چشم ها جدا، دستها جدا، قلب ها جدا بود.
آدم های شهر، مجسمه هایی بودند که هیچ ادراکی از حضور هم نداشتند و میان خانه هایشان، دیوارهایی از آهن بود. جاده های عبور را جدا کرده بودند با بُلوار و کلمه ها را سوا کرده بودند با خط فاصله؛ شبکه دل ها قطع شده بود. شبکه خاطرات، خط نمیداد.
محبت گم شده بود و ذهن، چهره همسایگانش را به یاد نمی آورد. حکومت، حکومتِ نفرت و دشمنی بود و جدایی، حکمران مملکت بادیه نشین ها.
«به یاد بیاورید روزگاری را که می ایستادید رو در روی هم، و خداوند اینک دل هایتان را گره زده است. چشم ها را خون گرفته بود، سینه ها را کینه و اینک به نعمت الهی برادرید با هم».
امت واحده
«همگی از یک پدرید و از یک مادر و آفریده شده اید از نفس واحده» همگی امت واحده ای بوده اید؛ دوری از خدا، دورتان کرد از هم و فراموش کردید که ریسمان سرنوشتتان در هم تنیده شده است.
یکی بدون یکی دیگر نمیشود؛ همگی از همید؛ فرد فرد و قبیله قبیله شده اید برای آشنایی؛ نه برای جدایی
«بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار»
برادریتان مبارک!
تا اسیر بودید، در چنگ بت های درون و برون، زنجیرهای انس و الفتتان بریده بود.
تنها ایمان بود که فاش کرد رازهای برادریتان را و یکی یکیتان را نشاند گرد سفره مهر.
چه کسی خبر داشت از همسایگان، خبر داشت از اقوام، خبر داشت از دوستان؟
تنها ایمان بود که رگ های نوع دوستی تان را برانگیخت.
فارغ از رنگها و نام و ننگها، خانه ها را گشود به روی برادرانتان. گرداگرد کلمه «اللّه» جمع شده اید و تنها ایمان است که شما را در سر تا سر دنیا، به هم وصل میکند. برادریتان مبارک!
بیا دریا شویم
بر لبه پرتگاه آتش بودید؛ به نعمت ایمان برادر شده اید با هم.» پس بیاویزید به ریسمان الهی و پراکنده نشوید» که چشم های گرگوش، در کمینتان است.
بپرهیزید از سخنان تفرقه انگیز. با بهترین کلمات سخن بگویید که «شیطان، با بدترین کلمات در انتظار تفرقه انگیزی است» بیامیزید با هم که توفان های هلاکت در راه «از جمع گسیختگان» است.
یک دست صدا ندارد، دست هایتان را قفل کنید که «منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید».
یک تکه چوب، شکستنی است؛ یک دسته چوب شکستنی نیست من و تو دریاییم و هیچ توفانی قدرت ندارد که قطره های دریا را از هم بگسلد. آری...
«حاصل جمع تمام قطره ها میشود دریا... بیا دریا شویم...»
میثم امانی