آیا می دانید امام حسین علیه السلام چه زمانی به قتل رسید ؟

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

در تحلیل وقایع تاریخی، یکی از مسائلی که مورد توجه قرار می‌گیرد، ریشه‌ها یا علل و عوامل وقوع یک حادثه است. واقعه‌ی جان‌سوز عاشورا نیز از این قاعده مستثنی نبوده، بایستی از این منظر مورد بررسی قرار گیرد.
بر اساس برخی گفتارهای اهل بیت (علیهم‌السلام) مشخص می گردد که این واقعه‌ی دردناک، ریشه در سقیفه‌ی بنی ساعده داشته و مخالفان غدیر و بنیان‌گذاران سقیفه، عاملین اصلی شهادت سرور جوانان اهل بهشت و اهل بیت و اصحاب باوفایش هستند. به بیان دیگر اگرچه خون آن شهیدان پاک توسط یزید و ابن زیاد و عمر بن سعد و یارانشان (لعنة الله علیهم اجمعین) بر زمین ریخته شد، اما همین خون‌ها بر گردن ابوبکر و عمر نیز هست، بی‌آن‌که ذره‌ای از گناه یزیدیان (علیهم اللعنة) کم شود.
بعضاً در برخی از کتب اهل تسنن نیز می توان به ریشه های این سخن اهل بیت علیهم السلام پی برد .
ابن کثیر در مورد روز وقوع سقیفه چنین می گوید :
قد تقدم أن رسول الله توفي يوم الإثنين وذلك ضحی فاشتغل الناس ببيعة أبي بكر الصديق في سقيفة بني ساعدة ثم في المسجد البيعة العامة في بقية يوم الاثنين
قبلاً بیان شد که رسول الله صلی الله علیه وآله در صبح روز دوشنبه از دنیا رفت و مردم مشغول به بیعت با ابی بکر در سقیفه بنی ساعده شده و بیعت عامه در بقیه روز دوشنبه در مسجد انجام شد.
البداية والنهاية ، ج ۶ ص ۳۰۱ ، اسم المؤلف:  إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: ۷۷۴ ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت
با مراجعه به مقاتل می بینیم که حضرت زینب سلام الله علیها ، به هنگام نوحه خوانی برای برادرش – به نقل سید بن طاووس در اللهوف ص ۷۸ - این چنین ندا سر می دهند :
وامُحَمَّداهُ، بَناتُكَ سَبايا، وَ ذُرّيَّتُكَ مُقَتَّلَةُ تَسْفی عَلَيْهِمْ ريحُ الصَّباءِ، وَ هَذا حُسَيْنُ مَحْزُوزُ الرَّاءسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ العِمامَةِ وَالرَّداءِ. بِاءبی مَنْ اءَضْحی عَسْكَرُهُ فی يَوْمِ الاثْنَيْنِ نَهْبَا. بِاءبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ العُری. بِاءبی مَنْ لا غائِبُ فَيُرْتَجی ، وَ لا جَريحُ فَيُداوی . بِاءبی مَنْ نَفْسی لَهُ الفِداءُ. بِاءبِی الْمَهْمُومُ حَتّی قَضی . بِاءبی الْعَطشانُ حَتی مَضی .
يا محمد! اينک دختران تو اسير و ذريه تو كشته شده اند و باد صبا بر اجساد ايشان می وزد و اينک حسين سر از قفا جدا گرديده عمامه و ردايش را از سر دوشش كشيده اند.
پدرم فدای آن حسين كه در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت .
پدرم به فدای آن حسين كه طناب خيمه های حرمش را بريدند.
پدرم به فدای آن حسين كه به سفر نرفته تا اميد بازگشتش را داشته باشم و زخم بدنش طوری نيست كه مداوا توانم نمود جانم به فدايش كه با بار غم و اندوه از دنيا رفت .
پدرم به فدای او كه با لب تشنه از دار دنيا رفت .
