داستان «سنگ و چشمه»

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

زمین داغ و تفتیده بود، از آسمان آتش می‏ بارید، همه ‏جا تا چشم کار می‏کرد بیابان بود و دریای شن. خورشید سرخ سرخ بود و انگار در ستیز با سواران تشنه به زمین نزدیکتر شده بود. تشنگی اسب ها را هم از پای درآورده بود، دیگر رمقی بر تن نداشتند خستگی میدان جنگ این همه آزارشان نداده بود که عطش و تشنگی...
یکی از سواران که قامتی بلند و کشیده داشت‏ سرش را خم کرد و با حیرت پرسید:
- امیرالمؤمنین ما را به کجا می‏ برد؟ ساعت هاست که در این بیابان راه می‏رویم; می‏ترسم حالا که از جنگ بسلامت ‏برگشته ‏ایم، تشنگی هلاکمان کند!!
- من هم سر درنمی‏ آورم، این طرفها آب و آبادی هم نیست; اما، امیرالمؤمنین طوری راه می‏ روند که گویی مقصد معلوم و مشخصی دارند!
- حتما چنین است وگرنه ما را در این بیابان سوزان این طرف و آن طرف نمی ‏بردند.
یکی دیگر از سواران که صحبت های آنها را شنیده بود گفت:
- می‏دانید که پدر من در جوانی کاروان سالار بود و این بیابان را مثل کف دست می ‏شناخت. هرگز از او نشنیدم که از چشمه ‏ای یا چاه آبی در این حدود نام ببرد; گذشته از این اگر آبی این طرفها بود اقلا نشانه ‏ای از حیات، دار و درختی، چیزی دیده می‏شد، من که عقلم قد نمی‏دهد...
- بهتر است ‏برویم از خودشان بپرسیم.
- برویم...
هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودند که امیرالمؤمنین علیه السلام به سمت آنها برگشته و در حالی که با انگشت ‏به طرفی اشاره می‏کرد فرمود:
- صومعه‏ ای در این نزدیکی است‏بدان سمت می‏ رویم، اسبها را نتازانید، تشنه‏اند. آهسته می‏رویم، دیگر چیزی نمانده تا چند دقیقه دیگر به صومعه می‏رسیم.
× × ×
راهب پیر با دیدن سوارانی که به آهستگی نزدیک می‏شدند از جا برخاست. دست های لرزانش را سایه ‏بان چشم ها کرد و با نگرانی به سواران که نزدیک تر می‏شدند چشم دوخت. سرکرده سواران که کسی جز مولا امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام، نبود با دیدن مرد راهب پیش رفت و پس از سلام و علیک و دعا برای مقبولیت عبادات راهب از او پرسید:
- آیا در این نزدیکی چشمه‏ ای، چاه آبی سراغ نداری؟
- نه! در این نزدیکی چشمه آبی نیست، اما در دو فرسخی اینجا آب پیدا می‏شود. ما نیز آب مورد نیاز خود را از آنجا تهیه می‏کنیم.
لبخندی بر لبان مولا نقش بست، از راهب تشکر کرد و در حالی که به فکر فرو رفته بود از او دور شد...
همهمه‏ ای بین سواران درگرفت، پاسخ مایوس کننده راهب آخرین بارقه‏ های امید را از دلشان زدود، چند نفری به سمت راهب دویدند و از او تقاضای آب کردند. راهب اشاره ‏ای به کوزه کوچکی از آب کرد و گفت:
- مرا ببخشید، بیش از چند قطره آب در این کوزه باقی نمانده، ذخیره آب صومعه نیز تمام شده و ما هم باید برای تهیه آب به چشمه ‏ای که در دو فرسخی اینجاست‏ برویم.
سکوتی سنگین حکمفرما شد، کسی یارای حرکت نداشت، اسب ها با بی‏ حالی روی زمین افتاده بودند، نگاه ها به مولا خیره شده بود. امیرالمؤمنین محکم و پرصلابت ایستاده بود، چند قدمی جلوتر رفت، به سمت قبله برگشت و با دست‏ به نقطه ‏ای از زمین اشاره کرده و فرمود:
- باید این نقطه را حفر کنیم.
