در حقوق قضایی به این مهم اشاره شد که امنیت قضایی، هم چون چتری است که ابعاد دیگر امنیت را پوشش داده وحمایت می کند. در بخشی از نامه 53، حضرت علیه السّلام سیزده صفت را برای قاضی وسه وظیفه را برای دولت در برابر قضات بر شمرده که اگر این وظایف طرفینی، درست انجام داده شود، امنیت قضایی را به دنبال خواهد داشت.
از جمله وظایف دولت در برابر قضات، این است که جایگاهی برای ایشان در نظر بگیرد که هیچ یک از خواص، طمع در قاضی نورزد وبه سبب این جایگاه، از غافل گیر شدن وترور شخصیت در امان باشد.(670)
آخرین کلام این که، امنیت جامعه، آن قدر برای امام علیه السّلام اهمیت دارد که پس از جنگ نهروان وفرو نشاندن فتنه مقدس مآبان خوارج، حضرت علیه السّلام مردم را برای نبرد دوباره با معاویه وقاسطین فرا می خواند؛ ولی مردم سستی می کنند. معاویه نیز فرصت را مغتنم شمرده، با سپاهی به سرکردگی سفیان بن عوف غامدی، به شهر انبار حمله می کند وپس از قتل ابوحسان اشرش بن حسّان بکری واندکی از یارانش، که به همراه او آماده نبرد شده بودند، به قتل وغارت شهر می پردازند.
وقتی این خبر به امام علیه السّلام رسید، بر منبر رفته ومردم را فرا خواند؛ اما پاسخی نشنید. لذا از منبر پایین آمد وپیاده وغضبناک به سوی نخیله (میدان بسیج وسان لشکر کوفه) روان شد؛ ولی سران وبزرگان کوفه، حضرت علیه السّلام را بااصرار باز گرداندند.
حضرت علیه السّلام سپاهی را به فرماندهی سعید بن قیس همدانی به تعقیب غارتگران فرستاد؛ ولی ایشان به شام گریخته بودند وسپاه بی نتیجه بازگشت. حضرت علیه السّلام به شدت اندوهگین بود وبه علت شکسته شدن حرمت مردم وامنیت ایشان ونیز از سستی کوفیان، به اندازه ای افسرده ورنجور شده بود که نتوانست ایستاده خطبه بخواند. لذا خبطه ای را انشا فرمود وبه سعد داد تا او برای مردم بخواند.
حضرت علیه السّلام در این خطبه، که معروف به خطبه جهادیه است(671) پس از بیان فضیلت جهاد در راه خدا وامتیاز مجاهدان وگناه فراریان، می فرماید:
وهذا أخو غامد وقدوردت خیلة الانبار، وقدقتل حسّان بن حسّان البکریّ، وأزال خیلکم عن مسالحها. ولقد بلغنی أنّ الرّجل منهم کان یدخل علی المرأة المسلمة والاخری المعاهدة، فینتزع حجلها وقلبها وقلائدها ورعاثها ما تمتنع منه الّا بالاسترجاع والاسترحام. ثمّ انصرفوا وافرین ما نال رجلاً منهم کلم ولا أریق لهم دم فلو أنّ امراً مسلماً مات من بعد هذا أسفاً ما کان به ملوماً بل کان به عندی جدیراً.(672)
اکنون سربازان این مرد غامدی به انبار درآمده وحسّان بن حسّان بکری راکشته ومرزبانان را از جایگاه های خویش رانده اند. شنیده ام مهاجم به خانه های مسلمانان وکسانی که در پناه اسلامند، درآمده، گردنبند ودستبند وگوشواره وخلخال از گردن ودست وپای زنان، بیرون آورده است، در حالی که ستمدیدگان در برابر آن متجاوزان، جز زاری ورحمت خواست، سلاحی نداشتند. سپس غارتگران، پشتواره ها از مال مسلمانان بسته، نه کشته ای بر جای نهاده ونه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از این پس، مرد مسلمانی از غم چنین حادثه ای بمیرد، نه جای ملامت است، بلکه در نگاه من، شایسته کرامت است.
670) برگرفته از: محمود قوچانی، فرمان حکومتی پیرامون مدیریت، ص 51.
671) ابن ابی الحدید، پیشین، ج 2، ص 87 -88.
672) نهج البلاغه، خ 27.