با اینکه روز به شهادت رسیدن امام حسین علیه السّلام در روایات اهل تسنن ، جمعه یا شنبه معرفی شده است (آنچنان که ذهبی در تاریخ اسلام ج ۵ ص ۱۳ آن را جمعه می داند) چه دلیلی می تواند داشته باشد که حضرت زینب سلام الله علیها به روز دوشنبه اشاره کنند ؟
مشابه همین سخن نیز در تاریخ تکرار شده است و مرحوم شیخ عباس قمی در الانوار البهیه ص ۲۹۸ در این مورد می گوید :
وقال المسعودي : وكانت وفاة أبي الحسن عليه السّلام في خلافة المعتز بالله ، وذلك في يوم الاثنين لأربع بقين من جمادی الآخرة سنة أربع وخمسين ومائتين ، وهو ابن أربعين سنة ، وقيل : ابن اثنتين وأربعين ، وقيل : أكثر من ذلك ، وسمع في جنازته جارية ، تقول : ماذا لقينا في يوم الاثنين قديما وحديثا ؟ وصلی عليه أحمد بن المتوكل علی الله في شارع أبي أحمد وفي داره بسامراء ، ودفن هناك ، انتهی .
أقول : أشارت الجارية بهذه الكلمة إلی يوم وفاة النبي صلّی الله عليه وآله ، وجلافة المنافقين الطغام، والبيعة التي عم شؤمها الإسلام ، وأخذت الجارية هذه عن عقيلة الهاشميين زينب بنت أمير المؤمنين عليهما السلام، في ندبتها علی الحسين عليه السّلام : بأبي من أضحی عسكره يوم الاثنين نهبا
مسعودی می‏ نويسد: «وفات امام هادی عليه السّلام در عصر خلافت «المعتزّ» (سيزدهمين خليفه عبّاسی) رخ داد، در روز دوشنبه چهار روز مانده به آخر ماه جمادی الآخر سال ۲۵۴ ه ق، و آن حضرت در اين هنگام ۴۰ سال، و به گفته بعضی ۴۲ سال و به گفته بعضی ديگر بيشتر از اين داشت».
شنيده شد: كنيزی در دنبال جنازه امام هادی عليه السّلام می‏ گفت: ما ذا لقينا فی يوم الاثنين قديما و حديثا : «چه مصائبی ما در روز دوشنبه، در گذشته و حال، ديديم».
و احمد بن متوكّل، در خيابان ابو احمد، در خانه آن حضرت، بر جنازه او نماز خواند و در همانجا به خاك سپرده شد» (پايان سخن مسعودی).
مؤلّف گويد: كنيز در سخن فوق، اشاره به روز رحلت پيامبر صلّی اللّه عليه و آله می ‏کند كه در روز دوشنبه رخ داد، و منافقين فرومايه، در آن روز كارهای بيهوده و ناروا انجام دادند، و بيعتی رخ داد كه مايه شومی در اسلام گرديد.
كنيز مذكور، سخن فوق را، از عقيله بنی هاشم، حضرت زينب عليها السّلام دختر علی عليه السّلام گرفته، آنجا كه در ندبه خود بر امام حسين عليه السّلام می‏ گفت: بابی من اضحی عسكره يوم الاثنين نهبا : «پدرم به فدای كسی كه لشكرش در روز دوشنبه، مورد غارت دشمنان قرار گرفت».
تذکر : اگر اشکال شود که روز عاشورا در روز دوشنبه بوده و لذا اشاره حضرت زینب سلام الله علیها نیز به همان روز است!
