آبروى زمين و آسمانها را در سپيدى پيراهن بخت، ملائك به حجله مى برند؛ امشب، دو درياى بى كران به هم مى پيوندند و در اين وصل بى مانند، همه اقيانوس هاى عالم، انگشت به دهان اند... خداوند از ازل، آغوش مهر اين دو عصمت بى پايان را براى يكديگر خلق كرد و دامان پرستاره شان را به اميد هم آفريد.
امشب، مقدر سالها پيش رقم خورده هستى اتفاق مى افتد و خشنودى خداوند را كروبيان پاى كوب خواهند ديد...
اين دو گياه مهر، در سايه سار درخت رسالت، عشق و ادب و توحيد را تلمّذ كردند و هر دو، دست در دست هم نهادند تا سلاله رسول، بى ادامه نماند.
هم نفس «هل اتى»
عفّت بىپايان روزگار؛ ام ابيها! امشب كه تو همسر صاحب ذوالفقار مىشوى و عروس خانه ابوتراب، امشب كه از آغوش پيامبر به خانه امام مى روى، همه زنان عالم به "توى" پاكدامن سعادت پيشه رشك مى برند.
امشب كه على كليد خانه اش را در دستان تو مى گذارد و تو، همه نه سالگى رنج كشيده ات را به او تكيه مى دهى، امشب كه نامت را كنار نام مرتضى، در آسمان بر تخت مى نشانند، چادر سفيدبخت تازه عروست را بر سر همه عالم بكش تا رايحه وصال تو با آفتاب، كائنات را خجسته كند.
خوشا به حال "كوثر"ى كه هم نفس "هل اتى" مى شود!
خوشا به حال حيدرى كه دستان محبوبه حق را در دست خويش مى گيرد! خوشا به حال "شجره طيبه" اى كه از اين وصل معصوم، سر بر مى آورد و تا ثريا قد مى كشد.
سودابه مهيجى