علی علیه السلام و محمد صلی الله علیه وآله را نسبتی است؛ چنانکه آب را با آئینه؛ چنانکه ابر را با آسمان؛ چنانکه عشق را با باران.
علی را با محمد نسبتی است؛ چنانکه جان را با جانان؛ آفتاب را با روز.
علی بیمحمد و محمد بیعلی، در ذهن هستی نمیگنجد.
آن روز، رسول اللّه صلی الله علیه وآله ، پرده از عهدی ازلی برداشت؛ وگرنه حقیقت هستی را چه نیاز به عقدها و عهدهاست. علی علیه السلام خود محمد صلی الله علیه وآله بود؛ از همان روز که آسمان آفریده شد. ستاره ها را خواند و دست در دست یکدیگرشان گذاشت. ابر و باد را برادر خواند و خاک و آب را.
کهکشان را سکوتی مبهم فرا گرفت؛ چه کسی آفتاب تر از علی، چه کسی محمدتر از علی برای برادری محمد بود؛ آن هنگام که ستاره ها سو سو زنان دنبال برادر محمد می گشتند؟!
ما، برادران عهدبسته مدینه ایم
از خویشتن گذشتگان مدینةالنبی را چه افتاده؟! برادران آن روز را چه شده که دست هایشان آلوده تفرقه است و پیشانیشان پشیمان پریشانی؟
اسلام، عقدیست بسته میان امت محمد صلی الله علیه وآله ، تا صدایشان یکی باشد و قدرتشان دو تا.
چه افتاده است که اینچنین پریشانند امت رسول؛ چون گیسوی سنبلان خزان؟ کی میشود که میوه وحدت را بچینیم و سیب درخت قامت اتحاد را؟ آن خطاط اول و آخر، سیاه مشق زندگیمان را دست در دست هم نوشت و واژه های برادری مان را بر صحیفه مدینةالنبی نگاشت. ما عهد بسته اخوت مدینه ایم؛ ساکنان کوچه های باور محمد صلی الله علیه وآله . ما دستان علی علیه السلام و محمدیم که روزی از روزها به هم رسیده ایم و تا ابد با هم خواهیم ماند. ما برادران عهدبسته مسجدالنبی هستیم.
حسین امیری