در قرآن آيات متعددی خطاب به پيامبر(ص) و همسران ايشان بوده، در اين زمينه تکاليف، رهنمودها و توصيه هايی دارد. در اين مقاله برآنيم اين آيات را بررسی کرده، نگاه قرآن در اين زمينه ها را دريافته، از دريچه آيات، گوشه هايی از شخصيت پيامبر را دريابيم و در حد امکان از اخلاق خانوادگی حضرت درس بگيريم. در اين مقاله آيات مزبور را در چند قسمت و زير چند عنوان بررسی خواهيم کرد.
«مادران امت»
در سوره احزاب، چندين آيه در ارتباط با همسران پيامبر و وظايف و تکاليف آنان؛ همچنين دستور عمل هايی به رسول خدا(ص) در ارتباط با همسرانش هست، که به شرح آنها میپردازيم.
در آيه ششم پس از اينکه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوری میگردد، تصريح میشود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» [و ازواجه امهاتهم]
چند سؤال:
1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفی میشوند؟
2ـ آيا احکام مادر بودن آنان مساوی با احکام ساير مادران است يا در بعضی احکام شريکند؟
3ـ آيا مادر همه زنان و مردان مؤمنند يا فقط مادری نسبت به مردان است؟
پاسخ پرسش اوّل:
در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلی «ظهار» تصريح میکند: هر گاه مردی همسرش را «ظهار» کرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بیاثر است و همسر به منزله مادرش نمیگردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه میکند:
«إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئی وَلَدْنَهُم؛ مادرانشان فقط زنانی هستند که آنان را به دنيا آورده اند.»
بنابراين، تمام احکام مادری فقط برای زنی ثابت است که انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگری در اين حکم با وی شريک نمیگردد. خداوند چون قانونگذار است، میتواند کسان ديگری را به «منزله مادر» معرفی کند. وقتی کسی به منزله مادر معرفی میشود، معنايش اين است که بعضی آثار مادری در حق وی جاری میگردد. آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفی میکند. با توجه به سياق آيات که در صدد معرفی شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسری با وی مورد توجه قرار گرفته اند، معلوم میشود معرفی آنان به عنوان «مادران مؤمنان» نه به عنوان شأنی معنوی، بلکه فقط برای حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد که «اهل بيت» آن بزرگوار مورد عنايت خاص قرار میگيرند و برگزيده میشوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفی میگردد و همسران وی به عنوان مادر شمرده میشوند، که واجب الاحترام می باشند.
جواب سؤال دوم:
مادر، هم واجبالاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است. بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش کامل داشته باشد و فرزندان میتوانند اگر مادر بدون پوشش کامل بود، به وی نگاه کنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، چنان که فرزندان او، خواهر و برادر مؤمنان شمرده میشوند که ازدواج با آنان هم حرام میباشد. حالا که همسران پيامبر(ص) به عنوان مادر معرفی شدهاند، کدام يک از احکام بالا در مورد آنها جاری است؟
حکم اوّل که قطعا جاری است، زيرا اوّلين چيزی که در باره مادر به ذهن میرسد، وجوب احترام اوست. وقتی به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفی میگردند، پس وجوب احترام همسران قطعی است، از اين رو اين مطلب در هيچ آيه ديگری تکرار نشده، مسلّم فرض شده است.
اما اين آيه هيچ حکم ديگری را در مورد آنها ثابت نمیکند زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده اش میباشد، و اين مقام با جواز کشف حجاب زنان رسول خدا و با حکم ارثبری دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاری و مناسبت ندارد.
علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلکه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويی با مؤمنان مأمور شده اند، همچنان که مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شدهاند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفی نکرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلکه حفظ حرمتِ بيشتری را طلب کرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويی گشتند.
ارثبری هم به حکم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه» نفی شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمیبرند، همچنان که مؤمنان از آنان ارث نمیبرند.
فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمیشوند و محرم نيستند، از اين رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتی ديگر، میتوانند با آنها ازدواج کنند، همچنان که امام علی(ع) با حضرت زهرا ازدواج کرد.
وقتی محرميت در بين نباشد، به نظر میرسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق میتوان با آنها ازدواج کرد، چه اينکه حکم مادری فقط برای حفظ حرمت پيامبر بود، از اين رو حرمت ازدواج با آنان جداگانه ذکر میشود: «و لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»
پاسخ پرسش سوم:
وقتی حکم مادری فقط بزرگداشت و احترام و حرمت گذاری همسران را لازم میگرداند و ربطی به حرمت ازدواج ندارد، پس اين حکم، کلی و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حکم مادری ندارند.
اعتبار دنيوی، نه شرافت اخروی و معنوی
«مادر مؤمنان بودن» برای همسران رسول خدا فقط يک اعتبار دنيوی بود و هيچ مقام و شرافت معنوی و اخروی برای آنان ثابت نمیکرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اينرو اين حکم مطلق بيان شد و قيدی در آن ذکر نشد (و ازواجه امهاتهم).
اگر شرافت و مقام معنوی بود، به صالح بودن آنان مقيد میگشت. اين زنان تا وقتی که همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نکاح آنان را فسخ نکرده باشد، واجب الاحترام میباشند. وجوب احترام آنها حتی پس از مرگ پيامبر تداوم دارد.
اين مادران حتی اگر مادران صالحی نباشند و مرتکب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادری برای آنان ثابت است و حفظ حرمتشان بر همه مؤمنان واجب. همچنان که نسبت به مادر واقعی، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتی اگر گناهکار يا کافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر کافر میگويد:
«وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِی الدُّنيا مَعرُوفا؛
به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش کرديم ... و اگر کوشش کردند تا چيزی را بدون علم، شريک من قرار دهی [در اين مورد] از آنان پيروی مکن اما در دنيا با آنان به شايستگی همنشينی کن.»
پس همچنان که حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعی، با گناهکار بودنش ساقط نمیشود، همسران پيامبر هم که به منزله مادر هستند، تا زمانی که اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حکم تعظيم آنان وجود دارد، پس مقيد کردن عنوان مادری مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامی که صالح باشند»، دليل محکم ندارد و قابل قبول نيست.
سنت رسول خدا(ص) اين گونه نبود که با سر زدن گناه و خطای (هر چند بزرگ) همسرانش، آنان را طلاق دهد و عنوان «مادریِ مؤمنان» و «همسریِ خود» را از آنان بگيرد. با توجه به صراحت آيات، بعضی از همسران حضرت مرتکب گناه عظيم شدند و حضرتش را آزردند، به حدی که خدا آن زنان را تهديد کرد و خود، جبرئيل و مؤمنان صالح را پشتيبان پيامبر در مقابل آنان معرفی نمود، با اين وجود حضرت آنان را طلاق نداد و عنوان همسری خود و مادری مؤمنان را به خاطر عملکرد نادرستشان از آنان نگرفت.
از طرف ديگر عنوان «مادری مؤمنان» و وظيفه بزرگداشت آنان قطعا با آيه قرآن ثابت شده، تا زمانی که دليل قطعی و حجت قاطع در کار نباشد، نمیتوان اين حکم و اين وظيفه را ساقط شده فرض کرد.
عملکرد معصومان(ع) با همسران رسول خدا پس از وفات حضرت (حتی با همسرانی که مرتکب گناه عظيم شدند و با جانشين رسول خدا به جنگ برخاستند، مانند عايشه و حفصه که راضی به اقدام عايشه بود و از وی پشتيبانی میکرد) بيانگر آن است که تا آخر عمر حرمت همسران پيامبر را حفظ کردند، زيرا در حقيقت حفظ حرمت رسول خدا بود.
بنا بر نقلی روزی عمار و مالک به درِ خانه عايشه آمدند و اجازه ورود خواستند. ظاهرا اين جريان پس از جنگ جمل بوده، برخورد عايشه بر اين ادعا دلالت دارد. پس از ورود، عمار عايشه را «مادر» خطاب کرد. عايشه که از او کينه به خاطر جنگ جمل داشت، با عصبانيت گفت: من مادر شما نيستم! عمار جواب داد: هستی اگر چه از آن کراهت داشته باشی.
خدا، پيامبر و آخرت يا زندگی دنيا و زينتهای آن
دومين موضوع مهمی که در ارتباط با همسران رسول خدا در سوره احزاب آمده، آزاد گذاشتن آنان بين انتخاب «زندگی دنيا و زينت های آن» از يک طرف و «خدا، پيامبر و آخرت» از سوی ديگر میباشد.
رسول خدا(ص) پس از بعثت و بعد از وفات همسرش خديجه(س) که محبوب، ياور، پشتيبان، همراه راستين و مادر فرزندانش بود، با زنانی چند ازدواج کرد. علت بيشتر ازدواج ها سياسی، کسب پشتيبان، حمايت از زنان مؤمن و بيوه ای بود که به خاطر ايمان به اسلام مشکل پيدا کرده بودند.
از آنجا که حضرت، رهبر جامعه اسلامی بود و جامعه نوپای اسلامی در وضع سخت و طاقت فرسای اقتصادی به سر میبرد، به طور طبيعی زندگی خانوادگی ايشان خيلی ساده و خالی از رفاه و نعمت مادی بود. با گذشت زمان و قدرت يافتن مسلمانان و پيروز شدن آنان در جنگها، مقدار چشمگيری غنيمت به دست آمد و چشم طمع به سوی غنايم خيره گشت. همسران رسول خدا که در سختی زندگی میکردند، انتظار داشتند به عنوان همسران رهبر و زمامدار جامعه اسلامی، سهم بزرگی از غنايم نصيبشان شود و در زندگی آنان گشايش حاصل گردد، ولی پيامبر حل مشکل نيازمندان را ترجيح داده، غنايم را در آن راه مصرف کرد و خود و خانواده اش را به همسانی با فقيران و تنگدستان موظف دانست.
برآورده نشدن خواسته همسران، آنان را خشمگين کرده، به اعتراض وا داشت، که در پی آن آيه زير نازل شد و زنان پيامبر به انتخاب آزادانه فراخوانده شدند:
«ای پيامبر، به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنيا و زينتهای آن هستيد، بياييد تا شما را بهرهمند سازم و به وجهی نيکو رهايتان کنم اما اگر خواهان خدا و پيامبر و سرای آخرت هستيد، خدا به نيکوکاران شما، پاداشی بزرگ خواهد داد.»
چرا انتخاب دوباره؟
رسول خدا با هيچ کدام از همسرانش به اجبار و بر خلاف ميل ازدواج نکرده بود، بلکه همه آزادانه همسری ايشان را پذيرفته بودند، پس چرا پيامبر موظف میشود آنان را به انتخاب دوباره دعوت کند؟
برخی همسران رسول خدا گمان میبردند همسرشان علاوه بر پيامبری، رهبر و زمامدار جامعه است و به طور طبيعی و ظاهری، در آينده از زندگانی مرفهانه ای در کنار ايشان بهرهمند خواهند شد يا حداقل زندگی آنان به سان طبقه متوسط جامعه خواهد بود، ولی به رغم گذشت سال ها، از رفاه در کنار رسول خدا خبری نبود! پيامبر خود را موظف میدانست از لحاظ زندگی مادی، در سطح افراد ضعيف اجتماع باشد و اين وضع، تکليف سنگينی برای همسران بود.
خداوند از بندگان پذيرش آگاهانه و آزادانه میخواهد، نه پذيرفتن اجباری و از سرِ ناچاری. به رغم رو آوردن گشايش نسبیِ اقتصادی به جامعه اسلامی، باز همسران رسول خدا بهرهمند نمیشدند؛ گويا مجبور به پذيرش قناعت میشدند اما خداوند که پذيرفتن ناچاری را نمیخواهد، پيامبرش را موظف میکند آنان را به انتخاب دوباره فرا بخواند.
اين بار انتخاب از بين کدام دو چيز است؟ پيش از اين، آنان زندگی با پيامبر و همسری ايشان را پذيرفته بودند و انتظار گشايش مادی داشتند، ولی اين بار انتخاب ديگری است. يک طرف زندگی دنيا و بهرهمندی از زينت ها و مظاهر آن و گشايش مادی است اما چون رسول خدا بايد هم سطح افراد پايين اجتماع زندگی کند، پس از زينتها و پديده های مادی در زندگی ايشان خبری نيست، از اين رو جدايی از پيامبر، راه رسيدن به آن میباشد. خداوند در توضيح اين انتخاب میفرمايد:
«ای پيامبر! به همسرانت بگو: اگر زندگی دنيا و زينت های آن را خواهانيد، بياييد تا شما را طلاق دهم و قيد همسری خود را از شما بردارم و با بهرهمندی رهايتان کنم.»
