب را به یگانه وارث خود نگفت؟ آیا معقول است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حکم الهی را از دخت گرامی خود که حکم مربوط به او بوده است پنهان سازد؟ یا اینکه به او بگوید، ولی او آن را نادیده بگیرد؟ نه، چنین چیزی ممکن نیست.زیرا عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ومصونیت دختر گرامی او از گناه مانع از آن است که چنین احتمالی در باره آنان برود.بلکه باید انکار فاطمه ـ علیها السلام ـ را گواه بر آن بگیریم که چنین تشریعی حقیقت نداشته است وحدیث مزبور مخلوق اندیشه کسانی است که می‏خواستند، به جهت سیاسی، وارث بحق پیامبر را از حق مشروع او محروم سازند.
3ـ اگر حدیثی که خلیفه نقل کرد به راستی حدیثی صحیح واستوار بود، پس چرا موضوع فدک در کشاکش گرایشها وسیاستهای متضاد قرار گرفت وهر خلیفه ای در دوران حکومت خود به گونه ای با آن رفتار کرد؟ با مراجعه به تاریخ روشن می‏شود که فدک در تاریخ خلفا وضع ثابتی نداشت . گاهی آن را به مالکان واقعی آن باز می‏گرداندند واحیانا مصادره می‏کردند، وبه هرحال، در هر عصری به صورت یک مسئله حساس وبغرنج اسلامی مطرح بود. (10) چنانکه پیشتر نیز ذکر شد، در دوران خلافت عمر، فدک به علی ـعلیه السلام وعباس بازگردانیده شد. (11) در دوران خلافت عثمان در تیول مروان قرار گرفت. در دوران خلافت معاویه وپس از درگذشت حسن بن علی ـعلیه السلام فدک میان سه نفر(مروان، عمرو بن عثمان، یزید بن معاویه) تقسیم شد.سپس در دوران خلافت مروان تماما در اختیار او قرار گرفت ومروان آن را به فرزند خود عبد العزیز بخشید واو نیز آن را به فرزند خود عمر هبه کرد.عمر بن عبد العزیز در دوران زمامداری خود آن را به فرزندان زهرا ـ علیها السلام ـ باز گردانید.وقتی یزید بن عبد الملک زمام امور را به دست گرفت آن را از فرزندان فاطمه ـ علیها السلام ـ باز گرفت وتا مدتی در خاندان بنی مروان دست به دست می‏گشت، تا اینکه خلافت آنان منقرض شد.
در دوران خلافت بنی عباس فدک از نوسان خاصی برخوردار بود. ابو العباس سفاح آن را به عبد الله بن حسن بن علی علیه السلام بازگردانید.ابو جعفر منصور آن را بازگرفت. مهدی عباسی آن را به اولاد فاطمه ـ علیها السلام ـ باز گردانید.موسی بن مهدی وبرادر او آن را پس گرفتند.تا اینکه خلافت به مأمون رسیدو او فدک را بازگردانید. وقتی متوکل خلیفه شد آن را از مالک واقعی بازگرفت. (12) اگر حدیث محرومیت فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ترکه او حدیث مسلمی بود، فدک هرگز چنین سرنوشت تأسف آوری نداشت.
4ـ پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم غیر از فدک ترکه دیگری هم داشت،ولی فشار خلیفه اول در مجموع ترکه پیامبر بر فدک بود. از جمله اموال باقی مانده از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خانه‏های زنان او بود که به همان حال در دست آنان باقی ماند وخلیفه متعرض حال آنان نشدوهرگز به سراغ آنان نفرستاد که وضع خانه‏ها را روشن کنند تا معلوم شود که آیا آنها ملک خود پیامبر بوده است یا اینکه آن حضرت در حال حیات خود آنها را به همسران خود بخشیده بوده است.
ابوبکر، نه تنها این تحقیقات را انجام نداد، بلکه برای دفن جنازه خود در جوار مرقد مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دختر خود عایشه اجازه گرفت، زیرا دختر خود را وارث پیامبر می‏دانست! ونه تنها خانه ‏های زنان پیامبر را مصادره نکرد، بلکه انگشتر وعمامه وشمشیر ومرکب و لباسهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را، که در دست علی ـعلیه السلام بود، از او باز نگرفت وسخنی از آنها به میان نیاورد.
