پاسخ به شبهۀ کشتار بنی قریظه

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

از جمله شبهات مهمی که منکرین اسلام راجع به عملکرد پیامبر اسلام مطرح می کنند بحث کشتار بنی قریظه است که در تاریخ ها و تفاسیر مختلف و مشهور چنین آمده است که پیامبر حکم داد که حدود ۷۰۰ نفر آنان کشته شوند با اینکه خود آنان در جنگ احزاب کسی را نکشتند. این مطلب را بسیاری از مفسرین نیز مفروض گرفته اند و افرادی مثل علی دشتی در کتاب ۲۳ سال و دکتر سها در کتاب نقد قرآن از این داستان برای حمله به اسلام بهره برده اند. در اینجا پاسخ مشروحی به این شبهه داده می شود.

سوال
کسانی که بر ضد اسلام کتاب می نویسند به واقعه بنی قریظه اشاره می کنند که چرا پیامبر آنان را از مدینه اخراج کرد و طبق نقل های تاریخی ۷۰۰ نفر از آنان را دستور داد که بکشند. جالب است که حتی در تفسیر المیزان چنین آمده است که: وقتی سعد بن معاذ درباره ایشان صحبت کرد حضرت فرمود: برای سعد موقعیتی پیش آمده که در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای نترسد. سعد حکم کرد به اینکه مردان بنی قریظه کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گشته و اموالشان مصادره شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حکم سعد را درباره آنان اجراء کرد و تا آخرین نفرشان را که ششصد و یا هفتصد نفر و به قول بعضی بیشتر بودند گردن زد و جز عده کمی از ایشان که قبلا ایمان آورده بودند کسی نجات نیافت. (ترجمه المیزان، ج ۹، ص: ۱۶۹) حتی جالب است که دیگر مفسرین نیز انگار که کشته شدن این ۷۰۰ نفر را قطعی گرفته اند مثلا در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص: ۳۱۴ نیز همین مطلب تأیید شده است. در تفاسیر اهل تسنن نیز تعداد ۷۰۰ مورد تأیید قرار گرفته است مثل تفسیر (التحریر و التنویر، ج ۲۱، ص: ۲۳۱) حال آیا واقعا پیامبر ۷۰۰ نفر از بنی قریظه را کشته است؟

پاسخ
برای پاسخ به این سوال از دو راه می توانیم پیش رویم. یکی اینکه طبق نقل های تاریخی ببینیم ماجرا چه بوده و دیگری اینکه ببینیم از آیات قرآن چه بدست می آید؟
با برگزیدن راه دوم به پاسخ می رسیم،زیرا نقل های تاریخی بسنده نیستند. در همین قرن ۲۱ ما جنگ هایی که در حال حاضر اتفاق می افتد را با وجود رسانه های مختلف نمی توانیم به خوبی تحلیل کنیم و حتی نمی توانیم به راحتی آمار کشته ها را بدست آوریم. حال اینکه ۱۴۰۰ سال پیش چه اتفاقی افتاده و جزئیاتش چه بود به نظر می رسد نمی توان به راحتی فهمید. وقتی به نقل قول ها راجع به یک واقعه جزئی نمی توان به راحتی اطمینان کرد چطور می توان به نقل قول های یک واقعه گسترده که ابعاد فراوانی دارد و هر گروهی برای خود برداشتی دارد و هر گروهی یک بُعد قضیه را می بیند، اعتماد کرد؟ مبنا در این مقال این است که در رابطه با مباحث مهم از خبر واحد استفاده نشود و در مواردی که آیه قرآن موجود است، به آیه  توجه و استدلال شود.
