ای برتر از ترانه های بی منت های اندیشه!
ای فراتر از قلل دست نایافتنی بینش!
کاش ذرّه ای از حجم عظیم معارف روحت، در وسعت همه مکان و زمان میگنجید!
همه زمین و زمان منتظر لحظه درنگ تو بر کالبد حقیر خویش بودند، تا از جرعه لاهوتی عشقت جامی بیاشامند؛ افسوس که در همان زمان اندک حضورت در میان زمینیان، کسی نتوانست تو را بشناسد! هنوز در آسمانی بودن تو شک داشتند و بر نماز خواندن شهید محراب شگفت زده میشدند.
از اولین روز آفرینش، همه در انتظار جرعه نوشی جام کلام آسمانی ات بودند.
زمزمه ها خاموش بود، تا تو از آن همه فصاحت و بلاغت خویش، مرزهای عقل و احساس را در نوردی. افسوس که بی خبران، شقشقیه ها پدید آوردند و کلام ناتمامت را تفاسیر خود پسندانه کردند!
فرشتگان، غبطه حضور در محضر نورانی تو را میخوردند تا به گرد و غبارهای پشمین تو تبرّک جویند.
وقتی شمع بیت المال را برای مصارف شخصی خاموش میکردی و انبان های حرص و طمعشان را خالی از حق الناس، با سرزنش به آنها باز میگرداندی
وقتی منصب حکومت اسلامی را عادلانه به اهلش میسپردی و دست جاه طلبیِ دوست و دشمن را از کرسی عدالت کوتاه میکردی
وقتی همه اندوخته هایت را که حاصل عرق جبین و کدّ یمین در نخلستانهای کوفه بود، کیسه کیسه بر دوش میکشیدی و شبانه بر در خانه یتیمان و مستمندان میگذاشتی، به ترسیم حکومت عدل الهی در مدینه فاضله ولایت و امامت همّت گماشته بودی و افسوس که بادیه نشینان خرابات دنیا، آرزوهای آسمانی تو را درک نکردند و تصویر درخشان کرامت و عدالتت، در قالب کوچک دنیا نگنجید.
کاش همه اهل زمین، گوش و چشم میشدند و خرد همه خرد ورزان جمع میشد تا در اوج فرزانگی و فهمِ ابنای بشر، گوشه ای از معارف معراجی تو میگنجید و در این همه آینه های هزار توی قصرهای مجلّل کائنات، تنها خم ابروی دلربایت نمایان میشد!
حورا طوسی