و اما گونه دوم انتخاب نه «همسری رسول» خدا، بلکه «خدا، پيامبر و زندگی آخرت» است و راه رسيدن به آن، تداوم زندگی با رسول خدا همراه با «ايمان، تقوا، اطاعت کامل از خدا و پيامبر و آخرتطلبی» است:
اگر خدا، پيامبر و سرای آخرت را میخواهيد، خداوند برای نيکوکاران شما اجر بزرگ آماده کرده است.
يعنی اگر انتخاب شما رسيدن به خدا، همراهی با پيامبر و سرای آخرت میباشد، راه رسيدن به آن، ايمان نيکوکارانه و تحمل سختیهای زندگی با پيامبر است.
در قرآن آيات متعددی خطاب به پيامبر(ص) و همسران ايشان بوده، در اين زمينه تکاليف، رهنمودها و توصيه هايی دارد. در اين مقاله برآنيم اين آيات را بررسی کرده، نگاه قرآن در اين زمينه ها را دريافته، از دريچه آيات، گوشه هايی از شخصيت پيامبر را دريابيم و در حد امکان از اخلاق خانوادگی حضرت درس بگيريم. در اين مقاله آيات مزبور را در چند قسمت و زير چند عنوان بررسی خواهيم کرد.
«مادران امت»
در سوره احزاب، چندين آيه در ارتباط با همسران پيامبر و وظايف و تکاليف آنان؛ همچنين دستور عمل هايی به رسول خدا(ص) در ارتباط با همسرانش هست، که به شرح آنها میپردازيم.
در آيه ششم پس از اينکه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوری میگردد، تصريح میشود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» [و ازواجه امهاتهم]
چند سؤال:
1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفی میشوند؟
2ـ آيا احکام مادر بودن آنان مساوی با احکام ساير مادران است يا در بعضی احکام شريکند؟
3ـ آيا مادر همه زنان و مردان مؤمنند يا فقط مادری نسبت به مردان است؟
پاسخ پرسش اوّل:
در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلی «ظهار» تصريح میکند: هر گاه مردی همسرش را «ظهار» کرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بیاثر است و همسر به منزله مادرش نمیگردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه میکند:
«إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئی وَلَدْنَهُم؛ مادرانشان فقط زنانی هستند که آنان را به دنيا آورده اند.»
بنابراين، تمام احکام مادری فقط برای زنی ثابت است که انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگری در اين حکم با وی شريک نمیگردد. خداوند چون قانونگذار است، میتواند کسان ديگری را به «منزله مادر» معرفی کند. وقتی کسی به منزله مادر معرفی میشود، معنايش اين است که بعضی آثار مادری در حق وی جاری میگردد. آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفی میکند. با توجه به سياق آيات که در صدد معرفی شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسری با وی مورد توجه قرار گرفته اند، معلوم میشود معرفی آنان به عنوان «مادران مؤمنان» نه به عنوان شأنی معنوی، بلکه فقط برای حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد که «اهل بيت» آن بزرگوار مورد عنايت خاص قرار میگيرند و برگزيده میشوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفی میگردد و همسران وی به عنوان مادر شمرده میشوند، که واجب الاحترام می باشند.
جواب سؤال دوم:
مادر، هم واجبالاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است. بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش کامل داشته باشد و فرزندان میتوانند اگر مادر بدون پوشش کامل بود، به وی نگاه کنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، چنان که فرزندان او، خواهر و برادر مؤمنان شمرده میشوند که ازدواج با آنان هم حرام میباشد. حالا که همسران پيامبر(ص) به عنوان مادر معرفی شدهاند، کدام يک از احکام بالا در مورد آنها جاری است؟
حکم اوّل که قطعا جاری است، زيرا اوّلين چيزی که در باره مادر به ذهن میرسد، وجوب احترام اوست. وقتی به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفی میگردند، پس وجوب احترام همسران قطعی است، از اين رو اين مطلب در هيچ آيه ديگری تکرار نشده، مسلّم فرض شده است.
اما اين آيه هيچ حکم ديگری را در مورد آنها ثابت نمیکند زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده اش میباشد، و اين مقام با جواز کشف حجاب زنان رسول خدا و با حکم ارثبری دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاری و مناسبت ندارد.
علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلکه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويی با مؤمنان مأمور شده اند، همچنان که مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شدهاند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفی نکرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلکه حفظ حرمتِ بيشتری را طلب کرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويی گشتند.
ارثبری هم به حکم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه» نفی شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمیبرند، همچنان که مؤمنان از آنان ارث نمیبرند.
فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمیشوند و محرم نيستند، از اين رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتی ديگر، میتوانند با آنها ازدواج کنند، همچنان که امام علی(ع) با حضرت زهرا ازدواج کرد.
وقتی محرميت در بين نباشد، به نظر میرسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق میتوان با آنها ازدواج کرد، چه اينکه حکم مادری فقط برای حفظ حرمت پيامبر بود، از اين رو حرمت ازدواج با آنان جداگانه ذکر میشود: «و لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»
پاسخ پرسش سوم:
وقتی حکم مادری فقط بزرگداشت و احترام و حرمت گذاری همسران را لازم میگرداند و ربطی به حرمت ازدواج ندارد، پس اين حکم، کلی و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حکم مادری ندارند.
اعتبار دنيوی، نه شرافت اخروی و معنوی
«مادر مؤمنان بودن» برای همسران رسول خدا فقط يک اعتبار دنيوی بود و هيچ مقام و شرافت معنوی و اخروی برای آنان ثابت نمیکرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اينرو اين حکم مطلق بيان شد و قيدی در آن ذکر نشد (و ازواجه امهاتهم).
اگر شرافت و مقام معنوی بود، به صالح بودن آنان مقيد میگشت. اين زنان تا وقتی که همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نکاح آنان را فسخ نکرده باشد، واجب الاحترام میباشند. وجوب احترام آنها حتی پس از مرگ پيامبر تداوم دارد.
اين مادران حتی اگر مادران صالحی نباشند و مرتکب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادری برای آنان ثابت است و حفظ حرمتشان بر همه مؤمنان واجب. همچنان که نسبت به مادر واقعی، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتی اگر گناهکار يا کافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر کافر میگويد:
«وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِی الدُّنيا مَعرُوفا؛
به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش کرديم ... و اگر کوشش کردند تا چيزی را بدون علم، شريک من قرار دهی [در اين مورد] از آنان پيروی مکن اما در دنيا با آنان به شايستگی همنشينی کن.»
پس همچنان که حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعی، با گناهکار بودنش ساقط نمیشود، همسران پيامبر هم که به منزله مادر هستند، تا زمانی که اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حکم تعظيم آنان وجود دارد، پس مقيد کردن عنوان مادری مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامی که صالح باشند»، دليل محکم ندارد و قابل قبول نيست.
سنت رسول خدا(ص) اين گونه نبود که با سر زدن گناه و خطای (هر چند بزرگ) همسرانش، آنان را طلاق دهد و عنوان «مادریِ مؤمنان» و «همسریِ خود» را از آنان بگيرد. با توجه به صراحت آيات، بعضی از همسران حضرت مرتکب گناه عظيم شدند و حضرتش را آزردند، به حدی که خدا آن زنان را تهديد کرد و خود، جبرئيل و مؤمنان صالح را پشتيبان پيامبر در مقابل آنان معرفی نمود، با اين وجود حضرت آنان را طلاق نداد و عنوان همسری خود و مادری مؤمنان را به خاطر عملکرد نادرستشان از آنان نگرفت.
از طرف ديگر عنوان «مادری مؤمنان» و وظيفه بزرگداشت آنان قطعا با آيه قرآن ثابت شده، تا زمانی که دليل قطعی و حجت قاطع در کار نباشد، نمیتوان اين حکم و اين وظيفه را ساقط شده فرض کرد.
عملکرد معصومان(ع) با همسران رسول خدا پس از وفات حضرت (حتی با همسرانی که مرتکب گناه عظيم شدند و با جانشين رسول خدا به جنگ برخاستند، مانند عايشه و حفصه که راضی به اقدام عايشه بود و از وی پشتيبانی میکرد) بيانگر آن است که تا آخر عمر حرمت همسران پيامبر را حفظ کردند، زيرا در حقيقت حفظ حرمت رسول خدا بود.
بنا بر نقلی روزی عمار و مالک به درِ خانه عايشه آمدند و اجازه ورود خواستند. ظاهرا اين جريان پس از جنگ جمل بوده، برخورد عايشه بر اين ادعا دلالت دارد. پس از ورود، عمار عايشه را «مادر» خطاب کرد. عايشه که از او کينه به خاطر جنگ جمل داشت، با عصبانيت گفت: من مادر شما نيستم! عمار جواب داد: هستی اگر چه از آن کراهت داشته باشی.
خدا، پيامبر و آخرت يا زندگی دنيا و زينتهای آن
دومين موضوع مهمی که در ارتباط با همسران رسول خدا در سوره احزاب آمده، آزاد گذاشتن آنان بين انتخاب «زندگی دنيا و زينت های آن» از يک طرف و «خدا، پيامبر و آخرت» از سوی ديگر میباشد.
رسول خدا(ص) پس از بعثت و بعد از وفات همسرش خديجه(س) که محبوب، ياور، پشتيبان، همراه راستين و مادر فرزندانش بود، با زنانی چند ازدواج کرد. علت بيشتر ازدواج ها سياسی، کسب پشتيبان، حمايت از زنان مؤمن و بيوه ای بود که به خاطر ايمان به اسلام مشکل پيدا کرده بودند.
از آنجا که حضرت، رهبر جامعه اسلامی بود و جامعه نوپای اسلامی در وضع سخت و طاقت فرسای اقتصادی به سر میبرد، به طور طبيعی زندگی خانوادگی ايشان خيلی ساده و خالی از رفاه و نعمت مادی بود. با گذشت زمان و قدرت يافتن مسلمانان و پيروز شدن آنان در جنگها، مقدار چشمگيری غنيمت به دست آمد و چشم طمع به سوی غنايم خيره گشت. همسران رسول خدا که در سختی زندگی میکردند، انتظار داشتند به عنوان همسران رهبر و زمامدار جامعه اسلامی، سهم بزرگی از غنايم نصيبشان شود و در زندگی آنان گشايش حاصل گردد، ولی پيامبر حل مشکل نيازمندان را ترجيح داده، غنايم را در آن راه مصرف کرد و خود و خانواده اش را به همسانی با فقيران و تنگدستان موظف دانست.
برآورده نشدن خواسته همسران، آنان را خشمگين کرده، به اعتراض وا داشت، که در پی آن آيه زير نازل شد و زنان پيامبر به انتخاب آزادانه فراخوانده شدند:
«ای پيامبر، به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنيا و زينتهای آن هستيد، بياييد تا شما را بهرهمند سازم و به وجهی نيکو رهايتان کنم اما اگر خواهان خدا و پيامبر و سرای آخرت هستيد، خدا به نيکوکاران شما، پاداشی بزرگ خواهد داد.»
چرا انتخاب دوباره؟
رسول خدا با هيچ کدام از همسرانش به اجبار و بر خلاف ميل ازدواج نکرده بود، بلکه همه آزادانه همسری ايشان را پذيرفته بودند، پس چرا پيامبر موظف میشود آنان را به انتخاب دوباره دعوت کند؟
برخی همسران رسول خدا گمان میبردند همسرشان علاوه بر پيامبری، رهبر و زمامدار جامعه است و به طور طبيعی و ظاهری، در آينده از زندگانی مرفهانه ای در کنار ايشان بهرهمند خواهند شد يا حداقل زندگی آنان به سان طبقه متوسط جامعه خواهد بود، ولی به رغم گذشت سال ها، از رفاه در کنار رسول خدا خبری نبود! پيامبر خود را موظف میدانست از لحاظ زندگی مادی، در سطح افراد ضعيف اجتماع باشد و اين وضع، تکليف سنگينی برای همسران بود.
خداوند از بندگان پذيرش آگاهانه و آزادانه میخواهد، نه پذيرفتن اجباری و از سرِ ناچاری. به رغم رو آوردن گشايش نسبیِ اقتصادی به جامعه اسلامی، باز همسران رسول خدا بهرهمند نمیشدند؛ گويا مجبور به پذيرش قناعت میشدند اما خداوند که پذيرفتن ناچاری را نمیخواهد، پيامبرش را موظف میکند آنان را به انتخاب دوباره فرا بخواند.
اين بار انتخاب از بين کدام دو چيز است؟ پيش از اين، آنان زندگی با پيامبر و همسری ايشان را پذيرفته بودند و انتظار گشايش مادی داشتند، ولی اين بار انتخاب ديگری است. يک طرف زندگی دنيا و بهرهمندی از زينت ها و مظاهر آن و گشايش مادی است اما چون رسول خدا بايد هم سطح افراد پايين اجتماع زندگی کند، پس از زينتها و پديده های مادی در زندگی ايشان خبری نيست، از اين رو جدايی از پيامبر، راه رسيدن به آن میباشد. خداوند در توضيح اين انتخاب میفرمايد:
«ای پيامبر! به همسرانت بگو: اگر زندگی دنيا و زينت های آن را خواهانيد، بياييد تا شما را طلاق دهم و قيد همسری خود را از شما بردارم و با بهرهمندی رهايتان کنم.»
