خدایا! این چه داستانی است که سطر سطرش، دل تصوّر را آتش میزند، جگر تأمل را کباب میکند و اشک تخیل را چون رود به راه می اندازد؟
آه خدایا! حکایت علی علیه السلام ، چه معادله سختی است که عقل را به زانو در می آورد و اوهام را در قبضه دست خود می چرخاند؟!
کوه دانش علی علیه السلام چه قله رفیعی است که پرنده نیز پرواز اندیشه را به نفس در می آورد و عاجز از رسیدن به اوج خود میکند؟!
خدایا! امتحان عشق به علی علیه السلام ـ که عشق به همه خوبی هاست ـ چه آزمون دشواری بود که مُهر مردودی و بی وفایی، به پیشانی بسیاری از مدعیان مِهر به او زد!
دشمن او چه اهریمنی بود که ناجوانمردانه و با شمشیر تحجّر، در محراب عشقش به سراغ او آمد و تیغ جهل بر سر همه عقل و عدل فرود آورد؟!
و... امروز چه روزی است که دل کعبه، این گهواره آرام علی علیه السلام ، افتان و خیزان و اشک ریزان به طواف علی علیه السلام آمده و از گوشه گوشه محراب علی علیه السلام ، بوسه برمیدارد و خاک قبر او را توتیای چشم دل میکند؟!
خدایا! چه عزایی در خیمه سرای عالم برپاست که عدالت و انصاف، اینگونه خاک بی کسی بر سر خود میریزند؟!
ذوالفقار علی علیه السلام را چه شده است که قاب لحظه های به یاد ماندی خود با علی علیه السلام خیره شده و با تصور رشادتهای علی علیه السلام ، هِق هق کنان به خود میپیچید؟!
امروز چرا نخلستان های کوفه، موهای خود را پریشان کرده و از رازهای سر به مهر علی علیه السلام و خود سخن میگوید؟!
به پای نخل های کوفه اشک کیست می بارد که نخلستان ز اشک دیده او میدهد خرما
چه شب هایی که نان دادم به سائل ها و بشنیدم که میگفتند یا رب از علی برگیر داغ ما
... جبرئیل مویه میکند و مدال های «لیلة المبیت»، «لا فتی الاّ علی»، «ضربةُ علی یوم خندق...» و... زُل زده و کوله بارش را که پر از تصویر شأن نزول های قرآنی علی علیه السلام است را بر دیده میگذارد و می بوسد و با گلوی پر از بغض ندا میدهد:
تَهدَّمَتْ و اللّهِ ارکانُ الهدی وَ أنْطَمَسَتْ اعلامُ التُقی
به خدا قسم اساس هدایت و روشنگری را ویران کرد
واللّه چشمه های نور و پرهیزکاری را بستند
بخدا وصی رسول خدا علی مرتضی به دست شقی ترین دیوها به شهادت رسید
محمدحسین قدیری