البته به لحاظ تاریخی پاسخ این پرسش داده شده است[1] اینکه حتی از لحاظ تاریخی نیز این سوال تا حدّی قابل جواب است چون اولا خود بنی قریظه با پیامبر پیمان بسته بودند که اگر عهد شکنی کردند جان و مالشان هدر است و با پشتیبانی از مشرکین در جنگ احزاب پیمان خود را شکستند. بنابراین بر فرض که قبول کنیم پیامبر دستور کشتن ۷۰۰ نفر آنان را داده باشد طبق عهد و پیمانی بوده است که خودشان پذیرفته بودند. ثانیا چنین حکمی مطابق با دستورات تورات خودشان بوده است. علاوه بر این طبق همان نقل های تاریخی حکم کشتن مردان بنی قریظه را پیامبر صادر نکرد بلکه سعد بن معاذ صادر کرد که اتفاقا خود بنی قریظه اعلام کردند که داوری او را قبول داریم. علاوه بر این یادمان نرود که بنی قریظه چه کار کرده بودند؟ آنان با پشتیبانی از مشرکین در جنگ احزاب عملا داشتند سفرۀ اسلام را در مدینه جمع می کردند. پس کسی فکر نکند آنان انسان های بی گناهی بوده اند.
و اما ما بیشتر از قرآن می خواهیم در این زمینه استفاده کنیم و ببینیم از آیات قرآن چه بدست می آید. جالب است. توجه کنید که متن قوی ای مثل قرآن را اصلا صحیح نیست با متون ضعیف تاریخ معنا کنیم. برای ما متن قرآن ملاک است. قرآن در آیات ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب به داستان بنی قریظه به این صورت اشاره کرده است: وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا (۲۶) وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالهَُمْ وَ أَرْضًا لَّمْ تَطَئُوهَا وَ کاَنَ اللَّهُ عَلی کُلّ شی ءٍ قَدِیرًا (۲۷)؛ و [خدا] کسانی را از اهل کتاب که گروه های دشمن را پشتیبانی کردند از قلعه های محکم و استوارشان پایین کشید و در دل هایشان ترس و بیم افکند، در حالی که گروهی را می کشتید و گروهی را اسیر می کردید، (۲۶) و سرزمینشان و دیار و اموالشان و سرزمینی که به آن قدم نگذاشته بودید به شما میراث داد و خدا بر هر کاری تواناست. (۲۷)
در رابطه با این آیات باید گفته شود که اولا با آوردن تعبیر الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مشخص کرده است که گناه بنی قریظه چه بوده است؟ آیات قبلی مربوط به جنگ احزاب بوده است و این تعبیر اشاره دارد که بنی قریظه، مشرکین و دیگر احزاب را در این جنگ پشتیبانی کردند. توجه داشته باشید که با خواندن آیات سورۀ احزاب می فهمیم که این گروه و گروه های دیگر، چه مشکل عظیمی برای مسلمانان ایجاد کردند و چقدر امنیت را به هم زدند؟
کافی است برای اینکه بفهمیم که احزاب مختلف، چه مشکلاتی برای مسلمین ایجاد کردند آیۀ ۱۳ سوره احزاب را بخوانیم که می فرماید: وَ إِذْ قَالَت طَّائفَهٌ مِّنهُمْ یَأَهْلَ یَثرِبَ لَا مُقَامَ لَکمُ فَارْجِعُواْ؛ و آن گاه که گروهی از منافقین گفتند: ای اهل مدینه! [میدان نبرد] جای درنگ و ماندن شما نیست، پس برگردید. همچنین در آیات ۱۰ و ۱۱ سوره احزاب راجع به جنگ احزاب چنین آمده است: إِذْ جَاءُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَ إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا(۱۰) هُنَالِکَ ابْتُلی الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِیدًا(۱۱)؛ زمانی که از بالا و از پایین [لشکرگاه] تان به سویتان آمدند، و آن گاه که دیده ها [از شدت ترس] خیره شد و جان ها به گلو رسید، و به خدا آن گمان ها [ی ناروا] را [که خود می دانید] می بردید. (۱۰) آنجا بود که مؤمنان مورد آزمایش قرار گرفتند و به تزلزل و اضطرابی سخت دچار شدند. (۱۱)
