به عدالت سوگند که عدالت یعنی چشم های تو.
عدالت را باید از چشم های تو آموخت که سفره های بی نان را میفهمد، کلبه های بی تنور را نیز.
کوره آفتاب، تو را نمیسوزاند؛ دل تو را اجاق خاموش خانه هایی میسوزاند که مردانشان، پا در رکابت شهید شده اند.
تاریخ را به نظاره نشسته ام؛ چه حسرت ها که نخورده است! کیست که چون تو راضی نباشد دانه گندمی را از مورچه ای برباید به ظلم؛ یا برادرش را حتی برگرداند به یأس؟!
دور و برت آکنده بود از جگرهای برشته؛ از نان و عسل؛ ولی تو سیر نخوابیدی.
علی، عین عدالت است
عدالتات را می بینم که به خون غلتیده است در محراب.
جهان، آبستن آشوبی دیگر است.
چه سرها که به تاراج نرفت؛ چه دلها که به خاکستر ننشست؛ چه قدم ها که در گل نماند؛ چون تاب عدالت تو را نداشتند! تنها خفاشان اند که تاب آفتاب نیمروز را ندارند. مرنج... ! که «عین» علی علیه السلام ، با «عین» عدالت یکی است؛ عدالت، عین علی علیه السلام است.
مرنج ... ! اگر تمام قافله ها را به شهادت تو گسیل داشته اند، در برابر تمام دنیایشان بایست! دین تو یعنی این!
فریاد بزن!
جهان آبستن آشوبی دیگر است.
«از باغ میبرند چراغانی ات کنند *** تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار *** شاید به این بهانه که بارانیات کنند»
هنوز دست های کمیل هست که بگیری و شمه ای از آنچه دیده ای، باز بگویی.
عمار را بردند، مالک را بردند؛ ولی هنوز دست های کمیل هست. شب هایِ نیمه را قبضه کن! انسانیت نمرده، نفس میکشد هنوز؛ فریادت طنین می اندازد در آفاق؛ تاریخ یعنی بسامد هزار بار فریاد تو؛ فریاد بزن؛ که تاریخ را به تکاپو واداری!
قَدرت را ندانستند
بستر، مرگ حقیرانه است برای تو... ؛ بایست تا نپندارند که به زانو درخواهی آمد!
بایست که عدالت، به تکیه تو می ایستد. ای صدای عدالت انسانی! بایست و شانه نخل ها را بچسب که صاعقه ها پی در پی می آیند؛ جمل، صفین، نهروان. باور کن که چاه میخشکد؛ دردهای تو سنگین اند و چاه ها، دمل های سر باز کرده زمین اند؛ از غصه رنجی که می بری!
قَدرت را ندانستند؛ قدر تو، در شب قدر معلوم میشود. گفته بودی که خواب دیده ام؛ خواب دیده بودی که محاسن ات از خون رنگین خواهد شد.
زندگی کوچک است برای تو؛ شهادت تو پایان نیست، آغازی است. شهادت، به بلندایت خواهد رساند و مظلومیت از آن پس به اوج خواهد رفت.
به حقیقت سوگند، که حقیقت یعنی دردهای تو... «علیٌّ مع الحق و الحقّ مع علیٍّ».
میثم امانی