مرد غریبه چند روزی میشد که در خانه علی، علیه السلام، مهمان بود. صاحبخانه با مهربانی و گشاده رویی او را بر سر سفره خویش پذیرفته بود
مهمان رازی در دل داشت اما نمیدانست چگونه آن را بر زبان جاری کند.
از مدتها پیش، بین او و شریکش اختلافی افتاده بود. هر دو قصد داشتند برای طرح دعوا و رفع اختلاف نزد علی، علیه السلام، بیایند و حالا شاید فرصت مناسبی برای این کار فراهم آمده بود. مرد غریبه با خود می اندیشید با وجود صمیمیت و دوستی ایجاد شده بین او و علی، علیه السلام، حتما امام علی، علیه السلام، حق را به او خواهد داد.
بالاخره مهمان پرده از راز خویش برداشت. علت آمدنش را برای امیرالمؤمنین شرح داد و موضوع اختلاف را با او در میان گذاشت.
امام علی، علیه السلام، کمی تامل کرد و بعد فرمود: «پس تو فعلا طرف دعوا هستی؟»
- بلی یا امیرالمؤمنین.
امام با لحنی ملایم فرمود: خیلی معذرت میخواهم. از امروز دیگر نمیتوانم از تو، به عنوان مهمان پذیرایی کنم; زیرا رسول خدا، صلی الله علیه و آله، فرموده است: «هرگاه دعوایی نزد قاضی مطرح است، قاضی حق ندارد یکی از طرفین دعوا را مهمان کند مگر آنکه هر دو نفر با هم در مهمانی حاضر باشند.» (1)
مرد غریبه، پشیمان از سخنی که گفته بود سر به زیر انداخت و در حیرت از پاسخی که می شنید، به فکر فرو رفت.
علی، علیه السلام، یگانه جوانمرد شجاع و باشهامت عرب بود که در زمان حیات رسول خدا، ر، نزدیکترین و باوفاترین یار، پشتیبان و همراه او بود و بعد از رحلت ایشان در رفتار، گفتار و شیوه زندگی و برخوردهای اجتماعی لحظه ای از پیروی سفارشات رسول خدا و اجرای دستورات و احکام الهی فروگذار نکرد. او هر گاه از جهاد با دشمن فارغ میشد به تعلیم و تربیت افراد و قضاوت بین آنها می پرداخت. زمامداری و قضاوت در نظر او پایگاهی برای جاه طلبی و سودجویی نبود، بلکه وظیفه ای سخت و مسؤولیتی دشوار بود و علی، علیه السلام، این مقام را بر خلاف میل خود میپذیرفت تا احکام فراموش شده اسلام را اجرا کند و حق مظلومان و ستمدیدگان را از ستمکاران بگیرد.
در بین یاران مخلص و دوستان صمیمی حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، مردی عالم و دانشمند به نام ابوالاسود دوئلی» بود. او فضایل اخلاقی زیادی داشت و نخستین کسی بود که با راهنمایی حضرت امیر، علیه السلام، حروف قرآن را اعراب گذاری کرد.
امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، در دوران خلافتش او را قاضی بصره قرار داده بود اما در یک محاکمه قضایی و پیش از آنکه محاکمه پایان یابد، او را از مقام قضاوت عزل کرد.
ابوالاسود دوئلی حضور امام، علیه السلام، آمد و پرسید: «چرا مرا از مقام قضاوت عزل کردید؟ آیا از من خیانت و انحرافی دیدید؟»
امیرالمؤمنین، علیه السلام، در پاسخ او فرمود:
نه، در تو خیانتی ندیدم ولی هنگام قضاوت، صدای تو بلندتر از صدای دو نفری است که برای قضاوت و رفع اختلاف به حضور تو آمده اند. (2)
این باریک بینی و دقت نظر امام، علیه السلام، در جای جای نامه های نهج البلاغه نیز به چشم میخورد. امام، علیه السلام، در عهدنامه معروف خود خطاب به مالک اشتر نخعی مینویسد:
برای داوری بین مردم، بهترین را برگزین، آن کسی را که در قضاوت به دشواری و سختی نیفتد و در لغزش پایدار نماند و اگر حقی را باز شناخت، در اجرای آن ناتوان نشود و در بررسی کارها ژرفبین باشد و تنها به ظاهر کارها نگاه نکند و برای برکناری از اشتباه، بیش از هر کس به بررسی دلایل لازم بپردازد.
در داوری شکیبا باشد و چون حقیقتی بر او آشکار شد با قاطعیت فرمان دهد.
داوران حکومت نباید از ستایش ستایشگران به خودخواهی افتند و یا به جانب فریبکاران متمایل شوند. (3)
امام علی، علیه السلام، در داوری بین مردم بهترین، داناترین و عادل ترین است و به کارگزاران و فرمانداران خود نیز رعایت کامل حق و عدالت را سفارش میکند.