ابن ابی الحدید در برابر این تبعیض آنچنان مبهوت می‏شود که می‏خواهد توجیهی برای آن از خود بتراشد، ولی توجیه وی به اندازه ای سست وبی پایه است که شایستگی نقل ونقد را ندارد. (13) آیا محرومیت از ارث مخصوص دخت پیامبر بود یا شامل تمام وارثان او می‏شد، یا اینکه اساسا هیچ نوع محرومیتی در کار نبوده وصرفا انگیزه‏های سیاسی فاطمه ـ علیها السلام ـ را از ترکه او محروم ساخت؟ 5ـ چنانچه در تشریع اسلامی محرومیت وارثان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم‏از میراث او امری قطعی بود، چرا دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، که به حکم آیه «تطهیر» از هر نوع آلودگی مصونیت دارد، در خطابه آتشین خود چنین فرمود:
«یابن أبی قحافة أفی کتاب الله أن ترث أباک و لا أرث أبی؟ لقد جئت شیئا فریا. أفعلی عمد ترکتم کتاب الله‏فنبذتموه وراء ظهورکم و... و زعمتم أن لا حظوة لی و لا ارث من أبی و لا رحم بیننا؟ أفخصکم الله ب‏آیة أخرج أبی منها أم هل تقولون: إن أهل ملتین لا یتوارثان؟ أو لست أنا و أبی من أهل ملة واحدة أم أنتم أعلم بخصوص القرآن وعمومه من أبی وابن عمی؟ فدونکها مخطومة مرحولة تلقاک یوم حشرک فنعم الحکم الله و الزعیم محمد و الموعد القیامة و عند الساعة یخسر المبطلون». (14) ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب الهی است که تو از پدرت ارث ببری ومن از پدرم ارث نبرم؟امر عجیبی آوردی! آیا عمدا کتاب خدا را ترک کردید وآن را پشت سر انداختید وتصور کردید که من از ترکه پدرم ارث نمی‏برم وپیوند رحمی میان من واو نیست؟ آیا خداوند در این موضوع آیه مخصوصی برای شما نازل کرده ودر آن آیه پدرم را از قانون وراثت خارج ساخته است، یااینکه می‏گویید پیروان دو کیش از یکدیگر ارث نمی‏برند؟ آیا من وپدرم پیرو آیین واحدی نیستیم؟ آیا شما به عموم وخصوص قرآن از پدرم وپسرعمویم آگاه ترید؟ بگیر این مرکب مهار وزین شده را که روز رستاخیز با تو روبرو می‏شود. پس، چه خوب داوری است خداوند وچه خوب رهبری است محمدصلی الله علیه و آله و سلم. میعاد من وتو روز قیامت؛ وروز رستاخیز باطل گرایان زیانکار می‏شوند.
آیا صحیح است که با این خطابه آتشین احتمال دهیم که خبر یاد شده صحیح واستوار بوده است؟ این چگونه تشریعی است که صرفا مربوط به دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وپسر عم اوست وآنان خود از آن خبر ندارندوفرد بیگانه ای که حدیث ارتباطی به او ندارد از آن آگاه است؟! در پایان این بحث نکاتی را یاد آور می‏شویم:
الف) نزاع دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حاکم وقت در باره چهار چیز بود:
1ـ میراث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.
2ـ فدک، که پیامبر در دوران حیات خود آن را به او بخشیده بود ودر زبان عرب به آن «نحله» می‏گویند.
3ـ سهم ذوی القربی، که در سوره انفال آیه 41 وارد شده است.
4ـ حکومت و ولایت.
در خطابه حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ واحتجاجات او به این امور چهارگانه اشاره شده است . از این رو، گاهی لفظ میراث وگاه لفظ «نحله» به کار برده است. ابن ابی الحدید(در ج‏16، ص‏230 شرح خود بر نهج البلاغه) به طور گسترده در این موضوع بحث کرده است.
ب) برخی از دانشمندان شیعه مانند مرحوم سید مرتضی ـ ره ـ حدیث «لا نورث ما ترکنا صدقة» را به گونه‏ای تفسیرکرده‏اند که با ارث بردن دخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منافاتی ندارد. ایشان می‏گویند که لفظ «نورث» به صیغه معلوم است و«ما»ی موصول، مفعول آن است ولفظ «صدقه»، به جهت حال یا تمیز بودن، منصوب است. در این صورت، معنی این حدیث چنین می‏شود:آنچه که به عنوان صدقه باقی می‏گذاریم به ارث نمی‏نهیم.ناگفته پیداست که چیزی که در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رنگ صدقه به آن خورده است قابل وراثت نیست واین مطلب غیر آن است که بگوییم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هرگز از خود چیزی را به ارث نمی‏گذارد.
اما این تفسیر خالی از اشکال نیست، زیرا این مطلب اختصاص به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ندارد، بلکه هر فرد مسلمان که مالی را در حال حیات خود وقف یا صدقه قرار دهد مورد وراثت قرار نمی‏گیرد وهرگز به اولاد او نمی‏رسد، خواه پیامبر باشد خواه یک شخص عادی.
ج) مجموع سخنان دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، چه در خطابه آتشین آن حضرت وچه در مذاکرات او با خلیفه وقت، می‏رساند که فاطمه ـ علیها السلام ـ از وضع موجود سخت ناراحت بوده است وبر مخالفان خود خشمگین، وتا جان در بدن داشته از آنان راضی نشده است .