و اما گونه دوم انتخاب نه «همسری رسول» خدا، بلکه «خدا، پيامبر و زندگی آخرت» است و راه رسيدن به آن، تداوم زندگی با رسول خدا همراه با «ايمان، تقوا، اطاعت کامل از خدا و پيامبر و آخرتطلبی» است:
اگر خدا، پيامبر و سرای آخرت را میخواهيد، خداوند برای نيکوکاران شما اجر بزرگ آماده کرده است.
يعنی اگر انتخاب شما رسيدن به خدا، همراهی با پيامبر و سرای آخرت میباشد، راه رسيدن به آن، ايمان نيکوکارانه و تحمل سختیهای زندگی با پيامبر است.
انتخاب همسران
انتخاب همسران
به نقل تاريخ هيچ کدام از همسران رسول خدا، جدايی از ايشان را انتخاب نکرد بلکه همه خواستار تداوم زندگی زناشويی با ايشان و تحمل سختی ها شدند، ولی همان گونه که گفتيم تداوم زندگی با ايشان و تحمل سختی های زندگی زناشويی با حضرت، هيچ يک از دو قسمت انتخاب نبود، همچنان که جدايی از حضرت، گونه ديگر انتخاب نبود. جدايی از حضرت يا تداوم زندگی زناشويی با ايشان لازمه انتخاب اوّل و دوم بود، ولی خود انتخاب نبود. آنان با انتخابِ تداوم همسری و تحمل سختیهای زندگی نمیتوانستند ادعا کنند که «خدا، پيامبر و سرای آخرت» را برگزيدهاند، زيرا زمانی به «خدا، پيامبر و سرای آخرت» میرسيدند که علاوه بر پذيرش همسری پيامبر و پذيرش سختی های زندگی با ايشان، انگيزهای جز کسب رضای خدا و پيامبر و رسيدن به سرای آخرت نداشته، دنياطلبی را رها کرده، پيرو فرمان های خدا و پيامبر باشند.
هر کدام از همسران رسول خدا که پس از نزول آيه، تا آخر عمرشان جز رضای خدا و پيامبر نجسته، بر اطاعت از فرمان های خدا و پيامبر (بخصوص دستورهايی که در ادامه همين سوره برای آنان آمده) همت گماشته و تخلف نورزيده و منحرف نشده باشد، میتواند ادعا کند که «خدا، پيامبر و سرای آخرت» را انتخاب کرده است، اما اگر همسرانی در دوران پيامبر يا پس از ايشان، با انجام خلاف و سرپيچی، در صدد کسب اعتبار دنيايی، مرجعيت علمی و سياسی، محبوبيتِ اجتماعی، سردمداری حزبی و ... برآمده باشند، دنيا و مظاهر آن را انتخاب کردهاند اما نه صادقانه، بلکه منافقانه؛ نيز نه از راهی که خداوند اعلام کرد، بلکه از راهی که خدا نخواست.
خداوند اعلام کرد اگر طالب دنيا و نمود آن هستيد (از جمله رياست، محبوبيت، مرجعيت سياسی اجتماعی و ...) از رسول خدا جدا شويد و به دنبال آن برويد، ولی مبادا بخواهيد با سوء استفاده از عنوان «همسری رسول خدا و مادری مؤمنان» ماديات را کسب کنيد. اگر انتخاب دنيا با جدا شدن از رسول خدا بدبختی است، انتخاب دنيا در پسِ عنوان «همسری پيامبر و مادری مؤمنان» شقاوتی به مراتب بالاتر میباشد و چنين کسی نه تنها «شقی» (بدبخت) بلکه «اشقی» (بدبختترين) میباشد.
فضيلتی برای عايشه؟!
در جريان مخيّر کردن همسران پيامبر، افرادی در صدد فضيلتتراشی برای عايشه بر آمدهاند. يکی از علمای اهل سنت مدعی شده که زمينه نزول آيه تخيير اين بود که همسران حضرت ـ جز عايشه ـ از ايشان طلب بهرههای دنيايی را کردند. در حالی که اين نقل مشهور است که ابوبکر میگويد: برای ملاقات رسول خدا عازم شدم، که ديدم مردم درِ خانه حضرت اجتماع کردهاند ... پس برخاستم و گردن دخترم عايشه را گرفتم و به او گفتم: آيا از پيامبر خدا در حالی که چيزی ندارد، خرجی می طلبيد؟! ...
ابنعربی بعد از نقل اين حديث میگويد: اين حديث صراحت دارد که عايشه هم مانند ديگر همسران خواستار مظاهر دنيا بوده است. آيه اشاره دارد که همه همسران حضرت که آن زمان در قيد همسری و حيات بودهاند، از ايشان تقاضا داشتهاند، از اينرو میفرمايد: «به همسرانت بگو» و اگر بعضی خارج بودند، مناسب بود بفرمايد: «به بعضی همسرانت بگو.»
در ادامه همين جريان تصريح کرده اند اولين همسری که رسول خدا او را در انتخاب مخيّر کرد، عايشه بود و او هم رسول خدا را انتخاب کرد.
علت را هم محبوبيت فوق العاده عايشه شمرده اند.
شرح ماجرا جالب توجه است:
رسول خدا ـ پس از نزول آيه تخيير ـ اوّل سراغ عايشه رفت، زيرا از همه همسرانش محبوبتر بود و به ايشان فرمود: «مطلبی را به تو میگويم و در آن باره پيش از مشورت با پدر و مادرت تصميم مگير.» بعد آيه را تلاوت فرمود. عايشه گفت: آيا در اين امر با پدر و مادرم مشورت کنم؟! من خدا و پيامبر و سرای آخرت را میخواهم.
بعد عايشه از پيامبر خواست جريان انتخاب او را به ديگر همسرانش خبر ندهد (به زنانی که دوست دارند رسول خدا از عايشه جدا شود) ولی پيامبر فرمود: من به دروغگويی و پنهان کردن مبعوث نشدهام. هر کدام از آنان از من سؤال کند، به او خواهم گفت.
ناقلان اين خبر در توجيه تقاضای رسول خدا از عايشه مبنی بر مشورت با پدر و مادرش قبل از تصميم گيری گفته اند: چون رسول خدا علاقه فوق العاده ای به عايشه داشت، میترسيد جوانی و نيازهای آن، عايشه را به انتخاب مظاهر دنيا فرا بخواند و جدايی از پيامبر را انتخاب کند اما پيامبر میدانست پدر و مادر عايشه هيچ گاه او را به جدا شدن از پيامبر راهنمايی نخواهند کرد.
چند نکته در اين باره شايان توجه است:
1ـ اينکه عايشه محبوبترين همسر رسول خدا باشد، چندان مستند و مستدل نيست بلکه دلايل بر ضد آن فراوان است. مطابق نقل اهل بيت، برترين همسر رسول خدا پس از حضرت خديجه(س)، ام سلمه بوده است. تاريخ نيز بيانگر عشق و وفاداری فوق العاده «امسلمه» به رسول خدا و مرام حضرت و اهل بيت ايشان بوده، در حالی که در مورد عايشه حرف و حديث بسيار است.
2ـ بنا بر نقلی پيامبر آيه را برای همسران ـ يکجا ـ قرائت کرد و اولين کسی که برخاست و انتخاب خود را اعلام کرد، امسلمه بود.
3ـ چرا عايشه از پيامبر خواست انتخابش را به همسران ديگر نگويد؟ سيدقطب میگويد:
«میخواست در اين انتخاب يگانه باشد و از همه همسران يا بعضی، در اين زمينه ممتاز باشد.» اما بايد گفت: اين درخواست، انحصارگرايی در پيروی از حق و کمال طلبی است و در اين مسير انحصارطلبی ناپسند است. بايد سعی کرد ديگران را هم به طی راه کمال دعوت و تشويق کرد، نه اينکه از همراه شدن آنان ناخشنود بوده، تنهايیِ خود در طی راه حق و حقيقت را خواست. رسول خدا(ص) هم اين تقاضای ناپسند عايشه را اجابت نکرد.
4ـ چرا پيامبر از عايشه خواست پيش از تصميم، با پدر و مادرش مشورت کند؟ آيا غير از اين است که میترسيد از انتخاب خدا و پيامبر و دار آخرت سر باز بزند؟ آيا عدم اطمينان به انتخاب عايشه فضيلت اوست؟
سازنده اين حديث توجه نکرده که با فضيلت تراشی برای ابوبکر و همسرش، در آخر حديث، عايشه را بی اعتبار میکند و اطمينان پيامبر(ص) به وی را نااستوار می نماياند.
ظاهرا حديث جعلی است و رسول خدا آيه تخيير را در جمع همسران تلاوت فرموده، همگی ـ حداقل در ظاهر ـ رسول خدا و همسری با ايشان را پذيرفته اند.
طلاق نيکو
نکته آخر در اين جريان، طلاقی است که توسط پيامبر در صورت تقاضای آنان واقع میشد. خداوند به پيامبر فرمود: آنان که دنيا و مظاهر آن را میخواهند، طلاق بده و با اينکه همه آنان مهريه خود را گرفته اند، با اين وجود علاوه بر آن، آنان را از دنيا و متاع آن بهرهمند ساز و خطّی به ايشان بده و آزادشان ساز. اين گونه طلاق دادن، طلاق نيکوست. طلاقی است که زن مظلوم واقع نشود و از همسرش راضی جدا شود، بدون اينکه دشمنی و مشاجره و نزاعی صورت گيرد.
«فَتَعالينَ امتّعکنَّ و اسرّحکنَّ سراحا جميلاً؛
پس بياييد شما را بهرهمند ساخته و به نحو نيکو آزادتان کنم.»
اين آيه درسی به زن و شوهرها و بخصوص به مردانی است که میخواهند همسران خود را طلاق دهند، که مبادا آنان را زير فشار قرار دهند تا راضی گردند مهريه و حقوق خود را بخشيده، جان خود را آزاد سازند، بلکه بايد جوانمردانه مهريه را بپردازند و علاوه بر آن، متاع و بهره ديگری هم به همسران بدهند و رهايشان سازند.
ازدواج های مکرر چرا؟
خداوند در آيه 50 احزاب میفرمايد:
«ای پيامبر، ما همسرانت که مهرشان را پرداخت کرده ای و زنانی که خداوند به عنوان کنيز و غنيمت جنگی به تو ارزانی میدارد و دخترعموها و دخترعمه ها و دختردايیها و دخترخاله هايی که با تو هجرت کردهاند و زن مؤمنی که خود را به تویِ پيامبر بخشيده، در صورتی که بخواهی با وی ازدواج کنی، بر تو حلال کردهايم. اين حکم (حلال بودن زنی که خود را میبخشد) ويژه توست؛ نه ديگر مؤمنان؛ تا برای تو مشکلی نباشد و خدا آمرزنده و مهربان است.»
در مورد اين آيه در کتب احاديث بحث های فراوانی آمده، از جمله گفته اند: اين آيه ناسخ آيه بعدی (آيه 52) است و با اينکه در قرآن پيش از آن آمده، ولی در نزول پس از آن نازل شده، حکم ذکر شده در آن آيه را نسخ کرده است. آيه 52 به اين شرح است:
«بعد از اين [پس از اينکه موظف شدی زنانت را مخيّر سازی و آنان تو را اختيار کردند] هيچ زنی بر تو حلال نيست و نمیتوانی به جای آنها زن ديگری بگيری، هر چند از زيبايیِ او خوشت آيد مگر آنچه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزی است.»
گفته اند آيه 52 پس از جريان تخيير نازل شد و در واقع پاداش انتخاب و اختيار زنان پيامبر بود، که دوام همسری با ايشان با وجود اوضاع سخت، آن زندگی را پذيرفتند. خداوند برای قدردانی از آنان، پيامبر را از گرفتن همسر جديد و يا جايگزين کردن آنها منع کرد و آيه 50 ناسخ آيه 52 شد و اين منع را از پيامبر برداشت تا ازدواج نکردن ايشان، منّتی از جانب حضرت بر زنانش باشد.
بنا بر قولی ديگر آيه 50 برای پيامبر محدوديتی در ازدواج ايجاد کرد. حضرت پيش از نزول اين آيه، با هر زنی که صلاح میديد، ازدواج میکرد و اين کار برای زنانش سنگين بود. با نزول اين آيه جز همسران، ديگر زنان بر حضرت حرام شدند، که سبب خوشحالی همسران شد. بنابراين، آيه منتهی بر همسران آن جناب میباشد، که شايد به خاطر قدردانی از انتخاب درست است.