با خواندن این آیات شرائط سختی که احزاب مختلف از جمله بنی قریظه برای مسلمانان پیش آورده بودند را درک می کنیم. مثلا از ابوبکر نقل شده که گفته است: ما برای کودکان (و زنان) خود در مدینه، از بنی قریظه بیشتر می ترسیدیم تا از قریش و غطفان (المغازی، ج ۱، ص ۴۶۰) حال سوال این است که با گروهی که پشتیبان کسانی هستند که امنیت جامعه را به هم می زنند چه باید کرد؟ حتی امروزه در عصر جدید و در دنیای غرب با این گروه ها چه می کنند؟ چرا ما باید توقع داشته باشیم که پیامبر اسلام نباید نسبت به کسانی که پشتیبان مشرکین در جنگ احزاب بوده اند و امنیت را کاملا به هم زده اند عکس العمل نشان دهد؟ آیا باید آنان را به حال خود رها کند که توطئه های خود را بکنند؟ چرا فکر می کنیم که پیامبر نسبت به مسائل امنیتی نباید محکم و شدید برخورد کند؟ داستان بنی قریظه شبیه گروه های تروریستی در این عصر است. بنی قریظه در جنگ احزاب پیمان شکنی کردند و با پشتیبانی از مشرکین، مسلمانان را تا حدّ نابودی بردند که اگر کمک های معجزه آسای خدا نبود معلوم نبود چه بر سر اسلام و مسلمین می آمد و بعد از آن، معلوم نبود که همان بنی قریظه چقدر از مسلمین را می کشتند؟
حال پیامبر با سپاهیانش بنی قریظه را محاصره می کنند و چه بسا اگر آنان تسلیم می شدند و اظهار پشیمانی می کردند پیامبر باز آنان را می بخشید و بلکه طبق توضیحاتی که در ادامه راجع به آیات ۳۳ و ۳۴ سوره مائده می آید، اگر آنان پیش از اینکه محاصره می شدند، توبه می کردند حتما بخشیده می شدند و حال که بخشیده نشدند دلیل بر این است که مقاومت می کردند و از کار خود پشیمان نشده بودند.
به هر حال هیچ قرینه ای بر توبه و پشیمانی آنان وجود ندارد و بلکه از همین آیات سورۀ احزاب نیز بدست می آید که آنان در زمان محاصره نیز مقامت می کردند. در آیۀ ۲۶ از تعبیر أَنزَلَ استفاده شده است. این تعبیر به این معنا است که خدا آنان را از قلعه هایشان پایین کشید و الا اگر خودشان تسلیم شده بودند شاید تعبیر دیگری استفاده می شد. همچنین استفاده از واژۀ صیاصیهم که به قلعه هایی گفته می شود که عاملی برای حفاظت و دفاع است نیز می رساند که آنان تسلیم نشده بودند و از کار خود پشیمان نشده بودند بلکه قصد مقابله با مسلمانان را داشتند. پس آنان پس از محاصره باز مقاومت کرد بودند و به همین خاطر پیامبر با مقاومت آنان روبرو می شود و این مقاومت موجب کشته شدن و اسیر شدن عده ای از آنان می شود. دقیقا مانند اینکه نیروهای امنیتی دولت های جدید اگر با مقاومت پشتیبانان گروه های تروریستی رو به رو شود یا آنان را می کشند و یا به اسارت می گیرند.
از آیات قرآن چنین برداشت می شود. دقت کنید که جملۀ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا باید درست معنا شود. خداوند می توانست مثل بقیه افعال آیه، در اینجا نیز از فعل ماضی استفاده کند و بگوید گروهی را کشتید ولی از فعل مضارع استفاده کرده است که از لحاظ ادبی نیز باید حال معنا شود. بنابراین معنای دقیق آیه ۲۶ چنین است:
در حالی که گروهی را می کشید و گروهی را به اسارت می گیرید در چنین حالی بود که خدا آنان را از دژهایشان پایین آورد و ترس در دلهایشان انداخت. باید توجه داشت که این یک ادبیات خاص در قرآن است که برای فعل ماضی، حال به صورت فعل مضارع می آید مثل افعال مضارعی که در آیات ۴۳ و ۷۸ سوره نحل و آیات ۸۶ و ۹۰ و ۹۳ سوره کهف و آیات ۱۶ و ۱۷ سوره یوسف آمده است. پس افعال (تَقْتُلُونَ) و (تَأْسِرُونَ) حال از أَنزَلَ هستند مثل بقیۀ افعالی که در این آیات گفته شده وجود دارند.
