متن ادبی «غربت مولا»

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

دوباره طعم خوش شعر و واژه ‏هاى نجيب

دوباره كشمكش اشك و بغض هاى غريب

دوباره سبز شده شعر سر بريده من

جنون چكيده از اين مصرع دريده من

دوباره از دل تفتيده، سيل جارى شد

شكافت چشم و دعاى كميل جارى شد

منم، منم كه رجز خوان زخم هاى شبم

حريف مى‏طلبم، هان! حريف مى‏طلبم

بگو نگيرد امشب كسى سراغ مرا

كه ياد داغ على، تازه كرده داغ مرا...

ز شور نام على، جان تازه مى‏گيرم

و پيش از آنكه بگويم، اجازه مى‏گيرم:

وسيع آبى يك آسمان، تصور كن

تمام غربت يك كهكشان، تصور كن

شكوه مشرقى يك كوير در باران

و روح عاليه‏اى بين «خالق» و انسان

امير قافله جذر و مدّ اقيانوس

اسير جذبه «يا نور» و شوق «يا قدوس»

به نزد نام على، حرف و هر عدد، صفر است

و هر چه مشرك و «عمر بن عبدود» صفر است

ميان جامعه پيدا و در خدا گم بودتمام قصه او، غصّه‏ هاى مردم بود

«دچار» بود و دردش دوا نداشت، على به اعتناى جهان،اعتنا نداشت على

نخواست كيسه ‏اش از مال خلق، پر باشدنخواست صاحب افسار اين «شتر» باشد

ز تنگناى جهان گر چه سير بود، على دلش به وسعت روز غدير بود، على

ز درد عشق، طبيب اين زمان چه مى‏ داند؟كه تيغ پاىعلى هم نماز مى‏ خواند

هميشه زندگى ‏اش با خدا رقم مى‏ خورد به جان سبزترين لحظه‏ ها، قسم مى ‏خورد

ز خطبه ‏هاى على، نوبهار مى ‏روئيد و از دلش «كلمات قصار» مى‏ روئيد

شهاب، جلوه ‏اى از برق تيغ تيزش بودو كائنات و هرآنچه در آن، كنيزش بود

ستاره‏ ها، همه نان‏ هاى كيسه دوشش و ماه، تكه ‏اى از وصله ‏هاى پاپوشش

صعود غيرت مولا، سقوط «خيبر» بود ستون هستى و در يك كلام «حيدر» بود

نشان سبز ولايت و جانشين رسول شهيد سرخ شب قدر و قدراو مجهول

شريك تشنگى «كربلا» و «علقمه» بود شريك ماتم «زينب» و «درد فاطمه» بود

كسى به غير على، زير خاك ياس نكاشت و مثل اهل مدينه،جفا و داس، نكاشت...

فغان كه جاده تقوى و حلم را بستندحراميان كه درِ «شهر علم» را بستند

حراميانِ زغن پرورِ عسس آلودكلاغ هاى كبوتر كُشِ قفس آلود

هميشه موضع اينان تقيّه بود، همه هميشه صحبتشان «شقشقيّه» بود، همه

هميشه منطق اين قوم خيره، بر نيزه است و دستِ بيعتشان دست نيست، سر نيزه است

هميشه غيرت ايشان «مغيره» آلود است حديث بودنشان، «بو هريره» آلود است.

به شوقِ وعده شوم «معاويه» رقصان مى ‏آمدند سوى قعرِ «هاويه»، رقصان

به قصد قربت و از تيرگى، خلاص شدن مى ‏آمدند به ناسوتِ «عمروعاص» شدن

)هلا! جماعت خونخوار، اُف به قوت شم تمامِ كوفه همارزانىِ سكوتِ شما(

ميان جاده تقدير، لنگ شد كوفه شكست كعبه دل را كلنگ شد كوفه

دوباره ايلِ مردّد به ننگ راضى شددوباره عدل بهرنگِ «شُريح قاضى» شد

به دورِ شهر جفا، مارِ فتنه چنبر زدو لنجِ فاجعه پهلو به زخم بندر زد

غروب با خبرى شوم از شريعه گذشتو آب سرد يتيمى، زرأس شيعه گذشت

به ز هرناكىِ تيغ دودَم شدند سگان به قتل «شير خدا» هم قسم شدند سگان

در آن سحر، رمضان يك شبه محرّم شدنقاب زد به رخ ابليس و «ابن ملجم» شد

خداىِ آمرِ كفتار، «لات و عزّى» شد نماز بسته شد ومشت فتنه ‏اش وا شد

خطوط كوفى محراب، مه به تن كردنددقيقه‏ هاى مردّد، زره به تن كردند

حريم و حرمت شعر، از ازل شكافته شدقصيده خم شد وفرق غزل، شكافته شد

و ذكر سجده عوض شد در آن هماره غم:«قسم به صاحب كعبه، كه رستگار شدم...»

خبر رسيد به «صالح» كه ناقه در خون شدتمام غربتِ «نهج البلاغه» در خون شد

خبر رسيد كه ديگر سحر نخواهد شدبراى معجزه، «شقّ القمر» نخواهد شد

فرط حمله شب، قلع و قمع شد خورشيدتَكيد، كم سو شد،مثل شمع شد خورشيد

طلسم نقره‏اى ماهِ خسته باطل شدسياه بر تن كرد وخسوفِ كامل شد

ضميرِ دشت، از احساس آب، خالى ماند و اسب فاجعه پى شد، ركاب خالى ماند...

***

مدار صاعقه عشق و عاشقى كم شد

شبانه مسجد و محراب غرق كژدم شد

سحرگه سايه ابليس بر زمين ماسيد

سياهِ سايه آدم شبيه «گندم» شد

شغالها به كمين، شير بيشه را كشتند

و هر چه گرگ، نگهبانِ جانِ مردم شد

ز خشكسالى غيرت، اذان ترك برداشت

و قومِ شب زده، مجبور به تيمّم شد

گلوى تيره گرداب، موج را قى كرد

و رود خاطره، درياى پر تلاطم شد

***

... دوباره واژه شكست و عقيم شد شعرم

كجاست دست نوازش؟ يتيم شد شعرم

دوباره تهمت تاريخ، شعر را سوزاند

حديث تلخ در و ميخ، شعر را سوزاند

بدون مولا، ميدان حق بسى تنگ است

به هر كجا برويم آسمان همين رنگ است

خوشا به دعوت اين خاندان، بلى گفتنبراى گفتن هر بيت، «يا على» گفتن

براى گفتن از ايشان زلال بايد شد«كميت» و «دعبل» وحتّى «بلال» بايد شد

سرودن از غم مولا، بهشت ما اين استو انتظارِ فرج، سرنوشتِ ما اين است

________________________________

1. پهلوان معروف مشركين كه در جنگ خيبر به دست مولا (ع(كشته شد.

2. افسار شتر خلافت (به تعبير حضرت على (ع(

3. اشاره به خطبه معروف شقشقيّه حضرت على (ع(

4. ابو هريره: از جاعلين حديث بعد از پيغمبر (ص(

5. اشاره به آيه مباركه «فَأمُّهُ هاويَة» در سوره مباركه «القارعة».

6. بت هاى معروف جاهليت.

7 و 8. از زحاف در وزن استفاده شده است. (اختيارات شاعرى(

9 و 10. شاعران اهل‏بيت در زمان امام حسن (ع) و امام رضا)ع(.