پاسخ می دهیم : گذشته از مورد اختلاف بودن این نظریه در شیعه ، چه معنایی دارد که حضرت زینب سلام الله علیها در آن اوضاع آشفته ای که فجایعی عظبم اتفاق افتاده ، به روز دوشنبه اشاره کنند ؟ مگر حاظرین آن واقعه نمی دانستند که عاشورا چه روزی است که آن مخدره بخواهند آن را یادآوری کنند ؟ مقام والای ادبی حضرت زینب سلام الله علیها و روایات تاریخی – که برخی از آنها بیان شد – و روایاتی مانند روایت امام رضا علیه السّلام ( بحارالانوار ۴۵ / ۹۴ ) شاهد بر صحت این مدعا می باشد که هدف از اشاره آن مخدره به روز دوشنبه ، اشاره به واقعه ای خاص می باشد که عاشورا یکی از نتایج آن است !
با این مقدمه ، می رویم به سراغ یکی از کتابهای اهل تسنن در باب مقتل امام حسین علیه السلام.
اخطب خطبای خوارزم ابوالموید موفق بن احمد مکی خوارزمی حنفی در کتاب « مقتل الحسین علیه السلام » این چنین نگارش کرده :
فوقف يستريح وقد ضعف عن القتال ، فبينا هو واقف إذ أتاه حجر فوق علی جبهته ، فسالت الدماء من جبهته ، فأخذ الثوب ليمسح عن جبهته، فأتاه سهم محدّد، مسموم، له ثلاث شعب ، فوقع في قلبه ، فقال الحسين (عليه السلام): بسم الله وبالله وعلی ملّة رسول الله، ورفع رأسه إلی السماء وقال : الهي إنّك تعلم إنّهم يقتلون رجلاً ليس علی وجه الأرض ابن نبي غيره ، ثمّ أخذ السهم وأخرجه من وراء ظهره ، فانبعث الدم كالميزاب ، فوضع يده علی الجرح ، فلمّا امتلأت دماً ربمی بها إلی السماء، فما رجع من ذلك قطرة، وما عرفت الحمرة في السماء حتّی رمی الحسين بدمه إلی السماء، ثمّ وضع يده علی الجرح ثانياً، فلمّا امتلأت لطخ بها رأسه ولحيته وقال : هكذا والله أكون حتّی ألقی جدّي محمّداً وأنا مخضوب بدمي، وأقول: يا رسول الله ! قتلني فلان وفلان!
نبرد، او را ناتوان ساخت و درنگی برای آسايش ايستاد، در اين ميان سنگی به پيشانيش رسيد و جامه بالا برد خون را پاك كند، تير سه پره‏ زهرناكی آمد و بر سينه ‏اش نشست و به روايتی بر قلبش زد و گفت: بسم اللَّه و باللَّه و علی سنّة رسول اللَّه، و سر به آسمان برداشت و گفت: الهی، تو می‏دانی مردی را می‏كشند كه جز او پيغمبر زاده‏ ای بر زمين نيست؛ و آن تير را از پشت خود بيرون كشيد و خون چون ناودان روان شد، كف از آن پر كرد و به آسمان پاشيد و قطره ‏ای از آن برنگشت و تا آنگاه سرخی در آسمان ديده نشده بود، سپس كف ديگری گرفت و به سر و ريش خود ماليد و فرمود: با همين خضاب خون خود، جدّم رسول خدا را ديدار خواهم كرد و می‏ گويم: يا رسول اللَّه، فلان و فلان مرا كشتند !
مقتل الحسین، ج ۲ ص ۳۹، اسم المؤلف: أبو المُؤيَّد المُوَفَّق بن أحمد المكي أخطب خوارزم الوفاة: ۵۶۸ هـ ، الناشر : مكتبة المفيد - قم ، الطبعة : الأولی ۱۴۱۸ هـ. ، تحقيق : الشيخ محمد السَّماوي.
قبلا در مورد این عالم سخن گفته ایم :
شاید با دقت در مقدمه ای که بیان کردیم ، فهمیدن نام « فلان و فلان » که راوی آن به رسم تقیه از بیانش خودداری کرده خیلی سخت نباشد .
برای فهم بهتر این کلام امام حسین علیه السّلام ، به سخنان فرزندان معصوم ایشان مراجعه می کنیم تا مطلب برایمان روشن شود.