مطالب ديگری هم در اين زمينه گفته شده که پيگيری آنها چندان فايده بخش نمیباشد. نکته مهمی که در اين آيه و آيات ديگر ـ که ذکر خواهد شد ـ آمده، سرّ ازدواجهای مکرر رسول خدا میباشد. اين بحث هر چند در مقاله ای جداگانه در ويژه نامه، به تفصيل بررسی شده است اما اشاره ای گذرا و اجمالاً متفاوت خالی از فايده نخواهد بود.
أ) خديجه؛ بنا بر آنچه در تواريخ قطعی و مورد اتفاق همه مورخان آمده، پيامبر در دوران جوانی و ميان سالی (که اوج قدرت و ميل جنسی است) فقط يک همسر داشته، جز وی، از هيچ زن يا کنيزی بهره جنسی نگرفته است.
تاريخ مؤيد آن است که حضرت خديجه به پيامبر پيشنهاد ازدواج داد و عشق و دلدادگی از او شروع شد. پيامبر با توجه به مکارم اخلاقی و شخصيت معنوی خديجه، به او جواب مثبت داد و در دوران زندگی، نهايت وفاداری را از ايشان ديد. خود نيز بسيار به خديجه علاقه مند و وفادار بود، به طوری که حتی بعد از مرگ او تا زمان وفات خودش، هيچ گاه خديجه و محبت و ايثار و علاقه وی را فراموش نکرد! آنقدر يادآور او میشد که همسرانش بخصوص عايشه بارها بر وی خشم گرفت و اعتراض کرد، ولی هميشه با دفاع جانانه پيامبر(ص) از خديجه روبه رو میشد و مجبور به سکوت میگرديد.
با وفات حضرت خديجه در سال دهم بعثت، ازدواجهای مکرر رسول خدا شروع شد، ولی توجه به اين ازدواج ها نشان میدهد انگيزه اصلی در هيچ کدام بهره بردن شخصی و دلدادگی نبوده است. انگيزه رسول خدا از ازدواج ها به شرح زير است:
ب) سوده؛ با وفات خديجه(س) خانه پيامبر بدون همسر شد و کسی نبود که امور داخلی را سر و سامان دهد. در آن زمان پيامبر در اوج تنهايی، بیکسی و غريبی بود. ايشان با دشمنی سرسختانه قريش از يک سو و طرد قبايل از سوی ديگر مواجه بود. هيچ قبيله و فاميلی حاضر به همراهی با ايشان نبود و همسر دادن در جامعه عرب به منزله قبول کردن فرد بود؛ از اينرو در آن بُرهه هيچ قبيله ای حاضر به همسر دادن به ايشان نبود و اين کار را اقدامی عليه قبايل ديگر و خطرناک میدانست. اما سوده دختر زمعة بنقيس سالها پيش ايمان آورده، با همسرش به حبشه هجرت کرده بود. «زمعه» پس از بازگشت از حبشه در مکه وفات يافت و همسرش بيوه، بیسرپرست و بیپناه شد. در آن هنگام او میتوانست به همسری پيامبر در آيد و امور منزل ايشان را عهدهدار شود.
البته سوده پير بود و رغبتی به مردان نداشت، از اينرو پس از هجرت به مدينه، پيامبر در صدد طلاق دادن او بر آمد و وی پيشنهاد کرد که حاضر است شبش را به عايشه ببخشد اما عنوان همسری پيامبر همچنان برای وی پايدار بماند، که حضرت قبول کرد.
پ) عايشه؛ او نيز در همان هنگام (پس از وفات حضرت خديجه و پيش از هجرت) به عقد رسول خدا در آمد. با توجه به اينکه در آن زمان هفت ساله بود و از لحاظ سنی، شايستگی همسری نداشت، معلوم میشود انگيزه ازدواج با وی مسائل خاص زناشويی نبوده، بلکه ظاهرا پيامبر میخواسته با عقد کردن او حداقل از پشتيبانی قبيله تَيْم (قبيله ابوبکر) بهرهمند گردد.
عايشه تنها دوشيزه ای بود که به عقد رسول خدا در آمد. در آغاز ازدواج حضرت با ايشان، بحث دلدادگی و نياز زناشويی مطرح نبود. البته در زمان رسول خدا و بعد از ايشان تا امروز، افراد مختلف از جمله خودِ عايشه، طرفداران او، اهل سنت و مستشرقان سعی کرده اند عايشه سوگلی و محبوبه رسول خدا معرفی شود اما اين مطلب بسيار سست و ترديدپذير است، زيرا:
1ـ همه رواياتی که از جمال فوق العاده عايشه و علاقه بسيار رسول خدا به وی حکايت دارد، نقل شده از خودِ عايشه يا افراد طرفدار اوست! هيچ نقل تأييد شدهای از افراد بیطرف در اين زمينه وجود ندارد، بلکه نقل های ناهمگون و مخالف از خودِ عايشه و ديگران در اين مورد کم نيست.
2ـ برای اينکه زنی محبوبه همسرش باشد، عواملی موثر است، از جمله جمال؛ عايشه قطعا زيباترين همسر رسول خدا نبوده، بين همسران رسول خدا همسان ايشان يا زيباتر وجود داشته است. عايشه از زيبايیِ خيلی از زنان رسول خدا يا زنانی که در معرض همسری ايشان قرار میگرفته اند، هراس داشته، همين پديده بهترين دليل است که زيبايی ايشان فوق العاده و بینظير يا کم نظير نبوده است. البته به طور طبيعی، بهره ای از جمال داشته، ولی نه زيباترين همسر رسول خدا و نه زيباترين زن زمان خود بوده است. علاوه بر اينکه زيبايی فقط يک عامل است و اگر با عوامل ديگر جمع نگردد، صاحبش را محبوب نمیگرداند. در ضمن پيامبر مرتبه ای داشته که تحت تأثير شهوات نبوده، کسی نمیتوانسته با زيبايی خود قلب ايشان را تسخير کند.
3ـ عامل ديگر محبوب شدن، مطيع و تسليم شوهر بودن است. اگر زنی فرمانبر شوهر خود باشد و در مقابل تقاضاهای مشروع او فروتن بوده، مطابق ميل شوهر رفتار کند، به طور طبيعی محبوب وی میگردد. اگر مردی چند زن داشته باشد، زنی که با هووهايش هميشه اختلاف و درگيری داشته، خودخواه و انحصارطلب باشد، مورد علاقه شوهر واقع نخواهد شد و قلب وی را تسخير نخواهد کرد.
عايشه همسری بود که وقتی اظهار علاقه پيامبر به خديجه يا ديگر همسران را میديد، برخوردهای ناشايست بروز میداد. درگيری های او با هووهايش آنقدر زياد بود که يکی از دغدغه های پيامبر گشته بود! آنقدر پيامبر را آزار داد که بالاخره خداوند آيات سوره تحريم را نازل کرد و او و «حفصه» را تهديد نمود.
پيامبر به دخترش فاطمه(س) و عموزادهاش علی(ع) و فرزندان آن دو علاقه فوق العاده ای داشت اما عايشه با اين محبوبهای پيامبر ناسازگار بود و بارها با آنان درگير شد و ... چگونه ممکن است چنين کسی محبوب همسرش گردد؟!
4ـ پيامبر به اراده خداوند از آينده آگاهی داشت و وقتی آينده همسری چون عايشه را میديد که از دستورهای او سرپيچيده، با وصیّ (جانشين) ايشان درگير میشود، او را هشدار میداد و ...؛ محال است فردی که سرکشی همسرش را پس از خود میبيند، دلداده وی گردد و بر اين دلدادگی بماند.
پيامبر در طول عمر خود دلداده عايشه نشده، اگر به ايشان در مواردی توجه خاص داشته، به خاطر اين بوده که او را از سرکشی باز دارد و به ميانه روی برگرداند. پس ازدواج با عايشه نه در آغاز از روی دلدادگی بود و نه در تداوم آن دلدادگی ايجاد شد.
ت) حفصه؛ دختر عمر بن خطاب و همسر خُنيس بنحذافه. خُنيس پس از هجرت به مدينه و بعد از بازگشت از جنگ بدر، بدرود حيات گفت. عمر پس از پايان عِدّه دخترش، جداگانه از ابوبکر و عثمان تقاضا کرد وی را به همسری بپذيرند، ولی آن دو نپذيرفتند. رسول خدا با توجه به عدم رغبت اصحاب و برای دلجويی از عمر و دخترش، با «حفصه» ازدواج کرد. عمر بارها به دخترش يادآوری میکرد که رسول خدا چندان علاقه ای به او ندارد.
ث) امسلمه؛ او از مؤمنان ثابت قدم به پيامبر و همسر ابوسلمه بود. به شوهرش عشق میورزيد و همراه وی به حبشه و پس از او به مدينه هجرت کرد. قبيله اش به مدت يک سال بين او و همسرش جدايی انداخته، مانع مهاجرت او به مدينه شدند اما پس از يک سال در برابر بیتابی او تسليم گشتند و وی را به شوهرش در مدينه رساندند. ابوسلمه در جنگ احد به شهادت رسيد. پس از تمام شدن عِدّه ام سلمه، افراد زيادی خواستگار او بودند. او جايگاه بلندی داشت و آنان را در شأن خود و همرديف همسر سابقش نمیديد، که جواب مثبت دهد. در آن زمان مسلمانان در سختی و نداریِ زندگی بودند و مهاجران دچار تنگدستی بيشتری بودند. ام سلمه از مهاجران بود و در مدينه نه پشتيبان و خويشاوندی داشت و نه امکاناتی چشمگير برای زندگی؛ علاوه بر آن دارای چند فرزند خردسال بود و به پشتيبانی يک مرد، نيازمندتر.
با توجه به موارد برشمرده، رسول خدا برای به عهده گرفتن سرپرستی او اقدام کرد. وی نيز با افتخار و سربلندی اين ازدواج را پذيرفت، البته پس از اينکه عذر پيری، فرزندداری و ... آورد. گرچه زنی ارزشمند و زيبا بود، ولی ازدواج رسول خدا از سرِ دلدادگی نبود.
ج) ام حبيبه؛ دختر ابوسفيان و همسر عبيداللّه بن جحش. بر خلاف پدر و خانوادهاش در مکه به پيامبر ايمان آورد و با شوهرش روانه حبشه شد. در آنجا شوهرش مسيحی شد و سپس «ام حبيبه» بيوه گرديد.
تنهايی و بیکسی از يک طرف و عدم وجود خواستگار (با توجه به اينکه دخترِ دشمنترين دشمن رسول خدا بود) از طرف ديگر او را در غم و اندوه فرو برد. رسول خدا با اقدام به خواستگاری، هم او را از اندوه و تنهايی رهانيد و هم منّتی بر پدر و فاميلش پيدا کرد، به طوری که وقتی مخالفان به طعنه ابوسفيان را خبر دادند، او با افتخار اعلام کرد که رسول خدا دامادی است که نبايد به خاطر وصلت با وی شرمسار شد.
چ) زينب دختر جحش و همسر مطلّقه زيد بن حارثه؛ او از جانب خداوند به همسری رسول خدا در آمد. پذيرش اين همسری از جانب پيامبر، اطاعت امر خدا و جهادی عظيم بود، زيرا بر خلاف مَنِش و باور جامعه بود و سبب سرزنش ايشان میگرديد.
ح) جويريه دختر حارث و بيوه پسرعمويش؛ در جنگ بنی المصطلق در سال ششم هجری اسير شد و در سهم يکی از مسلمانان قرار گرفت. او با صاحبش قرارداد آزادی نوشت و برای کمک گرفتن جهت پرداخت بهای آزادی، به رسول خدا رو آورد. پيامبر برای جذب نظر و دل افراد قبيلهاش، نيز به جهت جلب عطوفت مسلمانان نسبت به اسيران قبيله «جويريه» به وی پيشنهاد ازدواج داد و او نيز قبول کرد. پس از ازدواج، مسلمانان اسيران قبيله اش را آزاد کردند و بسياری از آنان به اسلام متمايل شده و ايمان آوردند.
خ) صفيه دختر حیّ ابناخطب، بزرگ يهود خيبر؛ او بيوه پسرعمويش بود. پس از شکست يهود خيبر، در زمره اسيران بود. پيامبر برای تأليف قلب يهود، به وی پيشنهاد ازدواج داد و با پذيرش «صفيه» او را به همسری گرفت.
د) ميمونه دختر حارث هلالی و بيوه ابورهم عامری؛ پيامبر در عمرةالقضا با وی ازدواج کرد و ظاهرا به دست آوردن دل مشرکان مکه منظور حضرت از اين ازدواج بود.
