آیا می دانید فارقلیط کیست؟

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

موشه بن یوحنا بن وراده بن شموئیل بن پاتریس، در سال1260 ه.ق [1] در يك خانواده مسيحى ساكن كليساى كندى، در شهر اروميه[2] ديده به‏ جهان گشود.[3]
پدر و اجداد او، همه از روحانيان و كشيشان بزرگ مسيحى بوده و در شهر اروميه به تبليغ و نشر آيين مسيحيت مشغول بوده‏اند.[4]
او از ابتداى كودكى تحت سرپرستى پدر روحانيش احكام و عقايد مسيحيت را آموخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دينى به طور رسمى در جلسات تدريس عالمان مسيحى حاضر شد. وى نزد استادان مرد و زن مسيحى از فرقه‏هاى پروتستان و كاتوليك، به تحصيل علوم دينى پرداخت و كتاب‏هاى تورات، انجيل و ساير علوم رايج نصرانيت در آن زمان را به خوبى فرا گرفت.[5]
موشه، دوازده ساله بود كه با جديت و اشتياق كامل اين مرحله از دانش اندوزى را به خوبى به پايان برد و به درجه «قسيسيت» [کشیشی] نايل آمد. وى اين مرحله از روحانيت را كافى ندانسته، زادگاهش را به قصد واتيكان ترك و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت‏ سرگذاشتن سرزمين‏هاى بسیار، به مقصد خود رسيد و براى كسب مدارج عالى علوم مسيحيت، وارد حوزه علميه جهانى مسيحيت شد. او در آن مكان به فراگيرى احكام، معارف و كسب مراحل معنوى پرداخت.
اقامت او در واتيكان [6] تقریباً 6 سال طول كشيد؛ در اين مدت علاوه بر تخصص در عقايد و آيين مسيحيت، بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دين و  احكام آن‏ احاطه كامل پيدا كرد. از آنجا که او از شاگردان ممتاز دوره ی تحصيلى خود به شمار مى‏رفت، بسيار مورد احترام و اكرام استادانش بود.[7]
حادثه ای سرنوشت‏ ساز
تحصيلات او در آيين مسيحيت، تا هجده سالگى به طول انجاميد. تا اين كه حادثه‏اى شگفت موجب شد، او سرّى از اسرار بزرگ عالم را كشف كند. حادثه‏اى كه راه زندگى علمى، دينى و معنوى او را تغيير داد و او را از كوره راه‏هاى انحراف مسيحيت، به صراط مستقيم و نورانى اسلام سوق داد و موجبات پذيرش بندگى خداوند يكتا را در او فراهم كرد. وى آن حادثه را چنين نقل مى‏كند:[8]
بعد از ورودم به (واتيكان) نزد استادان آن ديار به تحصيل علوم مسيحيت پرداختم، به ويژه استادى از فرقه كاتوليك كه از نظر موقعيت اجتماعى داراى مقامى والا بود و در زهد و تقوا شهرت بسزایی داشت. از اين روى داراى مريدان و پيروان فراوانى از فرقه كاتوليك بود. عوام و خواص از اعيان و اشراف و صاحب منصبان اين فرقه نزد او حاضر، و هداياى نفيسی به او تقديم مى‏كردند. از طرف دیگر او از نظر علمى، مراتب عالى را طى كرده و از استادان معروف بود. هر روز صدها نفر روحانى زن و مرد در درس او حاضر می شدند، و از تعليم معارف عالى او با اشتياق كامل بهره مى‏بردند. در ميان شاگردان خود، به من عنايت خاصى داشت. از اين رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام كليدهاى محل سكونت خود را به من سپرده بود، جز كليد يك اتاق كوچك كه تنها نزد خودش بود.
از اين كه كليد آن اتاق كوچك را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبين شدم و دائم پيش خود مى‏گفتم: لابد در آن اتاق، اشياء قيمتى اهدايى را ذخيره كرده است و نمى‏خواهد من آن‏ها را ببينم، پس او تظاهر به زهد، مى‏کند! اين احساس درونى ام را هرگز بروز ندادم تا اين كه روزى استاد كسالت پيدا كرد و در كلاس درس، حاضر نشد. مرا طلبيد و گفت: به شاگردان بگو من كسالت دارم و نمى‏توانم در کلاس درس حاضر شوم و به آن‏ها بگو بروند. هنگامی که از نزدش بازگشتم، ديدم شاگردان در مورد مسايل مختلف دينى به مباحثه مشغول هستند تا اين كه بحث آن‏ها به نام «فارقليطا» [فاراقلیط،فارقلیطا] رسيد كه در انجيل چهارم، باب 14 و 15 و 16، عيسى، آمدن او را بشارت داده بود.
هركس نظرى داد و بعد از آن پراكنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. او گفت: شاگردان در مورد چه چیزی بحث مى‏كردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله نام «فارقليطا» و هركس نظرى داشت. استاد به من گفت نظر تو چيست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسيحى را بهتر مى‏دانم. گفت: تو مقصر نيستى؛ ولى همه آن نظرات دور از واقعيت هستند، چرا كه حقيقت آن نام، فقط نصيب راسخان در علم مى‏شود.
اشتياق درك اين حقيقت مرا از خود بى خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسير آن نام را خواستار شدم. استادم گريه كرد و گفت: اى فرزند روحانى! تو پيش من عزيزترين مردم هستى و من چيزى از تو مضايقه ندارم. اگر تفسير آن نام را به تو بگويم، از جانب مسيحيان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن كه تعهد كنى قبل و بعد از مرگ من، نام مرا نبرى و تفسير آن را به من نسبت ندهى چون كه قبل از مرگ، جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده‏ام. من نيز به اسماء الاهى قسم ياد كردم كه اين خواسته او را برآورده كنم و به شرط او عمل نمايم.
او گفت: اى فرزند روحانى! اين نام، از اسامى مبارك پيامبر مسلمانان است و به معنى احمد و محمّد [صلی الله علیه و آله] می باشد. پس كليد آن اتاقى را كه فقط نزد خودش نگه داشته بود، به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز كن و آن دو كتاب موجود در آن را نزد من بياور! من نيز چنين كردم.
آن دو كتاب به خط يونانى و سريانى، قبل از ظهور پيامبر اسلام و با قلم بر پوست حيوان نوشته شده بودند. در آنها لفظ فارقلیطا را به معنی احمد و محمّد  (صلی الله علیه و آله و سلم) ترجمه نموده بودند. گفت: اى فرزند روحانى! بدان كه همه عالمان، مفسران و مترجمان مسيحى قبل از ظهور پيامبر اسلام، پذیرفته بودند كه لفظ «فارقليطا» به معنى احمد و محمّد [صلی الله علیه و آله] است؛ اما آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامى كتاب‏هاى تفسير، لغت و ترجمه‏هاى مربوط به اين مسئله را به خاطر رياست و رسيدن به اموال و منفعت دنيوى و يا به خاطر عناد و حسادت، تحريف كرده و بعضى را نيز از بين بردند.
[نوشته زیر متن تلخیص نشده از کتاب انیس الاعلام نوشته محمد صادق فخر الاسلام است.
از سبک و ترتیب آیاتی که در این انجیل موجود است این معنی به آسانی معلوم می شود که منظور صاحب انجیل شریف وکالت و شفاعت و تعزّی و تسلّی نبوده و روح نازل در یوم الدار[*] نیز نبوده زیرا که جناب عیسی آمدن فارقلیطا را مشروط و مقیّد به رفتن خود می نمایند " تا من نروم فارقلیطا نخواهد آمد"[ انجیل یوحنا، باب 16: 7] زیرا که اجتماع دو نبّی مستقل صاحب شریعت عامّه در زمان واحد جایز نیست! در حالیکه روح نازل در یوم الدار که مقصود از آن روح القدس است با بودن حضرت عیسی بر آن جناب و حواریّون نازل شد.