مرحوم این قولویه در کتاب شریف « کامل الزیارات » این چنین روایت می کنند :
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَكْرٍ الْأَرَّجَانِيِّ قَالَ صَحِبْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ۷ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ مِنَ الْمَدِينَةِ فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا يُقَالُ لَهُ عُسْفَانُ ثُمَّ مَرَرْنَا بِجَبَلٍ أَسْوَدَ عَنْ يَسَارِ الطَّرِيقِ وَحْشٍ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَوْحَشَ هَذَا الْجَبَلَ مَا رَأَيْتُ فِي الطَّرِيقِ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ لِي يَا ابْنَ بَكْرٍ أَ تَدْرِي أَيُّ جَبَلٍ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا جَبَلٌ يُقَالُ لَهُ الْكَمَدُ وَ هُوَ عَلَی وَادٍ مِنْ أَوْدِيَةِ جَهَنَّمَ وَ فِيهِ قَتَلَةُ أَبِيَ الْحُسَيْنِ علیه السّلام اسْتَوْدَعَهُمْ فِيهِ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ مِيَاهُ جَهَنَّمَ مِنَ الْغِسْلِينِ وَ الصَّدِيدِ وَ الْحَمِيمِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ جُبِّ الْحَوَی وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْفَلَقِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ أَثَامٍ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ طِينَةِ الْخَبَالِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ لَظَی وَ مِنَ الْحُطَمَةِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ سَقَرَ وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَمِيمِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْهَاوِيَةِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ السَّعِيرِ وَ فِي نُسْخَةٍ أُخْرَی وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ لَظَی وَ مَا مَرَرْتُ بِهَذَا الْجَبَلِ فِي سَفَرِي فَوَقَفْتُ بِهِ إِلَّا رَأَيْتُهُمَا يَسْتَغِيثَانِ إِلَيَّ وَ إِنِّي لَأَنْظُرُ إِلَی قَتَلَةِ أَبِي فَأَقُولُ لَهُمَا هَؤُلَاءِ إِنَّمَا فَعَلُوا مَا أَسَّسْتُمَا لَمْ تَرْحَمُونَا إِذْ وُلِّيتُمْ وَ قَتَلْتُمُونَا وَ حَرَمْتُمُونَا وَثَبْتُمْ عَلَی حَقِّنَا وَ اسْتَبْدَدْتُمْ بِالْأَمْرِ دُونَنَا فَلَا رَحِمَ اللَّهُ مَنْ يَرْحَمُكُمَا ذُوقَا وَبَالَ مَا قَدَّمْتُمَا وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ أَشَدُّهُمَا تَضَرُّعاً وَ اسْتِكَانَةً الثَّانِي فَرُبَّمَا وَقَفْتُ عَلَيْهِمَا لِيَتَسَلَّی عَنِّي بَعْضُ مَا فِي قَلْبِي‏ .
از عبد الله بن بكير ارجانی نقل شده ، وی گفت : با حضرت صادق عليه السّلام در راه مكه از مدينه همراه بودم ، پس به جايی كه « عسفان » ناميده میشد فرود آمديم و سپس از كنار كوهی سياه كه در سمت چپ جاده بود و كوهی وحشتناک به نظر می آمد عبور كرديم ، به محضر آن حضرت عرض كردم : ای پسر رسول خدا صلَّی الله عليه و آله و سلَّم ، چقدر اين كوه وحشتناک است ! در اين راه كوهی مثل اين نديده‌ام .
حضرت فرمودند : ای پسر بكير ، می دانی اين چه كوهی است ؟
عرض كردم : خير .