سواران که می‏دانستند که هیچ حرف مولا بی‏ حکمت نیست ‏به جنب ‏و جوش افتادند. هر کس با هر وسیله ‏ای که همراه داشت‏ به کندن زمین پرداخت. ضربات پی‏درپی فرود می ‏آمد و با هر ضربتی مقداری از خاک به کنار افکنده می‏شد. چشمها از فرط عطش زمین را می‏کاوید و لب های تشنه، منتظر فوران آب بود.
ناگهان آه از نهاد همه برآمد به جای آب زلال از زیر خاک ها تخته سنگ بزرگی هویدا شد، سنگی که هیچ ضربه ‏ای در آن کارگر نبود. مردان دست از کار کشیدند و با ناامیدی چشم به امیرالمؤمنین دوختند.
حرکت دست مولا نشان می‏داد که باید سنگ را به کناری برند. اما، حرکت دادن سنگی به آن بزرگی ممکن نبود. ده دوازده مرد جنگی و تنومند آخرین توانشان را به کار گرفتند ولی سنگ از جای خود حرکت نمی‏کرد. بار دیگر نگاه ها به امیرالمؤمنین خیره شد; به فاتح خیبر، شجاع ‏ترین مرد عرب، ابرمرد میدان جنگ، مردی که نامش لرزه بر پیکر قوی‏ترین پهلوانان می ‏انداخت. دستان مولا بر سنگ محکم شد و بازوهای ورزیده و تنومندش گرداگرد سنگ حلقه زد، زیرلب نام خدا را بر زبان راند و با استعانت از او سنگ را از جا کند و چند متری دورتر انداخت. آبی زلال و گوارا از زیر سنگ جاری شد، چشم ها برقی زد و همراه با لبها تر شد، مردان سیراب شدند و بعد نوبت اسب ها بود، کسی از آن آب گوارا دل نمی‏کند; اما، امیرالمؤمنین علیه السلام سنگ را مجددا بر جای خود نهاد و دستور داد روی آن را با خاک بپوشانند. راهب پیر با چشمانی از حدقه درآمده در حالی که صورتش از اشک خیس شده بود با گام های لرزان پیش آمد و فریاد زد:
مسافران! بفرمائید و مرا مفتخر کنید.
علی، علیه ‏السلام، پیشاپیش یاران به راهب نزدیک شد. راهب با صدایی که از شوق می ‏لرزید پرسید:
- تو پیامبر مرسل هستی؟
- نه من پیامبر نیستم!
- فرشته مقربی؟
- نه فرشته هم نیستم!
- پس تو کیستی؟
- من علی ‏ام، وصی رسول خدا، محمدبن عبدالله، صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله، خاتم پیامبران!
- دستت را بگشا تا به نام خدا و به دست تو قبول اسلام کنم؟
علی دست‏ خود را گشود:
- گواهی بده به یکتایی خدا و رسالت پیامبر اسلام، صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله.
- گواهی می‏دهم که تو وصی رسول خدا، صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله، هستی و شایسته‏ ترین مردم بعد از رسول خدا برای جانشینی او.
نگاه های پرسشگر یاران حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام و راهب دوخته شده بود و شنیدند که راهب گفت:
در یکی از کتاب های ما خبر داده بودند که در این بیابان چشم ه‏ای است که سنگی بزرگ بر روی آن قرار دارد و به مکان آن کسی آگاه نیست جز پیامبر مرسل یا وصی پیامبر و ولی خدا. نشانه شناختنش نیز قدرت اوست که می‏تواند آن سنگ را حرکت‏ بدهد. کمت ‏ساخته شدن این عبادت گاه در اینجا نیز همین بود. قبل از من راهبان بسیاری در اینجا بودند و او را نیافتند ولی خداوند این موهبت را نصیب من کرد. خدا را سپاس که امروز آنچه منتظرش بودم تحقق یافت.
قطرات اشک از چشمان مبارک علی، علیه ‏السلام، سرازیر شد و زیرلب زمزمه کرد:
خدای را سپاس که نام مرا در کتابهایش ذکر نمود.
نوشته ‏اند که راهب مزبور در جنگ صفین در رکاب مولا علی، علیه‏ السلام، به شهادت رسید و امیرالمؤمنین علیه السلام بر پیکرش نماز گزارد و برای او طلب آمرزش نمود.

منبع : مجله موعود ، مرداد 1385 ، شماره 66

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page