این معنای گفته شده دقیقا این مطلب را می رساند که قتل و به اسارت گرفته شدن بنی قریظه مربوط به همان زمانی بوده که آنان از قلعه هایشان پایین کشیده شدند و این معنا دقیقا با همان مثالی که زده شد سازگار است که وقتی بنی قریظه محاصره شدند مقاومت کردند و مقاومت آنان به این صورت شکسته شد که گروهی کشته و گروهی به اسارت گرفته شدند. پس قتل بنی قریظه مربوط به بعد از خارج شدن آنان از قلعه ها، پس از تسلیم شدنشان نبوده است بلکه مربوط به همان زمان محاصره و بیرون کشیده شدن آنان از قلعه ها بوده است. از تعابیر قرآن فهمیده می شود که کشته شدگان اسیر نبوده اند.
اگر آن تحلیل تاریخی راجع به بنی قریظه صحیح باشد باید آیه چنین بود که: «خدا آنان را از قلعه هایشان پایین کشید و پس از آن گروهی را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید.» در واقع اگر پیش از جملۀ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا (واو) وجود داشت و افعالی که در این تعبیر وجود دارند ماضی بود، می توانستیم تحلیل های دیگر را نیز احتمال دهیم و مثلا بگوییم قتل و به اسارت گرفته شدن بنی قریظه در زمان بعد از خارج کردن آنان از قلعه ها صورت گرفته است ولی چون (واو) وجود ندارد این جمله، حالیه می شود و می رساند که در حال اخراج بنی قریظه از قلعه ها، قتل و اسارت اتفاق افتاده است و این دقیقا مانند عکس العملی می شود که امروزه نیروهای امنیتی در برخورد با نیروهای محاصره شده تروریست انجام می دهند.
با توجه به این توضیحات می فهمیم اینکه مفسرین تعبیر فَرِیقًا تَقْتُلُونَ را با همان وقائع تاریخیِ نقل شده و کشته شدن ۷۰۰ نفر هماهنگ کرده اند صحیح به نظر نمی رسد.
قرینه دیگر این است که در خود محاصره، جنگی رخ داده است و افراد کشته شده، مربوط به همان زمان محاصره بوده اند. بنابر این، اموالی که از بنی قریظه به دست مسلمان رسید، حکم فیء را نداشته است. زیرا فیء به اموالی گفته می شود که بدون جنگ و درگیری به دست مسلمانان می رسد که این اموال در اختیار رزمندگان قرار نمی گیرد. پس اموال بنی قریظه غنیمتی است که به دست رزمندگان رسیده است و غنیمت مربوط به زمانی است که جنگ و درگیری در میان باشد. حال وقتی طبق آیه ۲۷ سوره احزاب، اموال بنی قریظه به رزمندگان می رسد، خود دلالت می کند که جنگ و درگیری رخ داده است و این با همان تحلیلی که گفته شد بیشتر سازگار است. دقت کنید که در بحث بنی النضیر نیز محاصره ای رخ داد و حتی برخی از درختان نخل نیز آتش زده شد ولی باز اموالی که به دست مسلمانان رسید فیء نامیده شده است نه غنیمت. حال که اموال بنی قریظه غنیمت بوده است پس می فهمیم که علاوه بر محاصره درگیری نیز وجود داشته است.
نکتۀ دیگر اینکه بجای تعبیر فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا می توانست بگوید: فَرِیقًا تَأْسِرُونَ وَ تَقْتُلُونَ فَرِیقًا ولی مقدم داشتن قتل بر اسارت می تواند موید همان تحلیلی باشد که گقته شد؛ اینکه ابتدا با مقاومت بنی قریظه عده ای کشته شده اند و سپس عده ای اسیر گشته اند.