فرمودند : اين كوهی است بنام « كمد » و آن در وادی از وادی های دوزخ بوده و در آن قاتلين پدرم امام حسين عليه السّلام نگه داشته شده‌اند ، در اين كوه از زير قاتلين آبهای جهنّمی جاری می باشند ، اين آبها عبارتند از :
غسلين ( آبی كه از پوست و گوشت دوزخيان جاری است )، صديد ( آبی كه ناشی از چرك و زرد آب باشد ) حميم ( عرق دوزخيان را گويند ) آبی كه از چاه جوّی خارج می شود و آن آبی است گنديده و متعفّن، آبی كه از چاه فلق در دوزخ خارج می شود و آن آبی است حاصل از چرک و خون مجرمين، آبی كه از خبال يعنی چرك بدن دوزخيان جاری است، آبی كه از جهنم روان است، آبی كه از لظی (وادی از وادی های جهنم ) بيرون می آيد، آبی كه از حطمه ( وادی از وادی های جهنم ) خارج می شود، آبی كه از سقر ( وادی از وادی های جهنّم ) بيرون می آيد آبی كه از حميم ( وادی از وادی های دوزخ ) خارج می شود، آبی كه از هاويه ( وادی از وادی های دوزخ ) بيرون می آيد، آبی كه از سعير ( وادی از وادی های دوزخ ) خارج می شود .
و من هر گاه در مسير خود از اين كوه عبور كرده‏ ام ديده ‏ام كه آن دو تن فرياد بر مى‏ آورند و ناله و زارى مى‏ كنند، و من به قاتلان پدرم حسين علیه ‌السلام می ‏نگرم و به آن دو تن می ‏گويم:
اين قاتلين آنچه را كه شما تأسيس كرده‌ايد انجام داده‌اند، چرا وقتی زمام امور به دستتان بود به ما رحم نكرده و ما را كشتيد و از حقوق خود محروممان نموديد و بر قتل و کشتن ما اقدام كرده و استبداد محض و كامل را به اجراء گذارديد خدا رحم نكند به كسی كه به شما دو نفر رحم كند بچشيد وزر و وبالی را كه خود فراهمش نموده‌ايد، و خدا نسبت به بندگانش ظالم و ستمكار نيست.
البتّه دوّمی تضرّع و اضطرابش شديدتر از اوّلی است و بسا ايستاده و حالشان را مشاهده كرده تا اندكی از بغض و كينه و ناراحتی كه از ايشان در قلب دارم كاهش يافته و كمی تسلَّی و آرامش خاطر پيدا كنم.
كامل الزيارات، ابن قولويه، صص ۳۲۶ – ۳۲۷ (دار المرتضوية - نجف اشرف)
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص ۲۱۸ (دار الشريف الرضي للنشر - قم)
الإختصاص، شیخ مفید، صص ۳۴۳ – ۳۴۴ (الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد - قم)
در روایت بالا قتل امام حسین (علیه السّلام)، نتیجه ی تبعیت از ابوبکر و عمر در امر حکومت معرفی شده است.
ثقة المحدثین شیخ کلینی در کتاب شریف کافی - در حدیثی که علامه مجلسی در مرآة العقول ج ۲۶ ص ۶۸ سند آن را موثق خوانده - چنین روایت می‌کند:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ۷ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ الْجَرَّاحِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ حَيْثُ كَتَبُوا الْكِتَابَ بَيْنَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَوَافَقُوا لَئِنْ مَضَى مُحَمَّدٌ لَا تَكُونُ الْخِلَافَةُ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ لَا النُّبُوَّةُ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ قَالَ وَ هَاتَانِ الْآيَتَانِ نَزَلَتَا فِيهِمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ كَانَ يَوْمٌ يُشْبِهُ يَوْمَ كُتِبَ الْكِتَابُ إِلَّا يَوْمَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع وَ هَكَذَا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي أَعْلَمَهُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَنْ إِذَا كُتِبَ الْكِتَابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ خَرَجَ الْمُلْكُ مِنْ بَنِي هَاشِم فَقَدْ كَانَ ذَلِكَ كُلُّه .