با توجه به اين خلاصه معلوم شد هيچ کدام از همسران رسول خدا در زيبايی، فوق العاده نبود، که پيامبر بخواهد او را بدان خاطر به چنگ آورد. بيشتر ازدواجهای پيامبر به مصلحت اسلام و مسلمانان بود. نکته مهم و افتخارآميز اينکه پيامبر با هيچ کدام از اين زنان (حتی آنان که در جنگ اسير شده بودند) به زور و بر خلاف ميل ازدواج نکرد، بلکه همه آنان را در ازدواج مخيّر کرد و با رضايت، آنان را به همسری گرفت. در جريان تخيير نيز همه را دوباره مخيّر ساخت. در آن جريان نيز همگی با کمال ميل، تداوم همسری با وی را پذيرفتند. متأسفانه از صدر اسلام کسانی در صدد بودند انگيزه اين ازدواج ها را مسائل جنسی و عيش طلبی و ... معرفی کنند! به مواردی توجه کنيد:
وقتی عايشه شنيد که خداوند وحی فرستاده، زينب را به ازدواج پيامبر در آورده [با توجه به تهمت دلبستگی پيامبر به وی که شرح آن در مقاله جداگانه آمده] خطاب به رسول خدا عرض کرد:
«میبينم خدايت در برآوردن خواهش دل تو سرعت دارد!»
در نقل ديگری عايشه مطرح میکند که وقتی سماء دختر نعمان بن اسود را ديدم تا به رسول خدا راجع به او گزارش دهم، ترسيدم که اگر پيامبر او را ببيند، دلداده وی شود و ... .
بنا بر نقلی ديگر عايشه گويد: رسول خدا در واقعها ی به او میگويد: ضرری برای تو نداشت اگر پيش از من میمردی و من بر تو نماز میخواندم و تو را کفن و دفن میکردم. عايشه از اين کلام به غيرت آمده میگويد:
«به خدا قسم! گويا تو را می بينم که پس از کفن و دفن من به خانه بازگشته و با بعضی همسرانت در آويخته ای.»
باز عايشه گويد: وقتی جويريه را ديدم، ترسيدم که اگر پيامبر او را ببيند، مانند من تحت تأثير زيبايی او واقع گردد و دلداده وی شود.
در حالی که قرآن در دو جا در باره ازدواجهای پيامبر صحبت کرده و انگيزه را روشن ساخته است. ابتدا در مورد ازدواج با زينب به روشنی میفرمايد:
«ما او را به ازدواج تو در آورديم [با اينکه کراهت داشتی و ...] تا بر مؤمنان راجع به ازدواج با همسرانِ مطلّقه پسرخوانده هايشان حرج و سختیای نباشد.»
در آيه 50 همين سوره پس از بيان زنانی که بر پيامبر حلال شمرده شده، ايشان حق ازدواج با آنها را دارد، میفرمايد:
«لکيلا يکون عليک حرج؛ حلال شمردن ها و اجازه دادن ها برای برداشتن سختی و مشکل از تو است» نه برای خوشگذرانی و رعايت هوای دل!
علاوه بر اين، در آيه اجازه ازدواجهای مکرر به پيامبر با عنوان «نبوت» داده شده است، هم در ابتدای آيه از حضرت با عنوان «نبی» ياد کرده: «يا ايّها النبیّ ...» هم پس از بيان حلال بودن موهوبه میفرمايد: «إنْ اراد النبیّ أنْ يستنکحها». بدين جهت مخاطب را با عنوان «نبی» خطاب کرد تا اعلام کرده باشد اگر به ايشان اجازه ازدواجهای متعدد دادهايم، به خاطر رعايت وجهه نبوت ايشان است و در جهت پيشبرد اهداف نبوت میباشد، نه به جهت رعايت هوای دل پيامبر!
چقدر فرق است بين بيان قرآن و بيان آنان که پيامبر را از دايره تنگ چشم خود میبينند! خداوند میفرمايد: ای رسولِ ما، تو برای مصالح اسلام و مسلمانان، نيز انجام بهتر وظايف رسالت و نبوت، لازم میبينی با افرادی ازدواج کنی و ما بر مسلمانان در مورد ازدواج، احکام محدودکننده نازل کرده ايم اما محدوديتها را از تو برمیداريم و اجازه میدهيم برای انجام بهتر رسالت و نبوت و رعايت مصالح اسلام و مسلمانان، آزاد باشی و به مشکل و بن بست گرفتار نشوی.
هنگامی هم که میخواهد در مورد ازدواج پيامبرش محدوديت ايجاد کند میفرمايد:
از اين به بعد حق ازدواج جديد و جايگزين کردن همسرانت با همسر جديد را نداری، اگر چه [به فرض محال] از زنی هم خوشت بيايد.
در اينجا با آوردن حرف شرط «لو» (که امتناعی و محالی است) اعلام میکند که رسول خدا به هيچ زنی دلبسته نمیگردد، زيرا دلبسته خداست و پروردگار همه قلبش را فرا گرفته، جز به خدا و اراده و امر او تعلق خاطر ندارد اما اگر از آن پس، به فرض محال به زنی متمايل شود، حق ازدواج با او را ندارد.
بنابراين مطابق بيان قرآن، ازدواج های رسول خدا هيچ کدام از روی دلدادگی نبوده، خداوند در اجازه دادن به حضرت، در صدد برآوردن خواهش دل پيامبر نبوده، بلکه به جهت رعايت مصلحت اسلام و مسلمانان، به ايشان آزادی عمل داده است.
آزادی و اختيار پيامبر در معاشرت با همسران
آزادی و اختيار پيامبر(ص) در معاشرت با همسران
علاوه بر اينکه به پيامبر در مورد ازدواج، اجازه و اختيارات ويژه عطا شد، در ارتباط با معاشرت با همسرانش نيز، به ايشان اختيارات فراوانی عطا شد، که ديگران از آن بی بهره اند. قرآن میفرمايد:
«از زنان خود، هر کدام را که میخواهی، در نوبت مؤخر دار و هر کدام را میخواهی، با خود نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای، يکی را بطلبی، بر تو گناهی نيست. آنان نيز در اين گزينش و اختيار بايد شادمان و چشم روشن باشند و به آنچه بدانان ارزانی میداری، خشنود گردند و خداوند میداند که در دل های شما چيست و خدا دانا و بردبار است.»
چون رسول خدا تربيت يافته حق تعالی است و اراده او در اراده خداوند محو شده، خود را مختص پروردگار گردانيده، خداوند نيز او را عبد برگزيده خود قرار داده، رسالت عظيم بر عهده وی نهاده است، پس بايد اختيارات ويژه در خانواده و اجتماع داشته باشد.
خداوند ابتدا همسران را بين پذيرفتن همسری پيامبر (با همه مشکلات و محدوديت هايی که دارد) يا طلاق و جدايی مخيّر کرد. حالا که آنان همسری را برگزيدهاند، اعلام میکند پيامبرش در مورد آنان آزادی عمل کامل دارد و همسران بايد بدانند که اين آزادی عمل، دستور خداوند است، پس بدان راضی و چشمروشن باشند.
نکته مهم آن است که رسول خدا با وجود اين اجازه ويژه سعی بسيار داشتند در ارتباط با همسران، عدالت را رعاليت کنند و با وجود اينکه اختيار تمام داشتند اما بر خود سخت میگرفتند و عدالت را در نهايت درجه ممکن، در حق آنان رعايت میکردند.
جايگاه مهم همسری با پيامبر(ص)
پس از اينکه همسران پيامبر در انتخاب دوباره، به ظاهر، دنيا و بهرههای آن را کنار زدند و زندگی سخت اما در کنار پيامبر و حفظ عنوان همسری پيامبر را برگزيدند، خداوند به بيان جايگاه و وظايف سنگين همسری پيامبر میپردازد:
1ـ پاداش و کيفر دو برابر
«يا نِساءَ النَّبیِّ مَن يَأْتِ مِنکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ کانَ ذلکَ عَلَی اللّهِ يَسيرا و مَنْ يَقْنُتْ مِنکُنَّ للّهِ و رَسولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحا نُّؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ و أَعْتَدْنا لَها رِزْقا کريما؛
ای زنان پيامبر، هر کس از شما مرتکب کار زشتِ آشکار شود، خدا عذاب او را دو برابر میکند و اين بر خدا آسان است اما هر کس از شما به فرمانبرداری خدا و پيامبرش مداومت ورزد و کار شايسته کند، دو بار به او پاداش دهيم و برای او رزقی کريمانه آماده کرده ايم.»
اين آيه مطلب پيشين را تأييد و اعلام میکند: همه زنانی که تداوم همسری با رسول خدا را پذيرفتهاند، اين گونه نيست که «خدا، رسول و سرای آخرت» را پذيرفته باشند، از اينرو بعضی که متأسفانه دنيا در نظرشان است، رهرو گناه خواهند بود و خداوند آنان را کيفر خواهد کرد اما بعضی به واقع خدا، رسول و سرای آخرت را پذيرفتهاند و علامتش آن است که فرمانبردار محض خدا و پيامبر و انجامدهنده کارهای صالح میباشند و خداوند پاداشی دو برابر و اجر کريم را برای اين افراد تهيه ديده است.
اما همسری رسول خدا درجه و جايگاهی است که آثار خود را در اجتماع دارد. اگر همسر صالح، مطيع، پاکدامن و نيکوکردار باشد، سبب اعتبار شويش در انظار عموم میگردد و اقبال عمومی به ايشان را سبب میگردد، به همين جهت شايسته پاداشی چند برابر میشود اما اگر ناصالح و گناهکار باشد، سبب ضربه خوردن شويش و پايين آمدن اعتبار اجتماعی و از بين رفتن اقبال عمومی به ايشان میگردد و مستحق است که کيفر او افزونتر شود.
«فاحشه»، به معنای هر کلام يا عملِ قبيح و ناپسند است. چون در آيه با قيد «مبيّنه» آمده، يعنی کلام و عملی که زشتی آن آشکار باشد، که گناهان کبيره میباشد؛ در مقابل گناهان صغيره و «لَمم» و لغزش هايی که اتفاق میافتد.
حساب حضرت خديجه(س) جداست اما همسران پيامبر، انسانهای عادی و در معرض خطا، لغزش و گناه هستند. خداوند به آنان مانند همه مؤمنان، وعده بخشش و چشمپوشی از گناهان کوچک و لغزشها را داده، اين گناهان کوچک و لغزش های جزئی، چون طبيعی و مورد انتظار از همه آدميان است، (به شرط عدم تکرار و رويه نشدن) به وجهه رسول خدا ضربه نمیزند اما اگر همسران مرتکب گناهان بزرگ و آشکار شوند، طبيعی است که اثر گناه و لغزش بزرگ آنان، بيشتر از ديگران بوده، مستحق کيفر بيشتری خواهند شد، همچنان که ايمان، تقوا و نيکوکاری آنان سبب تقويت حرمت و مقبوليت وجهه رسول خدا میشود و بدين جهت مستحق پاداش مضاعف میگردند.
2ـ برتری مشروط
در آيهای همه افراد از لحاظ انسانی مساوی شمرده شده، معيار برتری نزد خدا فقط تقوا معرفی گرديده است: «يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و ... إنّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم»
در اين آيات نيز خطاب به همسران رسول خدا میفرمايد: «شما مانند ديگر زنان نيستيد»! تا اينجا مخاطب و شنونده گمان میکند که عنوان «همسری رسول خدا» معيار برتری آنان است، خواه صلاحيت داشته يا نداشته باشند. هم اينکه صاحب اين عنوان شده، از ديگران حسابشان جداست، ولی قرآن برای اينکه اين توهّم پيدا نشود، بلافاصله قيد اصلی را ذکر میکند:
«ان اتقيتنّ» (اگر تقوا بورزيد) يعنی بدانيد صرف اين عنوان دردی از شما دوا نخواهد کرد و در گرو ايمان و عمل خويش هستيد. اگر تقوا داشته باشيد، آنگاه اين عنوان ظهور و بروز پيدا میکند و شما را ممتاز میگرداند و گرنه نه تنها دردی دوا نخواهد کرد، بلکه بر دردهای شما خواهد افزود.
بنابراين معيار کلی ارزشمندی يعنی «تقوا» در همين جا هم معتبر است و فقط انتساب به رسول خدا نجات بخش نمیباشد.
رسول خدا خطاب به خويشاوندان نزديک خويش فرمود:
«ای فاطمه، دختر محمد! ای صفيه، دختر عبدالمطلب [عمه رسول خدا]! ای فرزندان عبدالمطلب [نزديکترين خويشاوندان پيامبر]! من نمیتوانم در پيشگاه خدا شما را کافی باشم [و در آخرت انتساب به من نجات بخش شما نخواهد بود. فقط در دنيا] از مالم هر چه میخواهيد [می توانم به شما بدهم].»
3ـ وظايف سنگينتر
همسران رسول خدا مکلف به همه تکاليف يک زن مسلمان بودند و به خاطر عظمت جايگاهشان اين وظايف در حق آنان سنگينتر بود، حتی گاهی وظايف اختصاصی میيافتند که شرح وظايف آنان در آيات احزاب به اين شرح است:
أ) معروف و پسنديده سخن بگوييد و از کرشمه و ناز در کلام (که مخاطبِ دل مريض را به طمع میاندازد) خودداری ورزيد. اين يک تکليف عمومی برای همه زنان مسلمان است که در حق همسران پيامبر دوباره تأکيد شده است.