آیا فراموش کرده اند قول صاحب انجیل اوّل[**] را که در باب سوّم  از انجیل خود می گوید همین که عیسی بعد از تعمید یافتن از یحیی تعمید دهنده از نهر اردن بیرون آمد روح القدس در صورت کبوتر بر آن جناب نازل شد(متی باب3، عبارت 16). و همچنین با بودن خود جناب عیسی روح برای دوازده شاگرد نازل شده بود چنانچه صاحب انجیل اوّل در باب دهم از انجیل خود تصریح کرده اند: جناب عیسی هنگامی که دوازده شاگرد را به شهر های اسرائیلی می فرستاد ایشان را بر اخراج ارواح پلید و شفا دادن هر مرض و رنجی قوت داد [ انجیل متی باب 10 ، عبارت 1]. مقصود از این قوه قوۀ روحانی ست نه جسمانی زیرا که این کارها از قوۀ جسمانی صورت نمی بندد و قوۀ روحانی عبارت ست از تأیید روح القدس. در آیه 20 از باب مذکور جناب عیسی خطاب به دوازده شاگرد می فرماید: زیرا گوینده شما نیستید بلکه روح پدر شما در شما گویاست و مقصود از روح پدر شما همان روح القدس است و همچنین صاحب انجیل سوّم در باب نهم از انجیل خود تصریح می نماید: پس دوازده شاگرد خود را طلبیده به ایشان قدرت و اقتدار بر جمیع دیوها و شفادادن امراض عطا فرمود.[ انجیل لوقا باب 9 ، عبارت 1] و همچنین در باب دهم می گوید جناب عیسی آنها را جفت جفت فرستاد و ایشان مؤید به روح القدس بودند. و در عبارت 17 می فرماید: آن هفتاد نفر با خر بر می گشتند و گفتند: ای خدا! دیوها هم به اسم تو اطاعت می کنند.