خشم فاطمه ـ علیها السلام ـ
چنانکه گذشت، مناظره واحتجاج دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ابوبکر به نتیجه نرسید وفدک از زهرا ـ علیها السلام ـ گرفته شد وآن حضرت چشم از این جهان بربست در حالی که بر خلیفه خشمگین بود. این مطلب از نظر تاریخ چنان روشن است که هرگز نمی‏توان آن را انکار کرد. بخاری، محدث معروف جهان تسنن، می‏گوید:
وقتی خلیفه، به استناد حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد، فاطمه رااز فدک بازداشت او بر خلیفه خشم کرد ودیگر با او سخن نگفت تا درگذشت. (15) ابن قتیبه در کتاب «الإمامة والسیاسة»(ج 1، ص‏14) نقل می‏کند:
عمر به ابوبکر گفت:برویم نزد فاطمه، زیرا ما او را خشمگین کردیم. آنان به در خانه زهرا آمدند واذن ورود خواستند.وی اجازه ورود نداد. تا آنکه با وساطت علی وارد خانه شدند. ولی زهرا روی از آن دو برتافت وپاسخ سلامشان را نداد.پس از دلجویی از دخت پیامبر وذکر اینکه چرا فدک را به او نداده‏اند، زهرا در پاسخ آنان گفت: شما را به خدا سوگند می‏دهم، آیا از پیامبر شنیده‏اید که فرمود رضایت فاطمه رضایت من وخشم او خشم من است؛ فاطمه دختر من است، هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته وهرکس او را راضی سازد مرا راضی ساخته است. وهر کس زهرا را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟ در این موقع هر دو نفر تصدیق کردند که از پیامبر شنیده‏اند.
زهرا ـ علیها السلام ـ افزود:من خدا وفرشتگان را گواه می‏گیرم که شما مرا خشمگین کردید ومرا راضی نساختید، واگر با پیامبر ملاقات کنم از دست شما به او شکایت می‏کنم.
ابوبکر گفت:من از خشم پیامبر وتو به خدا پناه می‏برم. در این موقع خلیفه شروع به گریه کرد وگفت: به خدا من پس از هر نمازی در حق تو دعا می‏کنم. این را گفت وگریه کنان خانه زهرا را ترک کرد.مردم دور او را گرفتند. وی گفت:هر فردی از شما با حلال خود شب را با کمال خوشی به سر می‏برد، در حالی که مرا در چنین کاری وارد کردید. من نیازی به بیعت شما ندارم.مرا از مقام خلافت عزل کنید. (16) محدثان اسلامی، به اتفاق، این حدیث را از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده‏اند که:
«فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبنی». (17) فاطمه پاره تن من است.هرکس او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته است.
فسلام الله علیها یوم ولدت و یوم ماتت و یوم تبعث حیا.
__________________________
1ـ آری، گاهی همین لفظ، بنابه قرینه خاصی، در ارث علم به کار می‏رود، مانند: ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا (فاطر:32). یعنی: این کتاب را به آن گروه از بندگان خود که برگزیده‏ایم به ارث دادیم. ناگفته پیداست که در اینجا لفظ «کتاب» قرینه روشنی است که مقصود، ارث مال نیست، بلکه ارث آگاهی از حقایق قرآن است.
2ـ برخی از قراء «یرثنی» را مجزوم خوانده، آن را جواب یا اصطلاحا جزای «هب» (که صیغه امر است) گرفته اند؛ یعنی «إن تهب ولیا یرثنی» ـ اگر فرزندی عطا کنی وارث من می‏شود .
3ـ احتجاج طبرسی، ج‏1، ص 145(طبع نجف).
4ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏16، ص .220
5ـ مقدمه معالم، ص 1، به نقل از کلینی (ره).
6ـ صواعق، ص‏ .19
7ـ نزاع علی ـعلیه السلام با عباس به شکلی که در کتابهای اهل تسنن نقل شده از طرف محققان شیعه مردود است.
8ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏229 وصواعق، ص .21
9ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏ .227
10ـ برای آگاهی از این کشاکشها ومدارک آنها به کتاب الغدیر(ج‏7، ص‏159 تا196 ط نجف) مراجعه فرمایید.
11ـ این قسمت با آنچه که امام ـعلیه السلام در نامه ای که به عثمان بن حنیف نوشته سازگار نیست.در آنجا می نویسد: «کانت فی أیدینا فدک من کل ما أظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم الله». یعنی:از آنچه که آسمان بر آنها سایه انداخته بود تنها «فدک» در اختیار ما بود. گروهی بر آن حرص ورزیدند وگروه دیگر از آن صرف نظر کردند؛ وچه خوب حکم وداوری است خدا.
12ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج‏16، صص‏217ـ .216
13ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج‏16،ص .261
14ـ احتجاج طبرسی،ج‏1،صص‏139 ـ 138ط نجف؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج‏16، ص‏ .251
15ـ صحیح بخاری، باب فرض الخمس، ج‏5، ص 5 وکتاب غزوات، باب غزوه خیبر، ج‏6، ص‏.196 در این باب افزوده است: فاطمه پس از پدر خود شش ماه بزیست.وقتی درگذشت، شوهر وی شبانه او را دفن کرد وبه ابوبکر خبر نداد.
16ـ جاحظ در رسائل خود (ص 300) سخن محققانه ای در این مورد دارد. برای آگاهی از نظر وی، علاقه‏مندان می‏توانند به آن مراجعه کنند.
17ـ برای اطلاع از مدارک این حدیث ر.ک:الغدیر، ج‏7، صص‏235 ـ 232 ط نجف.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page