متن ادبی «اندوه همیشه»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)


امشب احساس فوران دارم.
آتشفشان قلبم، یک‏دم آرام نمی‏گیرد و گداخته ‏های درونم را از دیدگان بیرون می‏ریزد.
چه بی‏ تابم، گاه، نگاه روزنه ‏ای در مردمکانم می‏شکفد و گاه به قهقرای خاموشی می‏دود.
زمان بر گرده ‏ام سنگینی می‏کند.
دستانم در سمت عقربه ‏ها تکرار می‏شوند و گام‏ هایم پر از تکرار گشته ‏اند، مثل کودکان یتیم کوفه.
کسی دیگر نوید صبح نمی‏دهد.
چاه ‏ها پر از انعکاس دردند و فقط تنهایی است که همراه همه یتیمان کوفه شده است. کودکان، کاسه‏ های شیر در دست و قرص‏ های نان بر کف می ‏آیند و می ‏ایستند در صف انتظار که مولایشان جرعه‏ ای از آن شیر بنوشد.
آه، مولایم! چه سکوت عمیقی کوفه را فرا گرفته است، این یتیم همواره زمان را دریاب! علی علیه ‏السلام ! کجاست دست نوازشت که محتاجانت به صف ایستاده ‏اند؟ اندوهگینم و هیچ پدری نیست که دستش بر شانه من باشد.
نخل‏ها چشم انتظارند و چاه‏ ها گوش به تو سپرده ‏اند. شاید نوایی از تو به گوش برسد. افسوس! صدایی از تو نمی‏ آید و آهی از تو مرهم دل چاه ‏ها نمی‏شود.

اعظم جودی