خضوع در کلام يعنی نرم، لطيف، با ناز و ادا و فريبنده سخن گفتن که مخاطب دچار توهّماتی شود و طمعه ای خامی به دل راه دهد.
ب) خانه نشين باشيد؛ نشستن در خانه و دوری گزيدن از فعاليت های اجتماعی برای زنان توصيه نشده است، بلکه آنان مانند مردان به وظايف اجتماعی مکلف و دعوت شده اند؛ البته با حفظ پوشش و عفاف.
در زمان رسول خدا(ص) زنان حتی در جنگها به عنوان نيروی پشتيبانی شرکت میکردند. در مواقع اضطراری دست به شمشير برده و دفاع میکردند. هيچ گاه پيامبر آنان را از اين ميدانها منع نکرد. شرکت در جمعه، جماعت، عيادت مريض، تشييع جنازه، سفر حج و امثال آن نيز بر زنان حرام نبوده و ممنوع نشده اند. همسران پيامبر در زمان ايشان ـ پس از نزول اين آيات ـ و بعد از رحلت حضرت، برای اين مقاصد از خانه خارج میشدند و نه خودشان آن را ممنوع میدانستند و نه ديگران آنان را به مخالفت با امر قرآن متهم میکردند.
پس منظور از «خانه نشينی» در آيه چيست؟ ظاهرا حکم اختصاص به همسران رسول خدا دارد و شايد بتوان با کشف علت و حکمت، استحباب آن را در باره همسران و نزديکان رهبران دينی نيز مطرح نمود.
منظور از «قَرْنَ فی بيوتِکُنَّ» اين است که: ای همسران رسول خدا! در خانه هايتان بنشينيد و به عبادات فردی و اجتماعی، امر به معروف، نهی از منکر و هدايتگری، در همان جا اقدام کنيد اما از حضور آشکار و سردمداری فعاليتهای اجتماعی خودداری ورزيد.
تنها کسی که به اعتراف شيعه و سنی اين دستور را رعايت نکرد، عايشه بود که با حضور سردمدارانه در جنگ جمل، به نافرمانی اين امر پرداخت، که مورد سرزنش خاص و عام و دوست و دشمن واقع شد. خودش نيز تا آخر عمر بر اين خطا و نافرمانی دستور قرآن تأسف میخورد، به طوری که هر گاه، به ياد جريان جمل می افتاد، به حدی اشک میريخت که مقنعه اش خيس میشد!
اما چرا اين دستور صادر شد؟ طبيعی است که دشمنان پيامبر سعی داشتند به مرام حضرت ضربه بزنند. سوء استفاده از مقام و موقعيت نزديکان پيامبر بهترين دستاويز برای آنان بود. اگر میتوانستند همسر پيامبر را سپر بلای خويش ساخته، پشت او موضع بگيرند، طبيعی بود که بهتر میتوانستند به اهداف شومشان برسند؛ همان گونه که در نبرد جمل انجام شد. در اين جريان بيشتر افرادی که جذب شدند، به عنوان دفاع از «مادر» و حرف شنوی از او پا به ميدان گذاردند. در بحبوحه جنگ نيز حفظ «مادر» و مرکبش يعنی شتر سرخموی، هدف مقدس مبارزان بود، و واقعا سرسختانه از مادر و مرکبش دفاع کردند و در پای آن جان دادند.
قرآن با اين دستور میخواست مانع چنين حوادث تلخ و ناگواری شود.
پ) خودنمايی جاهلانه نکنيد؛ اگر امر خانه نشينی مطلق بود و هر گونه حضور اجتماعی را منع میکرد، نهی از «خودنمايی جاهلانه» بيجا بود، زيرا وقتی کسی خانهنشين باشد، ديگر مجال خودنمايی پيدا نمیکند، تا نهی شود. اصلاً وقتی حضور اجتماعی ممنوع باشد، حضور عفيفانه هم ممنوع است و مقيد کردن آن به «خودنمايی جاهلانه» صحيح نيست. پس معلوم میشود زنان پيامبر از حضور اجتماعی عفيفانه منع نشدهاند، بلکه از سردمداری جريانهای سياسی و سوء استفاده قرار گرفتن، منع شدهاند و حضور اجتماعی عفيفانه آنان ممنوع نيست.
«خودنمايی جاهلانه» در اجتماع و جلب کردن نظرها و توجهها، برای همه زنان ممنوع میباشد اما برای زنان پيامبر تأکيد شده است. «جاهليت اوّل» جاهليت پيش از اسلام است که زنان نيمه برهنه و فريبنده در جامعه حضور می يافتند. مقيد کردن آن به «جاهليت اوّل» اشاره دارد که در آينده نيز چنين جاهليتی پيدا میشود. اکنون در زمان خود حتی در جهان اسلام شاهد ظهور چنين جاهليتی می باشيم!
ت) برپايی نماز، دادن زکات و پيروی از رسول خدا؛ نماز به عنوان نماد عبادات فردی، و زکات به عنوان سمبل عبادات اجتماعی ذکر شده، اطاعت از پيامبر هم يعنی دينداری کامل در همه زمينهها.
ث) يادآوری آياتی که در خانه های شما بر مؤمنان تلاوت میشود؛ آيات غالبا در خانه های همسران پيامبر نازل میشد و از آنجا بر مؤمنان تلاوت میگرديد. اين پديده نعمتی ارزشمند است که اقامتگاه فرد، محل نزول آيات باشد، پس بايد يادآور اين نعمت شد و قدر آن را دانست.
ج) رعايت پوشش بلکه حجاب؛ اولاً آنان مانند ديگر زنان مؤمن به پوشش صحيح مأمور شدند:
«ای پيامبر! به همسرانت و دخترانت و زنانِ مؤمنان بگو: چادر خود را بر خود فرو پوشند. اين مناسب تر است [تا به عفت] شناخته شوند و مورد آزار [مردان هرزه] قرار نگيرند و خدا آمرزنده و مهربان است.»
علاوه بر آن مؤمنان موظف گرديدند از رويارويی مستقيم با آنان خودداری ورزند و در صورت لزوم، از پسِ پرده با آنان ملاقات کرده و تقاضای خود را مطرح کنند:
«و هر گاه از آنان چيزی خواستيد، از پشت پرده بخواهيد. اين کار هم برای دلهای شما و هم برای دلهای آنان پاکيزه تر است.»
اين دستور هم برای حفظ حرمت رسول خدا بود، تا نزديکان حضرت از در افتادن در گناه و فساد و ضربه زدن به آبرو و حيثيت رسول خدا در امان باشند. مؤمنانی که میخواستند با همسران رسول خدا روبهرو شوند، نيز همسران پيامبر، انسانهای جايزالخطايی بودند که ممکن بود شيطان و نفس اماره بر آنان چيره شود و آنان را بلغزاند. لغزيدن همسران رسول خدا به حيثيت حضرت لطمه میزد و برای دشمنان بهانه میساخت. از اينرو خداوند آنان را موظف به رعايت حجاب و پوشش کرد و بر آنان و مؤمنان واجب کرد از رويارويی مستقيم خودداری ورزند.
غيورتر از رسول خدا؟
با توجه به آنچه گذشت، فلسفه وجوب حجاب و حائل (مانع) هنگام رويارويی با همسران رسول خدا برای حفظ جايگاه و ساحت پيامبر بود، تا نزديکان ايشان از هر زمينه انحرافی دور باشند، نيز دستاويزی برای دشمنان جهت ضربه زدن به ساحت حضرت پيدا نگردد.
بنا بر بعضی اخبار گويا افرادی بودند که از رسول خدا غيورتر بوده، از همسران ايشان هنگام معاشرت با ديگران رفتارهايی میديدند که از نظر آنان با شأن رسول خدا و همسرانش منافات داشته، آرزو داشتند کاش بر همسران پيامبر حجاب و ايجاد مانع واجب گردد. خداوند در اجابت خواسته آنان يا در تأييد فکرشان آيه حجاب و حائل را نازل فرمود:
عمر خيلی دوست داشت که همسران رسول خدا پردهنشين باشند و بارها اين مطلب را به پيامبر پيشنهاد داده بود. وی دوست داشت خداوند در اين مورد آيه ای نازل کند. او به رسول خدا عرض کرد: آدم های پاک و ناپاک به محضر شما مشرّف میشوند، پس کاش به همسرانت دستور پرده نشينی میدادی! پس از تقاضای عمر، آيه حجاب نازل شد.
به نقل ديگر عايشه گويد:
با رسول خدا در يک ظرف غذا میخوردم، که عمر از کنارمان گذشت. رسول خدا او را دعوت کرد و عمر با ما بر سفره نشست. در حين خوردن [از يک ظرف] دست او به دستم خورد و گفت: اگر من در مورد شما [همسران پيامبر] صاحب اختيار بودم، هيچ کس شما را نمیديد. در پی اين آرزوی عمر، آيه حجاب نازل شد.
به نقل ديگری عمر بر زنان رسول خدا در مسجد گذر کرد و آنان را با بانوان ديگر ديد و گفت:
کاش پردهنشين میشديد، زيرا بر زنان ديگر فضيلت داريد، همچنان که شوهر شما بر مردان ديگر فضيلت دارد. پس طولی نکشيد که آيه حجاب نازل شد.
به نقل ديگری:
عمر بارها به رسول خدا عرض کرد: زنانت را در پرده بدار، ولی رسول خدا اجابت نکرد، تا اينکه خداوند آيه حجاب را نازل کرد.
بنا بر اين روايات، رسول خدا ابا نداشته همسرانش با افراد نامحرم معاشرت داشته باشند! حتی از نظر ايشان همغذا شدن همسرانش با افراد نامحرم در يک کاسه اشکال نداشته، ايشان مانع نمیشده که هنگام ورود افراد پاک و ناپاک، همسرانش در همان اطاق حضور داشته باشند و ميهمانان بر همسران ايشان نظر بيفکنند! در حالی که روايات مخالف اين پندار است.
از امامان اهل بيت(ع) آمده که حضرت ابراهيم(ع) مردی غيرتمند بود و نسبت به عفت خود و خانواده اش توجه ويژه داشت. در آن جامعه فاسد وقتی از منزل بيرون میرفت، درِ منزل را قفل میکرد تا همسرش از مزاحمت اراذل و اوباش در امان باشد. وقتی به سوی سرزمين مصر هجرت کرد، در طول مسير برای اينکه همسرش از نگاه ناپاک بيابانیها در امان باشد، اتاقکی ساخت و خانمش را درون آن پناه داد. وقتی مرزبانان و ماليات بگيران حکومت قبط خواستند پرده اتاقک را کنار بزنند، حضرت فرمود: آن را پر از طلا و نقره حساب کنيد و مالياتتان را بگيريد.
رسول خدا در مورد نيای بزرگوارش حضرت ابراهيم(ع) میفرمايد:
«ابراهيم غيور بود و من از او غيورترم.»
در روايت ديگری آمده که عايشه و حفصه در محضر پيامبر بودند، که «ابناممکتومِ» نابينا اجازه شرفيابی خواست. حضرت به همسرانش فرمود: به اندرون برويد. آنان گفتند: يا رسول اللّه! او نابينا است. حضرت جواب داد: اگر شما را نمیبيند، شما که او را میبينيد.
چگونه ممکن است پيامبر(ص) که خود را غيورتر از همه غيرتمندان، حتی از اسوه آنان يعنی حضرت ابراهيم(ع) معرفی میکند، اجازه دهد بيگانه با همسرش در يک ظرف غذا بخورد و دست بيگانه به دست همسرش بخورد؟! يا يک مسلمان از رفتار پيامبر و همسرانش ناخشنود باشد و آرزو کند آياتی نازل گردد و همسران پيامبر موظف به پردهنشينی گردند؟!
به نظر میرسد اين روايت برای بالا بردن شأن و حرمت بعضی اصحاب جعل شده، جعل کننده آگاهانه يا ناآگاهانه به ساحت رسول خدا بیادبی کرده، آن اصحاب را بافضيلتتر از پيامبر معرفی کرده است!
ممنوعيت ازدواج با همسران رسول خدا
با معرفی همسران رسول خدا به عنوان «مادر»، حفظ احترام آنان بر همه مسلمانان واجب شد، ولی هم دشمنان در باره همسران حضرت (بخصوص برای پس از وفات ايشان) نقشه ها کشيده بودند؛ هم ممکن بود رفتارهای نسنجيده خودِ آنان در زمان حيات يا پس از وفات رسول خدا به ساحت دين ضربه های جبران ناپذير بزند، از اين رو تکاليف ويژهای متوجه همسران شد، نيز مسلمانان در ارتباط با آنان به آدابی امر شدند:
أ) زنان رسول خدا موظف به خانه نشينی شدند.