نکتۀ دیگر این است که بجای تعبیر فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا می توانست بگوید: تَقْتُلُونَ فَرِیقًا وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا ولی با مقدم داشتن فریقا بر تقتلون، این نکته را رساند که تنها گروهی از آنان کشته شدند نه همۀ آنان. تازه می توانست بجای واژۀ فریقا از واژۀ (الفریق) استفاده کند ولی نکره آوردن فریقا این نکته را می رساند که گروهی که به قتل رسیدند یا اسیر شدند گروه مشخصی نبوده اند و این با تحلیل این مقاله بیشتر سازگار است تا تحلیل تاریخی که می گوید گروه مشخصی از آنان به قتل رسیدند و گروه مشخصی هم اسیر شدند.
به هر ترتیب، به نظر می رسد چنانچه  اصلا ذهنیتی از مباحث تاریخی نداشته باشیم و بدون ذهنیت تاریخی سراغ آیات ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب بیاییم، این آیات مطلب روشن و بدون شبهه ای دارد. اما اگر از همۀ این گفته ها بگذریم قرآن، باید مجموع آیاتش دیده شود. از آیات مختلف قرآن بدست می آید که مسلمین باید با اهل کتاب و حتی غیر اهل کتاب در صورتی که با مسلمانان سر جنگ نداشته باشند خوب رفتار نمایند و حتی می توانند با اهل کتاب ازدواج کنند. وقتی مجموع آیات قرآن را ببینیم، متوجه خواهیم شد که بالأخره در بحث بنی قریظه خبری بوده است و آنان مشکلی داشته اند که اینگونه با آنان برخورد شده است حتی اگر ما جزئیات امر را ندانیم. بنابراین کسی که به مجموع قوانین قرآن معتقد است متوجه می شود که اینگونه رفتار با بنی قریظه که در قرآن بیان شده است صحیح بوده است.
و اما برخی می خواهند آیه را با همان مباحث تاریخی که راجع به بنی قریظه مطرح شده است سازگار کنند و بگویند اگر تعدادی از آنان – که البته سران آنان بوده اند و در جنگ احزاب نقش اساسی داشته اند – کشته شده اند اشکالی نداشته بلکه آنان واقعا مستحق اعدام بوده اند. پس حتی اگر آیه با همان تحلیل تاریخی معنا شود باز مشکلی وجود نخواهد داشت. به نظر میرسد آنچه که در تاریخ آمده است با دیگر آیات قرآن نیز سازگاری ندارد چرا که مثلا طبق نقل های تاریخی، بالاخره مردان بنی قریظه حالتی اسیرگونه در دست مسلمانان داشته اند و طبق آیۀ ۴ سوره محمد اسیر نباید کشته شود.
مطلب دیگر اینکه در آیات ۳۳ و ۳۴ سوره مائده مجازات محارب و مفسد فی الأرض این چنین بیان شده است: إِنَّمَا جَزَاؤُاْ الَّذِینَ یحُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فی الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْی فی الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فی الآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (۳۳) إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَیهِمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (۳۴)؛ «کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند، و اقدام به فساد در روی زمین می کنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند)، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای (چپ) آنان، بعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمی دارند. (۳۳) مگر آنان که پیش از دست یافتن شما بر آنان، توبه کنند پس بدانید (خدا توبه آنان را می پذیرد) خداوند آمرزنده و مهربان است. (۳۴)» عملکرد بنی قریظه دقیقا با این آیه مطابق است و آنان محارب و مفسد فی الارض بوده اند. حال در این آیه برای چنین گروهی ۴ مجازات بیان شده است. حال باید ببینیم که از این ۴ مجازات کدامیک باید در مورد بنی قریظه عمل می شده است؟
اولا از همین آیات سوره مائده می فهمیم که اگر بنی قریظه قبل از اینکه مورد محاصره قرار بگیرند توبه می کردند، توبه آنان پذیرفته می شد که خودِ این، مطلبی است که با حقوق جزای امروز نیز نه تنها سازگار است بلکه جلوتر از آن است چون امروزه نیز اگر گروه های پشتیبان گروه های تروریستی قبل از دستگیری توبه کنند معلوم نیست که آنان را ببخشند. از همین جا می فهمیم که بنی قریظه توبه نکردند و بلکه پس از جنگ احزاب، باز مقاومت کرده اند.
