با آنکه میدانم تاریخ من به خانه مولا نمیرسد، با اینکه میدانم بال هایم در آسمان هفتم ادراکش میسوزد، اما نمیدانم چرا سال های غمگین آرزویم را در دامن گرم محبتش گم کرده ام؟
مدتی است صورت فکرم، سیلی خورده تمنای اوست و پهلوی دلم شکسته مظلومیتش هیچ وقت این راز را بر من نمیگشایند که کدام پهلوان افسانه حقیقت، غیرت را به پابوسی مصلحت می برد و کدام شیرمرد عرصه های تیغ و خطر، در نگاه یتیم کودکی می لرزد و در چهره دردمند پیری اشک میشود و در خجالت رعیت زخم خورده ای آب؟
ای بزرگتر از اندیشه های زمینی که در باور خاکیان نمیگنجی! ای متواضع تراز صداقت کودکان که بر تعبد افلاکیان پیشی گرفته ای! ای پیشاپیش انبیاء در روز حساب! ای امید غافلان در مغاک وجدان!
ای والاتر از اقتدا و ای بالاتر از ادراک! جهان غلام اراده توست.
ولایتت را بر ما غریبان ارزانی دار!
حسین امیری