مرحوم آیتالله سید محمد جواد ذهنی تهرانی در مقتلشان (از مدينه تا مدینه) مینویسد:
واقدی نقل میکند که:
حامل سر مبارک امام علیهالسلام از کربلاء به کوفه و به نظر پسر زیاد ملعون رسانیدن شمر بن ذی الجوشن بوده است.
وی شرح این قضیه را این طور نوشته:
چون شمر ملعون سر فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله را به خانه آورد، برای آنکه وقت گذشته بود ممکن نشد که به حضور پسر مرجانه ببرد سر را به خانه آورد و به روی خاک گذاشت و ظرفی بر روی آن سر مانند سرپوش نهاده رفت خوابید.
همسر شمر شب بیرون آمد، دید: نوری از اطراف آن ظرف به آسمان ساطع شده، پیش آمد صدای ناله از زیر ظرف شنید.
به نزد شمر آمد و گفت: ای مرد! بیرون رفتم، چنین و چنان دیدم در زیر ظرف چیست؟
گفت: این سر یک خارجی است که خروج کرده بود سر او را میخواهم برای یزید بفرستم و عطای فراوان بگیرم.
آن زن گفت: نام آن خارجی را بگو کیست که نور از او ظهور می کند و سر بریده او حرف میزند؟
شمر گفت: نامش حسین بن علی است!!
زن یک صیحه کشید افتاد و غش کرد.
وقتی به هوش آمد گفت: ای بدتر از گبر و یهودی.
آیا از خداوند بزرگ نترسیدی که پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله را کُشتی و اکنون سر او را بدین گونه زیر ظرفی نهاده ای؟!!!!
پس زن گریان و نالان آمد ظرف را بلند کرده سر را برداشت و آن را بوسید و در روی دامنش نهاد
و سپس سایر زنان خانه را خبر نموده و گفت: بیائید بر این غریب بگریید، اگر مادر داشت او را بیگریه نمیگذاشت.
زنها آمدند در گریه با او کمک کردند.
حاصل، در آخر شب که زن به خواب میرود، در عالم واقعه میبیند خانهاش وسیع شده و ملائکه به صورت مرغان سفید پر شدند و دو زن مجلله که یکی جناب فاطمه علیها السلام و دیگری مریم مادر عیسی علی نبینا و آله علیه و علیهم السلام بود آمدند آن سر غرقه به خون را برداشته بنای گریه و زاری گذاشتند.
و دید مردهای بسیار با دیدههای خونبار آمدند و میان ایشان پیغمبر آخرالزمان مثل ماه شب چهارده آن سر را گرفته بوسیدند و دست به دست میدادند و گریه میکردند.
پس دیدم خدیجه خاتون با فاطمه زهراء سلام الله علیها به نزد من آمدند و فرمودند:
آنچه میخواهی از ما بخواه و هر حاجت داری بطلب؛ زیرا تو به گردن ما منتی داری که سر پسر ما را گرامی داشتی.
اگر میخواهی با ما در بهشت رفیق باشی برخیز کارهای خود را اصلاح کن و خود را به ما رسان.
زن شمر از خواب بیدار شد، دید همان نحو سر به روی زانوی او است.
باز بنا کرد نوحه گری کردن بیشتر از پیشتر گریه کرد.
شمر دید قرار و آرام ندارد.
آمد سر را از زن بگیرد، زن سر را نداد و گفت:
ای ولد الزنا! باید حُکماً مرا طلاق بدهی که مثل تو یهودی شوهر نمیخواهم و هرگز با تو به سر نخواهم برد.
شمر او را طلاق داد و گفت: سر را به من بده و از خانه من بیرون برو.
زن گفت: بیرون میروم اما سر را به تو نمیدهم.
هر چه اصرار و اذیت و آزار کرد، سر را نداد تا آنکه آن قدر تازیانه و لگد به آن زن زد که در زیر لگد از دار دنیا رفت و با فاطمه زهرا علیها السلام محشور شد.
منابع:
اکلیل المصائب، ص۷۷۴
إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۷، ص۳۴۲
از مدينه تا مدينه، سید محمدجواد ذهنی تهرانی، ص۷۷۴
سر مطهر امام حسین علیه السلام کجا و خانه شمر ملعون کجا؟!
- بازدید: 2924