ب) تکاليف عفت و پوشش و عبادات فردی و اجتماعی در مورد آنان، با تأکيد ويژه گفته شد.
پ) موظف شدند خانه نشينی اختيار کنند.
ت) مسلمانان هم موظف شدند هنگام ملاقات و تقاضا از آنان، از پسِ پرده با آنان روبه رو گردند.
ث) يکی ديگر از تکاليف و محدوديت هايی که متوجه همسران پيامبر گشت، منع آنان از ازدواج مجدد بود:
«حق نداريد پيامبر خدا را آزار دهيد و هرگز حق نداريد با همسرانش پس از ايشان ازدواج کنيد. اينها در نزد خدا گناهی عظيم است.»
چرا اين محدوديت برای همسران رسول خدا و مسلمانان ايجاد گرديد؟
أ) بعضی فضيلتی برای همسران پيامبر ساخته و جعل کرده اند و با توجه به آن، اين منع را توجيه نموده اند. آنان گفته اند: هر زنی در بهشت همسر آخرين شوهر دنيايی اش خواهد بود. روايتی جعل کردهاند که «همسران رسول خدا در دنيا، همسران آخرتی او هم هستند.» پس اگر آنان پس از وفات مجاز به ازدواج بودند و ديگر مسلمانان مجاز به عقد کردن آنان، اين امکان ايجاد میشد که رسول خدا از همسری با آنان در قيامت و بهشت و آخرت محروم باشد؛ از اينرو ازدواج آنان بعد از پيامبر منع شد. گويا به خاطر اينکه رسول خدا(ص) در بهشت از همسری آنان محروم نشود، آنان از ازدواج پس از ايشان منع نشده اند.
در مورد اين نظر چند ملاحظه وجود دارد:
اوّل: بنا بر روايتی اگر زنی مؤمن در دنيا چند بار شوهر کرده باشد، در آخرت مخيّر میشود هر کدام از شوهرها را که صلاحيت ورود به بهشت را داشته باشند، انتخاب کند. اين روايت با روايت پيشين ناهمگون است و دليلی برای ترجيح هيچ يک نداريم.
دوم: بعضی از همسران پيامبر صلاحيت ايمانی و تقوايی لازم برای همراهی با پيامبر را نداشته اند، چه رسد به اينکه شايستگی همسری حضرت در آخرت را داشته باشند!
سوم: در نقلی آمده که پيامبر فرمود: «من با خدا شرط کرده ام که ازدواج نکنم جز با کسانی که در بهشت با من باشند.» در حالی که رسول خدا با بعضی زنان ازدواج کرد و آنان به تقاضای خودشان از حضرت جدا شدند و حتی بعضی مرتد گرديدند!
ب) بعضی ديگر نظر داده اند که غيرت رسول خدا شديد بود و از اينکه همسرانش پس از ايشان ازدواج کنند، ناراحت میگرديد. خداوند به جهت رعايت حال پيامبرش، ازدواج با همسرانش پس از ايشان را بر امت حرام کرد.
زمخشری میگويد:
«مرد به طور طبيعی و در ذهن خود نسبت به وضع همسرانش بعد از مرگ خود اهتمام دارد و فکرش بدان مشغول است. بعضی از مردم نسبت به حريم خود ـ يعنی همسران ـ غيرت شديد دارند، به حدی که دوست دارند قبل از خودش از دنيا بروند، تا مبادا ديگران بعد از آنها با آنان ازدواج نمايند. خداوند با اعلام حرمت ازدواج با همسران رسول خدا پس از ايشان، پيامبرش را از اين نگرانی رهانيد و قلبش را شاد کرد!»
در مورد سعد بنمعاذ و غيرت او نقل کردهاند که جز با دختران باکره ازدواج نکرد و هيچ گاه زنی را طلاق نداد، مبادا که ديگری با او ازدواج کند. نيز گفته اند که رسول خدا(ص) به انصار فرمود:
«شما از غيرت سعد تعجب میکنيد؟! همانا من از سعد غيرتمندترم!»
بنا بر اين روايت، رسول خدا رفتار «سعد» را غيرت صحيح معنا کرده، خود را غيرتمندتر از وی معرفی نموده، پس طبيعی است که حضرت از ازدواج ديگران با همسرانش پس از مرگ خود ناراحت شود، در نتيجه خداوند برای رضای دل پيامبرش، ازدواج ديگران با همسران ايشان را حتی پس از وفاتش منع کرده باشد!
بنا بر نظر آنان، آيه 53 سوره احزاب نيز ازدواج ديگران با همسران رسول خدا بعد از ايشان را موجب اذيت پيامبر شمرده است:
«ما کانَ لَکُمْ أنْ تُؤذُوا رَسولَ اللّهِ و لا أَنْ تَنکِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ أَبَدَا؛
شما حق نداريد که رسول خدا را آزار دهيد و نه اينکه هرگز همسرانش را بعد از او به همسری در آوريد.»
آنان قسمت اول آيه را حکم عام دانسته، قسمت دوم را مصداق و موردی از همان حکم شمردهاند، که مورد تأکيد خاص قرار گرفته است، يعنی ازدواج با همسران پيامبر پس از وفات حضرت موجب اذيت ايشان میگردد.
ارزيابی
در مورد اين نظر نيز چند ملاحظه وجود دارد:
اول: بنا بر روايت «لا غيرة فی الحلال» غيرتورزی در مورد حلال جايز و صحيح نيست. وقتی يک مرد حق دارد چند زن بگيرد و غيرتورزی زن در مقابل آن امر حلال، ناپسند است؛ به همان اندازه غيرت ورزی مرد در مورد زن سابقش (که از او طلاق گرفته) ناپسند میباشد.
آيا شايسته است مردی که همسرش را طلاق داده، به خود اجازه دهد ازدواج کند، ولی به همسرش چنين اجازهای ندهد و از ازدواج دوباره آن زن اذيت شود و ناراحت گردد؟
پيامبر اسوه مکارم اخلاق است، آيا شايستگی اخلاقی است چيزی را که برای خود میپسندد، برای ديگران نپسندد؟! قطعا پيامبر که ديگران را از غيرتورزی بيجا منع میکند، خود به طريق اَوْلی از آن خودداری میورزد.
علاوه بر آن، غيرتورزی نسبت به زنی که طلاق داده شده يا نسبت به همسر برای بعد از مرگ خود، چندان عقلايی نيست و از انحصارطلبی و خودخواهی ناشی میشود و رسول خدا از چنين انحصارطلبی ها و خودخواهی ها پيراسته میباشد.
دوم: سيره پيامبر در عمل بر خلاف سيره امثال «سعد» بود. رسول خدا با زنان بيوه که يک يا چند شوهر کرده بودند، ازدواج کرد و تعصب و غيرت مانند «سعد» را نداشت.
سوم: بنا بر آيه سوره احزاب، پيامبر موظف بود به همسرانش اعلام کند که اگر دنيا و زينتهای آن را میخواهند، بيايند تا پيامبر آنان را به نيکويی رها کند و با گرفتن طلاق دنبال خواست خود بروند. طبيعی است که ازدواج و شوهر کردن يکی از زينتها و پديده های مطلوب دنيا است. معنا ندارد پيامبر همسران دنياطلبش را طلاق دهد و رها کند، ولی امکان ازدواج مجدد را از آنان بگيرد و ديگران از ازدواج با آنان ممنوع باشند!
تعبير قرآن هم بر آزاد بودن آنان در ازدواج پس از طلاق با پيامبر(ص) صراحت دارد: «اسرّحکنّ سراحا جميلاً.»
البته چون آيه منع بعد از جريان تخيير زنان شده، بايد مربوط به همسران حضرت پس از جريان تخيير باشد.
پ) مقابله با اقدام هتاکانه منافقان:
همسران رسول خدا(ص) در جامعه از حرمت برخوردار بودند و منافقان برای پس از درگذشت حضرت، نقشه های مختلف داشتند، از جمله از همسران ايشان برای اقدامات دنياطلبانه خود سپر بسازند، همان کاری که در جنگ جمل انجام شد.
از طرف ديگر بعضی مسلمانان گرفتار ضعف ايمان يا منافق، ازدواجهای پيامبر را از سرِ هوای نفس و عشرتطلبی و عياشی میدانستند. اينان از اينکه رسول خدا زنان شوهرمرده را به عقد خود در می آورد، ناراحت بودند و آن را توهين به خود پنداشته، در صدد مقابله به مثل بودند. حتی بعضی اين مطلب را آشکار میکردند. نقل شده وقتی آيه «النبیّ اولی بالمؤمنين مِنْ انفسهم و ازواجُه امّهاتُهم» نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر حرام گشت، بر افرادی از جمله «طلحه» سنگين آمد و معترضانه گفتند:
با زنان ما [در صورت طلاق و فوت ما] ازدواج میکند، ولی زنان خود را بر ما حرام میکند! قسم که اگر خداوند او را از دنيا بُرد، در ميان خيل همسرانش خواهيم دويد، همان گونه که ميان خيل همسران ما دويد؛ پس خداوند با فرستادن آيه «ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسولَ اللّهِ و لا أَنْ تَنکِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ اَبَدَا» نقشه او و همسرانش را ناکام گذارد!
احتمال سوم قوی است و دو احتمال قبلی از استحکام لازم برخوردار نيستند. خداوند برای اينکه منافقان به ساحت پيامبرش تعرّض و دستدرازی نورزند و نقشه های شومشان برای پس از پيامبر ناکام بماند، هم همسران را به خانه نشينی امر کرد؛ هم ديگران را از ازدواج با آنان منع نمود.
اين منع برای مقابله با نقشه های شوم نفاق بود، نه به خاطر رعايت دل پيامبر و پذيرش غيرت ورزی های افراطی. شأن پيامبر از چنين غيرت ورزی هايی پيراسته است.
بحثی فقهی
در اينکه آيا همه همسران و زنانی که به عقد رسول خدا در آمده اند، مشمول اين حکم میباشند يا نه، اختلاف است. همچنان که گفتيم به نظر میرسد اين حکم پس از جريان تخيير نازل شده و شامل همسرانی که در آن جريان جدايی را انتخاب کردند، نمیشود، زيرا آنان همسری پيامبر را نخواستند، بلکه حيات دنيا و مظاهر آن را برگزيدند. ازدواج يکی از برترين نمودهای زندگی دنيا میباشد و صحيح نيست که آنان حيات دنيا را برگزينند، ولی از برترين مظهر آن محروم باشند.
اما ديگر همسران و عقدشده های رسول خدا به چهار دسته تقسيم میشوند:
ـ اول: کسانی که هنگام وفات رسول خدا در قيد همسری حضرت بودند و پيامبر با آنان ازدواج کرده بود.
ـ دوم: کسانی که فقط عقد شده، ولی ازدواج نکرده بودند.
ـ سوم: کسانی که پيامبر آنان را طلاق داده، با آنان ازدواج نکرده بود.
ـ چهارم: کسانی که پيامبر با آنان ازدواج کرده و پس از آن طلاقشان داده باشد.
مشهور فقيهان (بخصوص فقيهان شيعه) ازدواج ديگران با همه افراد بالا را ممنوع میدانند و میگويند: حکم آيه مطلق است و کسانی که عنوان همسر پيامبر يافتهاند، از ازدواج ممنوعند و همه افراد فوق عنوان همسر يافتهاند.
اما گروه اول قطعا مشمول حکم بوده و ازدواج با آنان ممنوع است، زيرا به عقد رسول خدا در آمده، پيامبر با آنان ازدواج کرده و تا آخر عمرِ حضرت همسر ايشان بودهاند، نيز زمانی که رسول خدا از دنيا رحلت کرد، همسر پيامبر بودهاند و هيچ وجهی برای جواز ازدواج وجود ندارد.
گروه دوم نيز بايد مشمول حکم باشند، زيرا به عقد رسول خدا در آمده، آنان را طلاق نداده، بنای بر ازدواج با آنان داشته، ولی اجل مهلت نداده است، پس در اينجا نيز وجهی برای جواز ازدواج با آنان نيست.
اما زنانی که به عقد رسول خدا در آمده، بعد از ازدواج يا قبل از آن ـ اين مورد ظاهرا مصداق ندارد ـ طلاق داده شده اند؛ گروهی ازدواج با اينان را جايز شمرده و گفتهاند: اين گونه زنان چون در زمان حيات رسول خدا طلاق داده شده اند، در همان زمان عنوان زوجيت پيامبر(ص) را از دست داده، حضرت از آنان قطع علاقه کرده و ديگر اعتنای همسری بدانان نداشته است، پس ازدواج با آنان ممنوع نيست.
