عيد غدير در ديوان شعراي شيعه و سني

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)


ديوان شعراي شيعه و سني لبريز از اوصاف حضرت علي(ع) در حادثه غدير است. عرض ارادت به ساحت مقدس مولا اميرالمؤمنين را با هم مرور مي كنيم:
ملك الشعراي بهار
اي نگار روحاني خيز و پرده بالا زن در سرادق لاهوت كوس لا والاّ زن
در ترانه مـعني دم ز سـرّ مولا زن وانكه از غــدير خــم باده تولاّ زن
تا ز خود شوي بيرون زين شراب روحاني
در خم غدير امروز باده اي به جوش آمد كز صفــاي او روشـن جــان باده نــوش آمــد
وان مــبشّر رحــمت باز در خروش آمد كان صنم كه از عشاق برده عقل و هوش آمد
با هيولي توحيد در لباس انساني
عقل و وهم كي سنجد اوج كبريايش را جان و دل چه سان گويند مدحت و ثنايش ر
گــر رضاي حق جويي رو بجو رضايش را هــركــه در دل افـــزود رأيـــت ولايــش ر
همچو خواجه بتواند دم زد از مسلماني
محمدحسين صغير اصفهاني
ز رياي كبر بگذر جلوات كبريا بين به مقام سعي دل را همه روضة الصفا بين
به خم غـدير امروز تجلّي خدا بين به مُلا لقاي حق را به لقاي مرتضي بـين
كه خداي جلوه گر شد به لباس مرتضايي
اگرش خداي خوانم به يقين رضا نبـــاشـد وگرش جداي دانم به خــدا روا نــباشد
اگــر او خدا نباشـــد ز خــدا جدا نباشد بود اين عقيده من كه گر او خدا نباشد
به خدا قسم كه داده است خدا به او خدايي
عــلي اي كــه ذات پاكــت زده كوس بي مثالي ملكوت را تو مالك، جبروت را تو والي
به تو زيبد و بس اين هم كه خدات خوانده عالي سر هر كسي نيرزد به كــلاه ذوالجــلالي
تن هر كسي نزيبد به رداي كبريايي
فريد الدين عطار نيشابوري
گفت پيـغمبر به يــاراي سخــن پيك رب العالمين آمد به من
گفت حيدر را خدا اين تحـفه داد بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخــل از يقين زوج بتول در ولايــت با خداونــد و رسول
قاآني شيرازي
رستــگاري جو تا در حشـــر گردي رستگار رستگاري چيست؟ در دل مهر حيدر داشتن
همچو احمد پاي تا سر گوش بايد شد تو را تا تــوانــي امــتثال حكــم داور داشتــن
ذات حيــدر افســر لــولاك را زيبد گــهر تاج را نتـــوان شبــه بر جاي گوهر داشتن
ابن يمين فريومدي
مقتداي اهل عالم چون گذشت از مصطفي ابــن عــمّ مــصطفــي را دان علـيّ مرتضي
بـــهر اثبات امامــت گــر بُود قاضي عدل علم وجود و عفت و مرديش بس باشد گواه
وارث شاهي كه از تشريف خاص مصطفي كسوت من كنت مولاه به قد اوست راست
ميرزا محمد محيط قمي
گرفت عهد ز اشيا در دو روز ربّ قدير يكي به روز الست و يكي به روز غدير
گرفت عهد ز ذرّات بر خدايي خويش نخست روز و دويم روز برخلافت مير
....
بگفتار هر كه منش مقتدا و مولايم علي است او را مولا، علي است بر او مير
چنان كه هارون از بهر موسي عمران علــي مراست وصيّ و علي مراست وزير
سوزني سمرقندي ملقب به تاج الشعر
أيــا مخالف اســلام و راه ديــن هــدي كشيـــده گــردن از بيــعت اولـوالارحام
همي نداني اي كوردل به عمري خويش كه احمد قرشي را وصي كه بود و كدام؟
نگــر كه پاي بر كتف مصطفي كه نهاد بتان ز كعبه كه افكند و پاك كرد مقام
سنايي غزنوي
مر نبــي را وصــي و هم دامــاد جان پيغمبر از جمالش شـاد
نايب مــصطفي بــه روز غديــر كرده در شرع، مر او را به امير
خوانده در دل و ملك، مختارش هم در علم و هم علمـدارش
حكيم ناصر خسرو
تن گور توست، خشم مگير از حديث من زيرا كه خشم گير نباشـد سخن پذيـر
بــهتر رهــي بگــير كه دو راه پيش تست سوي بينه راه طلب كـن يكي خفيــر
بنگر كه خلق را بـه كه داد و چگونه گفت روزي كه خطبه كرد نبي بر سر غديــر
دست علي گرفـت و بـدو داد جاي خويش گر دست او گرفت، از دست او مگير
ميرزا ابوالحسن طوطي همداني
پيشوايي بعد احمد غير حيدر هست، نيست غير حيدر جانشينــي به پيــمبر هســت، نيــست
نيــست كاري خارج از كار خدا در هر دو كون دست حق در هر دو عالم غير حيـدر هست، نيست
در غديــر خم كه شد منصوص از امــر خــدا ديگري غير از علـــي مــولا و سـرور هست، نيست
احمد عزيزي
اي ز شطرنج حقيقت گـــشتــه مات كيش خود را كــن رها بنــگر حيــات
از عـــلي و آل او جـــو درد عــشــق جفت شش آورده حق، در فرد عـشق
آب و رنگ باغ، آب و گل، علي است صورت آييــنه كــامل عـلي اســـت
ارمغان بهراروند
حرف آخر عشق، انتخاب سرخ، مولاي سبز پوشي بود
آن گاه غدير، به خداوند علم و شمشير اعتراف كرد
و رستنگاه تلاقي، نبوت و امامت
به التيام زخم غربت عشق، هبوط كرده بود
و... او قرينه محمد9 بود
جواد محدثي
آن كس كه چشمه هاي فضيلت در اوعيان
آن كس كه نهرهاي سخاوت از او روان
آن كس كه در زمين
در دوره ي زمان
شايسته تر ز او نبود مرد در جهان
...
اينك غدير، خاطره آن شكوه ر
اينك غدير، ياد چنان روز نيك ر
در يادها و خاطره ها زنده مي كند
اينك غدير، زندگي آن امام ر
مانند درس هاي گرانقدر و پر ثمر
تكرار مي كند
اينك غدير خم،
با ما چو استاد،
در راه و رسم و شيوه آموزشي صحيح
رفتار مي كند...