و اما در مورد اینکه کدامیک از ۴ مجازات مطرح شده در آیه باید عمل شود، در تفسیر نمونه در این زمینه چنین آمده است: آیا مجازاتهای چهارگانه فوق جنبه تخییری دارد یعنی حکومت اسلام هر کدام از آنان را در باره هر کسی صلاح ببیند اجراء می کند، و یا متناسب با چگونگی جرم و جنایتی است که از آنان انجام گرفته؟ یعنی اگر افراد محارب دست به کشتن انسان های بی گناهی زده اند، مجازات قتل برای آنان انتخاب می شود و اگر اموال مردم را با تهدید به اسلحه ببرند، انگشتان دست و پای آنان قطع می شود و اگر هم دست به آدم کشی و هم سرقت اموال زده باشند، اعدام می شوند و جسد آنان برای عبرت مردم مقداری به دار آویخته می گردد و اگر تنها اسلحه به روی مردم کشیده اند بدون اینکه خونی ریخته شود و یا سرقتی انجام گیرد به شهر دیگری تبعید خواهند شد، شک نیست که معنی دوم به حقیقت نزدیکتر است، و این مضمون در چند حدیث که از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده وارد گردیده است. (تفسیر نمونه، ج ۴، ص: ۳۶۰)
اگر ما همین نظر تفسیر نمونه را بپذیریم، این سوال پیش می آید که در جنگ احزاب، بنی قریظه کسی را نکشتند. پس چرا پیامبر ۷۰۰ نفر از آنان را کشت؟ در پاسخ می توان چنین گفت که چنین حرفی ظاهرا صحیح نیست که پیامبر آنان را کشته باشد و اگر چنین عمل کرده باشد، بر خلاف آیات سورۀ مائده عمل کرده است. نمی دانیم چرا در تفسیر نمونه با اینکه در تفسیر آیات سوره مائده گفته شده که اگر مفسد فی الأرض کسی را نکشته باشد کشته نمی شود ولی باز در تفسیر سوره احزاب کشتن مردان بنی قریظه را طبق حکم سعد بن معاذ قبول کرده است.؟
و اما مراد از قتلی که در آیه ۲۶ سوره احزاب به آن اشاره شده است همان است که قبلا گفته شد؛ یعنی گروهی از بنی قریظه در حین محاصره مقامت کردند و کشته شدند که چنین چیزی نیز عقلایی است. و اما مراد از اسارت گروهی از بنی قریظه همان مجازات چهارمی است که در آیه ۳۳ سوره مائده بیان شده است و آن دوری از زمینشان است که در غالب اسارت انجام گرفته است.
پس مشاهده می شود که عملکرد پیامبر کاملا منطبق با آیه ۳۳ سوره مائده بوده است. بله، اگر کسی بگوید «مفسد فی الارض» در صورتی که دستگیر شده باشد و کسی را نکشته باشد می توانیم او را بکشیم بحث دیگری است، ولی این نتیجه هنوز به دست نیامده است. بله مفسد فی الارض که کسی را نکشته است، در صورتی که در حین دستگیری مقاومت کند و کشته شود این عقلایی است و حتی کشورهای دموکراتیک امروز نیز چنین می کنند ولی اینکه بعد از دستگیری در صورتی که کسی را نکشته است کشته شود، این خلاف احتیاط است و نمی توان صحت این کار را به راحتی اثبات کرد. بله باید مجازات های دیگر را در حق او عمل کرد.
