متن ادبی «صلابت آسمانی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


هیچ دری به روی تو بسته نخواهد بود؛ بگشا تا بنیان کفر را از ریشه برکنی! دست در حلقه  ‏های شرک بینداز؛ تا از بیخ و بن، ریشه ‏کن کنی حکومت بی‏دینی را. تو دست خدایی و «یداللّه‏ فوق ایدیهم». بازوانت، تکیه ‏گاه اسلام هستند. نهال نوپای اسلام، تکیه بر صلابت آسمانی دستان تو زده است که این چنین سر بر افلاک کشیده است. اسلام، ریشه در مردانگی تو دارد و مردانگی، آبشخور عشق است. توکل بر ذات حق کرده ‏ای و چشم بر چشمان رسول اللّه‏ دوخته ‏ای فرمان الهی را.
گام برمی‏داری در مسیری که جز به قرب الی اللّه‏، ختم نمی‏شود. پیامبر، در چهره تو، بارقه‏ های فتح را به نظاره می‏نشیند.
پیامبر، به دستان تو اعتماد دارد؛ دستانی که پرچم اسلام را بر بلندترین قله‏ های سرافرازی برافراشته ‏اند. کدام ذهن فرتوت، تصویر شکست تو را در اندیشه خویش می ‏پروراند؟ کدام خیال خام می‏ اندیشد که تو به میدان نبرد پشت کنی؟ کدام عقل سلیم تصور می‏کند که تو رسول اللّه‏ را در تندباد گرفتاری ‏ها، تنها گذاری؟ تو چشمانت را به روی حقیقت گشوده ‏ای. تو جز به چهره پیام ‏آور عشق و عاطفه، نظاره نمی‏کنی. چشم بگشا؛ رسول اللّه‏ تو را می‏خواند تا بیرق فتح را به دستان تو بسپارد.
هیچ دری به روی تو بسته نیست. پنجه در حلقه ‏های در می ‏اندازی و پای بر بال ‏های گسترده جبرائیل می‏گذاری و بانگ بر یکتایی و بزرگی خداوند برمی ‏آوری تا چشمان بهت‏ زده دنیای کفر، شاهد باشد چگونه در سنگین و سنگی خیبر، چونان پر کاهی بر دستانت جای می‏گیرند. فرشته ‏ها بر بازوان سترگت بوسه می‏زنند و جن و انس، نامت را دم می‏گیرند؛ «ذکر علیٌ عباده».

امیراکبرزاده