متن ادبی «اسلام، آرامش می‏خواست»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

تو آمدی تا دروازه‏ های شوق، در شهر تو گشوده شود و زمان، سرود حیات را از نو بخواند.
تو آمدی تا مردمی که در جهل و بدنامی، سرشکسته ‏ترین مردمان حجاز بودند، با قدوم تو عز و شکوه یابند و چهره ‏های تفتیده اهالی حجاز، سعادتشان را رشک برند.
تو آمدی تا خنجرهای آخته و شمشیرهای گداخته از خشم، دوباره در نیام قرار بگیرد که اسلام برای بنای جامعه اسلامی، آرامش می‏خواهد و مکه هنوز آلوده التهاب ناشی از نادانی است.
عَلَم برافراز، ای مرد؛ چرا که جهانی تو را می ‏نگرد؛ این‏گونه که در حلقه مریدانت، چون نگین انگشتری جای گرفتی و چون خورشیدی فروزان، جهان تاریک مجاور را روشنایی می‏دهی.
تو باید می‏رفتی
تو باید می‏رفتی، تا غنچه نورسی را که با دستان خودت کاشتی، در معرض سیلی خزان، رها نکنی؛ تا درخت تناور اسلام، بادهای ریشه برافکن را سینه دَرد و هیچ چشم شومی، قصد ویرانی بنیان عشق را نکند.
بر دل‏ های کفار مکه، شیطان حکومت می‏کرد و قفل سینه‏ هاشان گشوده نمی‏شد؛ اما در خارج از شهر، مردمی بودند که چون تشنگان حقیقت، صدای خدا را جست‏وجو می‏کردند.
بیا محمد! کلام خدا را بازگو تا اینان، چون جان خویش، عزیزش بدارند.
پیمانه ‏های خالی را در دست گرفته‏ اند و تو را می‏طلبند؛ صدایت می‏زنند، ای ساقی و ای عشق که از تو سرشارند و از خویش تهی.
اکنون پایه ‏های عشق را مستحکم کن که اسلام، با حکومت اسلام معنا می‏گیرد.
جهاد علی علیه‏ السلام
بگذار تا دریچه ‏های آسمان گشوده ‏تر شود، تا تمام ملائک، حیرت‏زده و «العجب» گویان، جهاد علی علیه ‏السلام را به تماشا بنشینند! بگذار سخنوران اگر توان سخن دارند، لب به تحسین باز کنند و جمله‏ ای را بیابند تا مگر ایثار علی علیه ‏السلام ، به دست ناتوان واژه ‏ها بیان شود؛ اگر شود...!
در پستوی زمان، در پی چه می‏گردیم، وقتی گوهری چون تو را دامان مادر گیتی در بر داشت؟ شمشیرها آخته، آماده فرود است و تو در بستری آرمیده ‏ای که مرگ، هم بسترت شده و تاریخ، لرزه بر اندامش افتاده و حیران، تکرار «لیلة المبیت»، تسبیح لبانش را می‏دود.

علی خالقی