بنابراین، بنی قریظه که بدون کشتن دیگران دستگیر شده اند، در صورتی که کشته شوند بر خلاف این آیات قرآن است ولی اگر در حین دستگیری، عده ای از آنان کشته شده باشند و گروهی نیز اسیر شوند این، هیچ شبهه ای ایجاد نمی کند. این مطلب را برای این گفته می شود که ممکن است کسی بگوید از آیه ۳۲ سوره مائده بدست می آید که «مفسد فی الارض» حتی اگر کسی را نکشته باشد، باز از نظر اسلام می شود او را کشت. در جواب این حرف باید گفته شود که بله، این حرف صحیح است ولی منظور از «مفسد فی الارض» هرکسی نیست و با توضیحاتی که راجع به آیه ۳۳ سوره مائده داده شد، متوجه می شویم مفسد فی الارض در صورتی کشته می شود که کسی را کشته باشد. حال می گوییم مفسد فی الارض اگر در حین درگیری نیز کشته شود چون قصد کشتن داشته است و اگر کشته نمی شد، افرادی را می کشت در اینجا نیز اگر قبل از اینکه کسی را بکشد کشته شود، اشکالی ندارد و مراد از این که «مفسد فی الارض» حتی اگر کسی را نکشته باشد می توان او را کشت، چنین مُفسدی است نه هر مفسدی. مانند کسی که در جبهه با ما می جنگد که ممکن است پیش از اینکه ما را بکشد، کشته شود که طبیعتا بلا اشکال است.
به هر حال، بازگشت مجموع آیات قرآن به آیه ۳۳ سوره مائده است و از این آیه نیز برداشت نمی شود که هر «مفسد فی الارضی» کشته می شود. قدر متیقن از مفسد فی الارض همان است که گفته شد. به خصوص اینکه در این زمینه حتما باید احتیاط های لازم انجام شود.
بگذریم که ممکن است آیه ۳۲ سوره مائده می خواهد تنها به این مطلب اشاره داشته باشد که اگر شخصی، کسی را بدون اینکه فسادی انجام داده باشد بکشد، کار بسیار بدی کرده است و انگار که کل مردم را کشته است و این مطلب تنها این را می رساند که کشتن کسی بدون اینکه فسادی انجام داده باشد بسیار بد است و اما اینکه اگر کسی فساد انجام داده باشد، حتما باید کشته شود یا می توان او را کشت، بحث دیگری است و از آیه چنین چیزی صراحتا بدست نمی آید. دقت شود که آیه ۳۲ پس از داستان دو فرزند آدم آمده است که یکی بدون هیچ گناه و فسادی کشته شد و آیه در مقام بیان این است که چنین کشتنی بسیار بد است ولی اینکه اگر کسی فساد انجام داد باید کشته شود، معلوم نیست که آیه در مقام بیان چنین مطلبی باشد. (دقت شود که این مطلبِ گفته شده، بسیار دقیق است و از آن می فهمیم که یک بی دقتی در معنای آیات قرآن چقدر می تواند نتایج اشتباه به همراه داشته باشد)
با توجه به این نکتۀ آخر بدست می آید که از آیۀ ۳۲ سوره مائده اصلا بدست نمی آید که کسی را می توان در مقابل فسادی که منجر به کشتن نشده است، کشت. اتفاقا از آیات دیگر نیز همین بدست می آید؛ مثلا در آیه ۷۴ سوره کهف آمده است که وقتی حضرت موسی دید که حضرت خضر بچه را کشت به او گفت: أَ قَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفْسٍ؛ «آیا شخص بی گناهی را بدون آنکه کسی را کشته باشد، کُشتی؟» از این آیه بدست می آید که یک شخص را در صورتی می توان کشت که فسادی کرده باشد که به قتل بینجامد. به هر حال مجازات مفسد فی الارض در آیه ۳۳ سوره مائده آمده است و بازگشت آیات دیگر نیز به همین آیه است و در توضیح این آیه گفته شد که مجازات قتل مربوط به مفسدی است که فسادش با قتل مرتبط باشد.
به هر ترتیب به نظر می رسد فقط در صورتی می توان کسی را کشت که کسی را کشته باشد و یا اگر هم کسی را نکشته است، قصد کشتن دارد به صورتی که اگر نکشیم ما را می کشد مثل آنچه که در جنگ رخ می دهد یا در حین دستگیری، انجام می شود که اگر کشته نشود گروگان ها را می کشد که البته در اینجا نیز باید احتیاط کرد و مثلا اگر دست به کشتن نزده است و می توان بدون کشتن جلو او را گرفت، تنها باید به پایش تیر زده شود. به هر حال، هم از آیات سوره مائده و هم از خود آیات سوره احزاب اشتباه بودن بحث تاریخی بنی قریظه بدست می آید. باید به این مطلب توجه داشته باشیم که به راحتی نمی توان به نقل های تاریخی استناد کرد حتی اگر معروف و مشهور باشد.