ابو بصير از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل مي‌كند كه درباره‌ی اين سخن خدای عزوجل: « رازگويى سه نفر نباشد مگر آن كه خدا چهارمين آن‌هاست و نه پنج نفرى مگر آن كه خدا ششمين آن‌هاست، و نه كمتر از اين و نه بيشترى هست مگر آنكه هر كجا باشند خدا نزد آن‌هاست. آن گاه روز رستاخيز از كارهايى كه كرده‌اند آگاهشان سازد كه به راستى خدا به همه چيز داناست»(مجادله:۷)
فرمود: اين آيه درباره ی فلانی و فلانی و ابو عبيده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم غلام ابو حذيفه و مغيرة بن شعبه نازل شد، آن‌گاه كه ميان خود عهدنامه نوشتند و هم‌داستان شدند كه: اگر محمّد (صلّی اللَّه عليه و آله) از دنیا رفت، هرگز نبوت و خلافت در ميان بنى هاشم جاى نخواهد گرفت. پس خداوند متعال اين آيه را در شأن آن‌ها فرو فرستاد.
ابو بصير مى‌گويد: عرض كردم: اين سخن پروردگار چه كه فرمود: « بلكه امرى را اثبات و ابرام كردند، همانا ما هم ابرام كننده هستيم، يا پنداشته‌اند كه ما نهان و رازگويى آنان را نشنويم؟ آرى، فرستادگان ما كه هم‌راه آنان‌اند مي‌نويسند»(زخرف:۷۹ و۸۰)؟ امام فرمود: اين دو آيه نيز درباره‌ی آن‌ها در همان روز نازل گشت.
سپس امام صادق عليه السّلام فرمود: شايد تو بر آنى كه [در مصیبت و بلا] روزى شبیه آن روز هست، جز روزى كه حسين عليه السّلام به شهادت رسيد، [نه هرگز!]. در علم خدا چنين گذشته بود و همان را به رسول خدا (صلّی اللَّه عليه وآله) اعلام کرد كه هرگاه آن عهدنامه نوشته شد، حسين (عليه السلام) كشته شد، و حكومت از دست بنى هاشم بيرون رفت، و همه‌ی اين ها تحقّق يافت.
الكافي، الشيخ الكليني، ج ۸ ص ۱۷۹ و ۱۸۰ شماره ۲۰۲ (دار الكتب الإسلامية - تهران)
منظور از فلان و فلان که راوی نتوانسته نام آن‌ها را از سر تقیه بیاورد، همان ابوبکر و عمر است. نوشتن این عهدنامه نیز امری مسلم در تاریخ شیعی است و در روایات متعدد به آن اشاره شده است.
بر اساس این حدیث نورانی، امام حسین علیه‌السلام در روز نوشتن آن عهدنامه‌ی کذائی کشته شد! به بیان دیگر وقتی عده‌ای تصمیم گرفتند که خلافت ائمه علیهم‌السلام را غصب کنند، نتیجه اش کشته شدن سیّد الشّهدا علیه‌السّلام بود. زیرا وقتی قرار باشد به هر نحوی از انحاء، از رسیدن ائمه علیهم ‌السلام به جایگاه جانشینی پیامبر خدا صلّی ‌الله‌ علیه ‌و‌آله جلوگیری به عمل آید، لازم باشد می‌شود ایشان را به قتل نیز رساند. این همان اتفاقی است که درباره‌ی تک‌تک امامان اهل بیت علیهم ‌السلام رخ داده، به جز آخرین ایشان که خداوند وی را از شرّ دشمنانش حفظ فرموده است.
با در کنار هم قرار دادن مقدمه ای که در ابتدا بیان شد و سخن خوارزمی و شواهد روایی کتب شیعه میتوان به راحتی متوجه شد که منظور امام حسین علیه السّلام در عبارت « قتلنی فلان و فلان » همان ابوبکر و عمر بوده اند که با غصب خلافت از امیرالمؤمنین علیه السّلام ، زمینه هرگونه ظلم و ستم بر اهل بیت علیهم السلام را فراهم کردند که تجلّی آن در فاجعه عاشورا بود .
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت.
نویسنده : عبدالحیدر حیدری