احیای سنت پیامبر (ص )

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

روزی مامون از امام تقاضا کرد که: نماز عید را با مردم بخواند، تا برای مردم اطمینان بیشتری در این کار پیدا شود. امام پیغام داد که: پیمان ما بر این بوده که در هیچ کار رسمی دخالت نکنم بنابراین مرا از اقامه نماز عید معذور بدار!

مامون گفت: مصلحت در این است که شما بروید تا هم موضوع ولایتعهدی تثبیت شود و هم فضل شما آشکارتر گردد. امام قبول نکرد. اما مامون دست بردار نبود تا اینکه در آخر امام رضا (ع) پیغام فرستاد که: اگر قرار است من به نماز بروم من این فریضه را آنطور که رسول خدا (ص) و علی بن ابیطالب (ع) اقامه میکرده اند ادا میکنم.

مامون گفت: «اختیار با شماست، هر طور میخواهی عمل کن!» بامداد روز عید، سران سپاه و طبقات اعیان و اشراف و سایر مردم، طبق معمول و عادتی که در زمان خلفا پیدا شده بود، لباسهای فاخر پوشیده و خود را آراسته و بر اسبهای آماده سوار شده و برای شرکت در نماز عید در اطراف محل سکونت آن حضرت جمع شدند.

مردم عادی نیز در کوچه ها و معابر خود را آماده کردند و منتظر امام هشتم (ع) شدند تا در رکاب او به مصلی بروند. حتی عده زیادی مرد و زن در پشت بامها آمده بودند تا عظمت و شوکت موکب آن ولی خدا را از نزدیک مشاهده کنند.

اما حضرت رضا (ع) برخلاف انتظار، مثل خلفاء و وزراء بیرون نماید بلکه همانطوری که خودش شرط کرده بود طبق سیره ی پیامبر ص و علی (ع) به نماز عید حرکت کرد:

حضرت اول صبح غسل کرد لباسهای خود را پوشید عمامه سفیدی بر سر بست و یک سر آنرا از جلو سینه انداخته و سر دیگرش را به پشت میان دو شانه اش قرار داد و مقداری هم بوی خوش بکار برد، سپس عصائی بدست گرفت پاها را برهنه کرد دامن لباسش را بالا زد و به غلامان و اطرافیانش هم فرمود که چنین کنند.

کمی راه رفته و آنگاه سر به سوی آسمان کرد و تکبیر گفت: «الله اکبر، الله اکبر...» جمعیت با او به گفتن این ذکر هم آوا شدند و چنان جمعیت با شور و هیجان هماهنگ تکبیر میگفتند، که گویی زمین و آسمان و در و دیوار با آنان همصدا و همنوا شده است حضرت لحظه ای توقف کرده و با صدای بلند تکبیر گفت. تمام مردم با صدای بلند، هماهنگ این جمله را تکرار کرده و در حالی که میگریستند، احساساتشان به شدت تهییج شده بود؛ گوئی که شهر مرو یکپارچه تکبیر میگوید؛ فضای معنوی مرو همه را به تعجب واداشت.

سران و افسران سوار بر اسب، که با لباس رسمی و با چکمه های نظامی حاضر شده بودند و خیال میکردند مقام ولایت عهدی با تشریفات سلطنتی و لباسهای فاخر و سوار بر اسب بیرون خواهد آمد؛ همین که امام را در آن وضع ساده و پیاده و متوجه به خداوند دیدند؛ آنچنان تحت تاثیر قرار گرفتند که نتوانستند احساسات قلبی خویش را کنترل نمایند.

آنان اشک ریزان، تکبیر گویان با شتاب هر چه تمامتر خود را از مرکبها به زیر افکنده و بی درنگ چکمه ها را از پا در آوردند هرکس دنبال چاقویی بود تا بند چکمه ها را پاره کند و کسانی که موفق میشدند خود را از دیگران خوشبختتر میدانستند.

طولی نکشید که شهر مرو پر از ضجه و ناله شد، و احساسات و شور و نوا همه را فراگرفت. امام بعد از هر ده گام که برمی داشت می ایستاد و چهار بار تکبیر میگفت و جمعیت با صدای بلند و با گریه و هیجان، آن جناب را همراهی میکردند. شکوه ایمان آنچنان فضا را پر کرده بود که جلوه های مادی از ذهن و خاطره ها فراموش شده بود، گویی همه چیز با امام همنوا بود زمین وآسمان و پرندگان و ماهیان دریا تکبیر می گفتند جمعیت یکپارچه و در صفهای متحد به دنبال امام حرکت کرده و به سوی مصلی می شتافتند.

این خبر به مامون رسید؛ اطرافیانش گفتند اگر لحظاتی دیگر وضع همین طور ادامه یابد همه ی مردم مفتون و شیفته ی او خواهند شد، مامون احساس خطر نمود فورا پیغام فرستاد و از حضرت تقاضا کرد که: برگردید، زیرا ممکن است ناراحت شده و به مشقت بیفتید! همان کسی که هر سال نماز میخواند او بخواند!

امام کفش و جامه های خود را طلبیده، پوشید و مراجعت کرد و فرمود: من که اول گفتم از این کار معذورم بداری»[1]
پی نوشت
[1] الارشاد، ج 2، ص 264.
منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ ویژگی های امام رضا (ع)، الخصائص الرضویة، ص: 49