این نکته نیز توجه شود که گروهی از بنی قریظه که اسیر شده اند احکام اسیر در اسلام شامل حالشان می شده است و آن احکام بسیار به نفع اسیر است به گونه ای که از زکات مسلمین به آنان داده می شود تا آزاد شوند و علاوه بر این مسلمانان حتی غذای خود را با آنان تقسیم می کنند. در واقع اسیران بنی قریظه که قبلا توطئه بزرگی بر ضد اسلام انجام داده اند حال که اسیرند به خوبی با آنان رفتار می شود. حتی به نظر می رسد که خیلی زود آنان آزاد شده باشند چون حتی یک مورد درباره حکم کنیز یهودی که می خواهد در منزل به سبک خودشان عبادت کند، گوشت ذبح کند یا … سؤال نشده است. و اما اگر کسی به آیه ۲۷ سوره احزاب اشکال کند که چرا زمین ها و خانه ها و اموال بنی قریظه به ملکیت مسلمانان در آمد در پاسخ باید بگوییم وقتی بنی قریظه از قلعه ها بیرون شدند با قلعه ها و دارایی های آنان چه باید کرد؟ مثلا اکنون که نیروهای امنیتی دولت های مدرن پشتیبانان تروریست ها را از خانه هایشان بیرون می کنند با آن خانه ها و اموال درون آن چه می کنند؟ در اینجا چند فرض مطرح است: یکی اینکه این خانه ها و اموال را به حال خود واگذر کنیم که اشتباه است. دیگر اینکه به خود پشتیبانان تروریست ها -که اسیر شده اند- برگردانیم که این نیز اشتباه است. بهترین کار این است که آن خانه ها و اموال به نفع دولت مرکزی مصادره شود تا جایگزین خساراتی باشد که در اثر پیمان شکنی به دولت مرکزی زده اند. به هر حال غنیمت بردن از کسانی که قصد جان ما را داشته اند مطلبی عاقلانه است. اگر مردم پس از سرنگون کردن دیکتاتور کشورشان که قصد جان مردم را داشته است، کاخ های او را تصرف کنند اشکال دارد؟ جالب است که در همین قرن ۲۱، دولت های غربی به خود اجازه می دهند که اموال دیگر کشورها را به عنوان غرامت مصادره کنند چون به زعم آنان، آن کشورها در فلان حادثه دستی داشته است.
این نکته نیز قابل توجه است که از آیات قرآن بدست نمی آید که همۀ افراد بنی قریظه از زن و بچه و … همه به قتل رسیدند یا اسیر شدند. آیه ۲۶ سوره احزاب تنها به دو گروه اشاره دارد و این نمی رساند که گروه های نجات یافته ای در بین آنان نبوده است. به هر حال ظاهرا افراد بی گناه نیز در بین آنان بوده اند که آنان طبق عدالت اسلام، باید به حال خود باقی می ماندند. بنابراین از آیات، عمومیت بدست نمی آید. حتی آیه ۲۷ نیز عمومیت ندارد و چه بسا افراد بی گناه از بنی قریظه در خانه های خود مانده اند و اموالشان نیز گرفته نشده است. به هر حال تا آخرین روزهای زندگی پیامبر، در مدینه اهل کتاب وجود داشته است به گونه ای که حتی در آیات سورۀ مائده مجوز ازدواج با آنان صادر شده است و چه بسا این اهل کتاب همان بی گناهان بنی قریظه بوده باشند.

پی نوشت
[1] [ر.ک «خیانت در گزارش تاریخ؛ مصطفی حسینی طباطبائی که در جواب کتاب (۲۳ سال)]

منبع: پایگاه «بازاندیش»