تاریخ، چون علی علیه السلام چه کسی را سراغ دارد که از قاتل خویش هم خاطرخواهی کند؟!
«به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست، اکنون به اسیر کن مدارا»
جز علی که گفته است که اگر زنده بمانم، قاتل خویش را خواهم بخشید؟!
آه، چه تماشایی بود آن هنگام که آفتاب گونه، در خانه یتیمکان بیوه زنی می تابیدی و در برابر یتیمان او، تمامی عظمت آسمانی خویش را نادیده میگرفتی و صولت و هیبت حیدری ات را دست مایه شادی کودکانه شان میکردی. در آن لحظه ها، تاریخ متحیّرانه ورق میخورد و کار تو را شگفت زده بر صفحه خویش ثبت میکرد.
به تو عشق می ورزم، ای رمزآمیزترین مرد جهان، که ابر رحمت خدا بر سر آدمیانی.
چگونه شمشیری زهرآگین، پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را از هم گشود و چگونه، محراب برای همیشه با تو وداع کرد؟!
«ملائک زین مصیبت اشکبارند *** خلایق چهره در خون مینگارند
چه جای گریه است و اشکباری *** به جای اشک باید خون ببارند»
(شهریار)