داستان «ایثار علوی»

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)


«و یؤثرون علی انفسهم ولوکان بهم ‏خصاصة‏»
«و در عین تنگدستی، دیگران را برخود برمی‏گزینند.»
راد مرد خسته و عرق‏ریزان در خانه را به‏ صدا درآورد. بچه‏ ها باشنیدن صدای در،گویی که از صبح منتظر چنین لحظه ‏ای ‏بودند، با هیجان برای باز کردن در دویدند.همین که در باز شد، چهره متبسم پدر چهارچوب آن را پر کرد. بچه‏ ها مؤدبانه سلام ‏کردند، پدر با مهربانی خم شد و هر یک از آن‏ها را روی یک دست ‏بلند کرد و در آغوش ‏گرفت و با خوش رویی بوسیدشان. همان طور که قدم زنان به طرف سایه نخل می‏رفت، به‏ صحبت ‏های کودکانه ‏شان گوش سپرد.
همسرش با رویی گشاده و جامی آب‏به استقبالش آمد تو گویی خستگی مرداز دیدن این همه میمیت‏ بی‏شائبه ‏ذره ذره از تنش به در می‏رفت، درمیان‏ سرو صدای بچه‏ ها که در اطرافش‏ می‏ دویدند و بازی می‏کردند، جام آب راجرعه جرعه نوشید. آن گاه حمد خدای‏ گفت و با نگاهی تشکرآمیز، خطاب به ‏همسرش گفت: چیزی برای خوردن‏ بیاور...
همسرش بی ‏هیچ سخن ایستاده بود،وقتی او دوباره نگاهش کرد، پلک های ‏همسرش پایین افتاد و با متانت پاسخ‏ داد:
- پسر عمو! دو روز است که خود و فرزندانم ‏غذایی نخورده ‏ایم. اکنون هم چیزی برای‏ خوردن نداریم!
- پس چرا مرا خبر نکردی تا چیزی تهیه ‏کنم و بیاورم؟
- از خدا شرم کردم چیزی از تو بخواهم که‏ توانایی تهیه ‏اش را نداشته باشی.
از این‏ بزرگواری، شرمگین برخاست و به‏ راه ‏افتاد.
مرد نگاهی به آسمان انداخت. خورشید به‏ وسط آسمان رسیده بود، اما او هنوز هیچ‏ خریداری نکرده بود. با دلسردی نگاهی به‏ حصیرها و سبدهای جلو پایش انداخت، دیگر امیدی نبود.
دستهای پینه بسته‏ اش با مهارت آن‏ها راروی هم چید و طناب را دورشان گره زد.سر دیگر طناب را به دست گرفت و بسته را به ‏پشت انداخت.
نومیدانه پاهایش به دنبالش کشیده ‏می‏شد و نگاه غمگینش چیزی جز شن ‏ها را نمی‏ دید. با نزدیک شدن به خانه، غم مانند گلوله ‏ای از دلش به طرف بالا حرکت می‏کرد.دم در خانه این گلوله راه گلویش را سد کرد.لحظه ‏ای گوش ایستاد. هیچ صدایی از حیاط شنیده نمی‏شد. آرام در را گشود و وارد شد.صدای محزون و گریه‏ های بچه‏ ها اتاق را پرکرده بود. بی ‏آنکه سر و صدایی به پا کند، آرام ‏بسته ‏اش را کنار نخل داخل حیاط گذاشت و بیرون آمد. با سرعت راه مسجد را پیش ‏گرفت.
بلال تکبیر اقامه نماز را گفت. او داخل مسجد شد و در نزدیکترین جای‏ خالی ایستاد.
با تمام تلاشی که برای تمرکز حواس ‏داشت، ناموفق و با افکاری مغشوش ‏نماز را به پایان رساند...
مامومین یکی یکی با رسول‏ خداصلی الله علیه و آله دست می‏دادند و خدا حافظی ‏می‏کردند و او همان طور با خود کلنجار بود. بالاخره به این نتیجه رسید که آخراز همه با رسول خدا صلی الله علیه و آله دست دهد حاجت‏ خویش را بیان کند. با این افکار پس از آخرین نفر، پیش رفت و دست ‏داد اما در همان لحظه، شرم تمام تنش را داغ ‏کرد و چیزی بین او و گفتارش سدی پدید آورد. خدا حافظی کرد و به راه افتاد. عرق سردی تنش را سست کرده ‏بود و پاهای پر طلاطمش تحمل جسم‏ سنگینش را نداشت.
صدای گریه بچه‏ هایش مدام در گوشش ‏می ‏پیچید و آزارش می‏داد. مجموع این‏ احوالات برحس تنهایی و غربت او می ‏افزود ودردی دیگر بر دردهایش افزوده می‏شد.سنگینی دل و تن، پیچش پاهایش را موجب ‏می‏شد. هر قدر به خانه ‏اش نزدیک تر می‏شد،این حالت را بیشتر حس می‏کرد. در پیچ‏ کوچه ‏ای که به خانه ‏اش منتهی می‏شد، نافرمانی پاهایش به نهایت رسید و دیگرایستاد! و یا بهتر بگویم فروریخت!
بی‏ آن که هدفی داشته باشد، نگاه نومیدش‏ به ابتدای کوچه دوخته شد، از پشت‏ قطره ‏های عرق که به پلک هایش رسیده بود،مردی ست بر اندام را دید که شن‏ ها در زیرپاهایش تلالؤ خاصی داشت.
برای فرار از نگاه مرد به انتهای کوچه نظرانداخت و گوشه دستارش را به بهانه پاک‏ کردن عرق روی چهره ‏اش آورد. صدای‏ گام های مرد هر لحظه نزدیک‏تر به گوش ‏می‏رسید تا این که آرام آرام، آرام شد و در نزدیکی او ایستاد. صدای با صلابتش او را به‏نام خواند:
- مقداد!
- بله، یا اباالحسن!
- چه چیز در این وقت روز تو را از خانه ‏گریزان کرده؟
- الآن راه می‏ افتم...
- خوب پس برویم...
- شما بفرمایید یا اباالحسن
- منتظر کسی هستی مقداد؟
- خیر، یا ابن ابی‏طالب...
- پس چه چیز...؟
- مرا از پاسخ معذور دارید.
- حال که چنین است، ممکن نیست ‏بروم‏ مگر آن‏که مرا از غصه خویش با خبرکنی.
چهره تیره مقداد به سرخی گرایید و برق‏زد و قطره درشتی از عرق از زیر دستار رو ی‏پیشانیش غلتید. سرش را پایین انداخت و باشرمساری گفت:
- گریه و زاری فرزندان گرسنه ‏ام توان‏ باز گشت ‏به خانه را از من گرفته است.
- پس این یک دینار را که خود نیز به همین‏ منظور تهیه کرده ‏ام، از من بپذیر و برای‏ خانواده ات نان خورشتی تهیه کن...
- اما خانواده خودتان...؟!
دست مقداد پیش نمی‏رفت. مولا خود دست مقداد را گرفت و با لبخند یک دینار رادر میان دستش نهاد و خداحافظی کرد.مقداد با ناباوری نگاهی به سکه انداخت.چشمانش برقی زد و با نگاهی سرشار ازسپاسگزاری، رفتن مولا را نظاره کرد.

ماهنامه کوثر، شماره 46، دی 1379

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page