بال های مهربانی خود را بر مردم بگشای و آنان را با خوشرویی بپذیر. همه را به یک چشم بنگر و بین آنها حتی در اشاره کردن و درود گفتن تفاوتی مگذار و برابری را رعایت کن تا توانمندان به ستم تو امید نبندند و ناتوانان از دادگریت ناامید نشوند. (4)
در نزد عرب رسم بود که وقتی میخواستند کسی را با احترام بیشتر نام ببرند او را با کنیه اش میخواندند. در زمان یکی از خلفا، شکایتی به قاضی تسلیم شد که ادعایی بر حضرت امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، داشت. قرار شد هر دو طرف در وقت معین حاضر شوند و حرفشان را بزنند.
در دادگاه، قاضی نخست از شاکی خواست که بایستد و ادعای خود را شرح دهد.
وقتی حرف او تمام شد. قاضی محکمه رو به علی، علیه السلام، کرد و گفت: «یا ابا الحسن! پهلوی مدعی خود بایست و جواب بده.»
با شنیدن این حرف رنگ روی علی تغییر کرد و آثار نارضایتی در سیمایش ظاهر شد.
قاضی گفت: «یاعلی! آیا نمیخواهی پهلوی مدعی خود بایستی؟»
علی، علیه السلام، فرمود:
ناراحتی من از این نبود، بلکه به جهت آن بود که او را با اسمش صدا زدی و مرا با کنیه ام خطاب کردی. (5)
و آنگاه که علی، علیه السلام، خود در جایگاه قضاوت می نشیند، در اجرای برابری و عدالت و تقسیم بیت المال مسلمین چنان دقیق است که به درخواست برادر تنگدست و نابینایش، عقیل برای مشتی گندم، با آهن گداخته پاسخ میدهد و در زمانی دیگر که فرماندارش در مدینه از او میخواهد که به مردم از بیت المال سهمی بیشتر داده شود تا به شام نپیوندند میفرماید:
آیا پیروزی را با ستم به دست آورم؟ به خدا قسم آنها از سوی عدالت به جانب ستم فرار میکنند.
عدل از سراسر وجود علی، علیه السلام، میجوشد. از اندیشه و سخن و عملش، از اخلاق و حکومتش، از قضاوتش و از مردمداری و پیوندهای خانوادگی و اجتماعی اش.
عدالت او به اندازه ای دقیق و عمیق است که به هیچ قیمتی حاضر نمیشود حتی در حق موری ستم روا دارد:
اگر آسمان های هفتگانه و آنچه را که در مدار آنهاست به من بخشند تا پوست جوی را به ستم از دهان موری بازستانم و خدای را در این باره نافرمانی کنم، چنین نخواهم کرد؟
و چنین عدالت دقیقی در کجای جهان انسانی نظیر دارد؟
علی، علیه السلام، زمامداری است که حتی از حق حلال خود از بیت المال و باغ و نخلستانهایی که با رنج خویش پدید آورده، برای رعایت حال مردمش چشم میپوشد و قناعت میورزد:
و اگر بخواهم میتوانم از عسل مصفا و مغز گندم و جامه نیکو بهره گیرم ولی هرگز هوس بر من چیره نمیگردد. شاید که در حجاز و یمن کسانی باشند که به قرص نانی دست نیابند و شکمی سیر نکنند. (6)
خداوند بر پیشوایان دادگر واجب فرموده که زندگی خویش را با زندگی ناتوانترین مردم برابر سازند تا بیچیزان فقر را کمتر احساس کنند و پریشان نشوند.
علی، علیه السلام، نان های خشکیده جوین را در سالمندی به دهان میگرفت، در کوفه شبها از سرما میلرزید و جامه ای بر جامه خود نمی افزود و شگفتا که او نه تنها نمیخواست بین یازان را از نیازمندان ممتاز ببیند، بلکه از جدایی خرماهای خوب از بد هم رنج میبرد و با دست خود خرماها را در طبق خرما فروش بهم میزد تا نیازمندان هم سهمی از خرمای خوب ببرند.
حتی در بستر مرگ هم صدای علی، علیه السلام، به عدالت بلند است و لطف و احسان و مهربانی در زلال کلامش موج میزند. زمانی که او را از مسجد به خانه بردند، دیری نگذشت که قاتل را دستگیر کرده، نزد او آوردند.
امام، علیه السلام، به فرزندانشان درباره او سفارش کردند و فرمودند:
به او خوراک نیکو بدهید و سیرش کنید. بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود. اگر من از این ضربت او مردم او را تنها یک ضربت بزنید و اگر زنده ماندم یا او را می بخشم یا قصاص میکنم. (7)
مهدی در کلام امیر
یاران مهدی شیرانی هستند که از کمین گاه خود بیرون آیند، مانند پاره های آهن، اگر اراده کنند که کوه های سخت را از جای برکنند، از جای برمیکنند... ایشان در شبها از خوف پروردگار مانند مادران جوان مرده گریه میکنند و در شبها نمازگزارانند و در روز روزدار.
___________________________________
1. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج3، ص395.
2. داستان دوستان، ج2، ص187.
3. نهج البلاغه، نامه 53.
4. همان، نامه 46.
5. داستان راستان، مرتضی مطهری.
6. نهج البلاغه، نامه 45.
داستان «عین گل محمدی»
- بازدید: 3783