پس نزول روح مشروط به رفتن عیسی مسیح نبود. اگر منظور از فارقلیطا روح القدس بود این کلام("تا من نروم فارقلیطا نخواهد آمد") از جناب مسیح علیه السلام غلط و اضافه و لغو خواهد بود و شأن مرد حکیم نیست که به کلام لغو سخن گوید تا چه رسد به نبی خدا پس منظور از لفظ فارقلیطا چیزی نیست جز احمد و محمّد [صلی الله علیه و آله] .

پرسیدم دربارۀ دین  نصرانی چه می گوئید؟ گفت: ای فرزند روحانی دین نصرانی به سبب ظهور شرع شریف حضرت محمّد صلی الله علیه و آله منسوخ است. و این لفظ را سه مرتبه تکرار کرد. پرسیدم: در این زمان راه نجات و صراط مستقیم چیست؟ گفت: راه نجات و صراط مستقیم منحصر است به پیروی محمّد صلی الله علیه و آله. گفتم: آیا پیروان ایشان از اهل نجاتند. گفت: آری والله آری والله والله!!

[*]  مقصود روز پنطیکاست معروف است که به عقیدۀ مسیحیان در آن روز روح القدس به شدت هر چه تمامتر مانند بادی به حواریّون نازل شد.( اعمال رسولان باب 2: 12-1)

 [**]  مقصود از انجیل اول همان انجیل متی است که در باب سوم داستان تعمید دادن یحیی تمام یهودیه و فریسیان و صدوقیان را نقل می کند و در آخر(عبارت 16) تعمید عیسی را بیان می کند و در عبارت 17 می گوید: اما عیسی چون تعمید یافت فوراً از آب برآمد که در ساعت آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده بر وی می آید.]
----------------------------------------------
[1] در منابع رجالى و تراجم، تاريخ تولد وى ذكر نشده است؛ اما همان طور كه در ادامه بحث خواهد آمد وى در سال 1305 ه.ق. براى زيارت به مشهد مقدس تشرف يافت و قبل از آن، 16 سال در نجف اشرف و كربلاى معلاّ به تحصيل علوم اسلامى اشتغال داشت. قبل و بعد از تحصيلاتش در نجف و كربلا، چند سالى (كمتر از ده سال) در اروميه به تحصيل و تبليغ مشغول بود. مقطع زمانى تولد تا 18 سالگى نيز دوران كودكى و تحصيلات علوم مسيحيت وى را در اروميه و واتيكان تشكيل مى‏دهد.
بنابراين عمر شريف وى در قبل از سال 1305 ه.ق. حدود 45 سال بوده است. و اگر آن را از سال ورودش به مشهد مقدس كسر كنند، سال 1260 ه.ق. به دست مى‏آيد كه سال تقريبى ولادت محمدصادق فخرالاسلام خواهد بود.
[2] اروميه، مركز آذربايجان غربى است كه در جنوب شهرستان خوى، در شمالِ شهرستان مهاباد، در غرب درياچه اروميه و در شرق كشورهاى تركيه و عراق قرار گرفته است. اين شهر تا تهران حدود 920 كيلومتر و با شهر تبريز حدود 290 كيلومتر فاصله دارد. (نظرى به تاريخ آذربايجان، ص 41)
[3] انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، ج 1، ص الف (مقدمه) ؛ ريحانة الادب، ج 4، ص 301.
[4] انيس الاعلام، ج 1، ص 6.
[5] استادانى مثل «رآبى [خاخام] يوحناى بُكِير، قسيس يوحناى جان، رآبى عاژ، رآبى تالو، قسيس [کشیش] كوركز و...».
[6] نام شهرى است در شمال غربى شهر «رم» ايتاليا كه مركز استقرار پاپ، رهبر كاتوليك‏هاى جهان است. اين شهر كه فقط 44 هكتار مساحت دارد امروزه در حكم يك دولت مستقل مذهبى است و در بيشتر كشورهاى دنيا نمايندگان مذهبى دارد كه آنان در حكم نمايندگان سياسى هستند (لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 20355).
[7] انيس الاعلام، ج 1، ص 6 و 7.
[8] با تلخيص و تغيير عبارات.