گروهی ديگر زنان طلاق داده شده را دو دسته کردهاند:
زنانی که پيامبر پيش از طلاق با آنان ازدواج کرده، که در مورد اينان ازدواج ديگران را جايز نمیدانند و میگويند: با ازدواج عنوان زوجيت پابرجا شده و طلاق، همه اين عنوان را از بين نمیبرد، از اينرو پس از طلاق و وفات رسول خدا هم ديگران حق ازدواج با آنان را ندارند.
اما در مورد همسرانی که فقط عقد شدند، ولی پيش از ازدواج طلاق داده شدند، به استدلال بالا عنوان زوجيت رسول خدا را محقق شده ندانسته، ازدواج با آنان را جايز میشمارند.
همان طور که گفتيم مشهور منع مطلق است، که پسنديدهترين قول است، زيرا آيه فوق به همه زنان و مردان اعلام میکند که ازدواج با همسران رسول خدا ممنوع است؛ پس هر کس خود را در صدد و معرض ازدواج با پيامبر قرار دهد، در صدد و معرض اين محروميت قرار داده، با عقد شدن، عنوان حاصل میشود و حکم هم پديد می آيد، چنان که با طلاق دادن توسط رسول خدا، حکم پديد آمده، زايل نمیگردد.
نکته ديگر اينکه قرآن نفرمود: «و لا أنْ تنکحوا أزواجه من بعد موته أبدا» بلکه فرمود: «و لا أنْ تنکحوا أزواجه من بعده ابدا» «بَعديت» بعد از طلاق را هم شامل میگردد، يعنی هر کسی عنوان همسری پيامبر يافت، ديگر مسلمانان حق ندارند با او ازدواج کنند، حتی اگر رسول خدا او را طلاق دهد؛ خواه طلاق پيش از ازدواج باشد يا پس از ازدواج؛ و اين حکمی ظالمانه در مورد همسران مطلّقه پيامبر نيست، زيرا هر زنی میداند که ممکن است توسط شوهر طلاق داده شود. وقتی (1.) با علم به اينکه طلاق احتمال دارد و (2.) دانستن اينکه همسر پيامبر شدن، محروميت از ازدواج را در پی دارد و (3.) با اختيار خود همسری پيامبر را برگزيند، پس منع ازدواج ديگران با او پس از طلاق توسط رسول خدا، ظلم نيست. او میتوانست از ابتدا با توجه به احتمال طلاق قبول نکند و چون با علم و اختيار پذيرفته است، پس ظلم و تحميل نمیباشد.
روايات شيعه نيز نظر بالا را تأييد میکنند، زيرا بعضی از زنانی که به عقد رسول خدا در آمده، توسط ايشان طلاق داده شده بودند، پس از حضرت ازدواج کردند و حکومت وقت با استدلال هايی، ازدواج ديگران با آنان را حرام نشمرد و با اين پديده برخورد نکرد اما اين اقدام مورد نکوهش ائمه(ع) واقع گرديد.
احتمالی تفسيری
در آيه 50 سوره احزاب خداوند خطاب به پيامبر میفرمايد:
«إِنّا أَحْلَلْنا لَکَ ... غفورا رحيما»
غالب مفسران در مورد اين آيه گفتهاند: خداوند در مقام معرفی زنانی است که ازدواج با آنها برای رسول خدا جايز است. در آيه بعد از معرفی زنانی از جمله: همسرانی که مهريه شان را داده است؛ کنيزانی که غنيمت جنگی بوده اند؛ دخترعموها و دخترعمه ها و دختردايی ها و دخترخاله هايی که هجرت کردهاند و زن مؤمنی که خود را به پيامبر بخشيده، دو قيد ذکر شده است:
اول: «ان أراد النبی أنْ يستنکِحَها؛ اگر پيامبر اراده ازدواج با او را داشته باشد»؛
دوم: «خالصة لک مِنْ دون المؤمنين؛ مخصوص تو، نه مؤمنان.»
غالبا در مورد قيد «إنْ اراد ...» گفته اند: اين جمله به منزله قبول «هبه» است، به اين معنی که وقتی زنی خود را به پيامبر میبخشد، فقط با «هبه» به پيامبر حلال نمیگردد و قبول هبه بر پيامبر الزامی نيست، بلکه حلال شدن او موقوف بر قبول هبه توسط رسول خدا و اراده حضرت بر نکاح آن زن است؛ بنابراين اگر زن مؤمنی خود را به رسول خدا بخشيد، ولی حضرت اراده نکاح او را نداشت، آن زن بر پيامبر حلال نمیشود و جزو همسران ايشان به حساب نمیآيد.
قيد دوم دو گونه تفسير شده است:
اول: زنی با هبه و قبول آن بدون نياز به عقد ازدواج حلال گردد. اين حکم مختص رسول خداست و در مورد ديگران حلال شدن او موقوف بر وقوع عقد است.
دوم: زنی که خود را به تو (پيامبر) بخشيده و تو اراده نکاح او را داری، مختص توست و ديگران حق ازدواج با او را ندارند.
به نظر میرسد که دو قيد بالا عموميت بيشتری دارند و به موارد قبلی هم باز میگردند؛ اما قيد اول (إنْ أراد النبی أنْ يستنکحها) به همه موارد قبلی جز همسران حضرت (ازواجک الاتی آتيت اجورهن) برمیگردد اما به ازواج برنمیگردد، زيرا آنان پيش از اين حلال شده بودند و در اين آيه به حلال شدن آنها قيد ديگری اضافه شده (که توضيح خواهيم داد).
پيامبر قبلاً با آنان ازدواج کرده و اراده خود را عملی ساخته، آنان بر پيامبر پيش از اين حلال شده اند. پس در اينجا در مورد اين گروه حلال شدن منظور نيست. زيرا تحصيل حاصل است اما در مورد بقيه، تا اراده پيامبر بر ازدواج با آنان نباشد، نيز تا پيامبر به صورت مناسب (ازدواج، اراده تملک يا قبول هبه) اقدام نکند، آنان ـ اعم از کنيزان و دخترعموها و دخترعمه ها و دختردايی ها و دخترخاله ها و زنان مؤمنی که خود را به ايشان ببخشند ـ حلال نمیگردند.
حلال شدن اين گروه های ششگانه متوقف بر آن است که رسول خدا اراده ازدواج با آنان را داشته باشد. در اين صورت با اقدام حضرت اين شش گروه بر رسول خدا حلال میشوند.
اما قيد دوم به همه موارد بالا برمیگردد و خداوند میخواهد بفرمايد: ما همسرانت، کنيزانت، دخترعموها، دختردايی ها، دخترخاله ها، دخترعمه ها و زنان مؤمنی که خود را به تو میبخشند و تو اراده ازدواج با آنان را داری، بر تو حلال کرديم و اينان مختص تواند و ديگر مؤمنان در آنان حقی ندارند و نمیتوانند با آنان ازدواج کنند.
اين آيه در حقيقت تکرار آيه 36 و 53 همين سوره است. در آيه 36 فرمود:
«ما کانَ لِمُؤْمِنٍ و لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ و رَسُولُهُ أَمْرا أنْ يَکونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛
هيچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد در مورد حکم خدا و رسول در مورد وی، انتخاب ديگری کند (و موظف به تسليم و پذيرش است)».
زيرا خدا و رسول از خودِ فرد به او سزاوارترند و بيشتر از خودِ او به منافع و مصالح او آگاه و علاقه مند میباشند، پس اگر در مورد وی تصميمی گرفتند و حکمی کردند، به مقتضای ايمان موظف به پذيرش است.
در اين آيه هم میفرمايد: اگر رسول خدا اراده کند کنيزانی را که از «فیء» و غنايم حاصل از مصالحه کفار به دست آمدهاند، به نکاح در آورد، يا با دختران خويشاوند خود ازدواج کند، يا هبه زن مؤمنی که خود را به پيامبر بخشيده، قبول کند، اين زنان مختص رسول میگردند و آنان حق ندارند ازدواج با پيامبر را رد کنند.
در اينجا پيامبر با شأن نبوت مورد حکم است؛ يعنی اگر رسول خدا اراده کرده، به خاطر مصالح نبوت است و به امر خدا میباشد، نه به خاطر دل خودش. اگر رسول خدا به خاطر مصالح نبوت، کاری را لازم و صلاح بداند، ديگران به حکم ايمان بايد تسليم باشند.
در آيه 53 که فرمود «حق نداريد با همسران پيامبر پس از ايشان ازدواج کنيد» اين مطلب، گويای مختص بودن آنان به پيامبر است. بنابراين قيد «خالصة لک» به همه موارد قبلی برمیگردد و آنان را مختص رسول خدا ساخته و ديگر مؤمنان را از آنان محروم میسازد.
بنا بر اين نظر، آيه در صدد بيان مطلب جديدی غير از حلال بودن است و آن حلال بودن اختصاصی است، يعنی همسران تو و بقيه مواردی که ازدواج با آنان بر تو حلال شده، در صورتی که اراده ازدواج با آنان داشته باشی، مختص تو هستند و ديگران در آنان حقی ندارند و آنان نيز موظفند به حکم تو تسليم شوند.
بنا بر اين احتمالی که ذکر کرديم، آيه در مقام بيان حکمی است که به رسول خدا اختصاص دارد. ظاهر و سياق آيه نيز بر اختصاص، گواهی میدهد، زيرا آيه میفرمايد: «انا احللناک ...» که ظهور در گراميداشت رسول خدا به يک حکم اختصاصی و يک اجازه مخصوص دارد، در حالی که بنا به تفسير ديگران فقط قسمت آخر آيه ـ حکم زنی که خود را به پيامبر بخشيده ـ اختصاصی است اما بقيه قسمتهای آيه حکم عام است، يعنی در مورد ديگران نيز ازدواج با دخترعموها و دخترخاله ها و دختردايی ها جايز است، همچنان که همسرانشان بر آنان حلالاند.
بنا بر اين تفسير هيچ دليلی بر ذکر قسمتهای اول آيه نيست، مگر تأکيد حکم عمومی در مورد رسول خدا اما سياق آيه دلالت بر امتنان خاص بر پيامبر دارد و بايد به ايشان اجازه خاص داد شده باشد، اما بنا بر احتمال تفسيری ياد شده، آيه در مقام بيان حکمی مخصوص پيامبر است.
دوری از غيرتورزیهای نابجا
دوری از غيرت ورزی های نابجا
در سوره نور سخن از بهتان زدن به زنان مؤمن است. در اين سوره ضمن چندين آيه ـ از آيه 11 به بعد ـ به جريان دردآور «افک» و اتهام به يک بانوی مسلمان اشاره شده، مسلمانان به خاطر موضع نگرفتن در مقابل اين اتهام، نيز عمل نکردن به وظيفه شرعی خود (مبنی بر شاهدطلبی از اتهام زنندگان و کيفر آنان در صورت نداشتن شاهد، بلکه به خاطر شرکت غير مشروعانه در اين غوغای شيطانی) به شدت نکوهش و توبيخ میگردند.
در آيات اين سوره هيچ اشاره صريح يا غير صريحی بر اينکه طرف اتهام کيست، وجود ندارد، فقط به تصريح، طرف اتهام «زنی مؤمن، پاکدامن و غافل از اتهام» معرفی شده، که عدهای متحدانه برای لکهدار کردن دامن پاک او اقدام کرده اند.
اين آيات پيام های صريحی دارد که توجه به آن، تکليف بسياری از روايات وارده در ذيل آن را روشن کرده، جعلی بودن آنها را روشن میسازد. پيش از اشاره به شأن نزول ها، به پيامهای آيات اشاره میکنيم:
1ـ اتهام زنندگان جمعی متحد بودند و ضربه زدن به کيان جامعه اسلامی و اشاعه فحشا را مد نظر داشتند (إنّ الَّذينَ جاؤُوا بِالإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ، إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الفاحِشَةُ فِی الَّذينَ آمَنوا).
2ـ در اين جمع متحد يک نفر محور و اصل بود و جريان را هدايت و رهبری میکرد. ديگران در پی او و ترويج دهنده افکار و مجری نقشه شيطانی او بودند. (و الَّذی تَوَلّی کِبْرَهُ).
3ـ طرف اتهام از زنان مؤمن و پاکدامن بود (إنّ الذين يحبّون أنْ تشيع الفاحشة فی الذين امنوا، إنّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات).
4ـ افراد جامعه اسلامی و مسلمانان در اين مورد مرتکب خطای آشکار شدند و از چند جهت سزاوار توبيخ و قهر خداوند گرديدند:
أ) نسبت به همديگر بايد خوش گمانی میداشتند، ولی متأسفانه بدگمانی را پيش گرفتند. (لَّوْ لا اِءذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنونَ و الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيرَا).
ب) متأسفانه اين گناه عظيم و اقدام خطير را بیاهميت دانسته، عظمت گناه را درک نکرده بودند. اينان نه تنها مقابله نکردند، بلکه به راحتی از آن سخن گفتند، در حالی که يقين و علم به آن نداشتند و فقط احتمال بود، حال آنکه اين اتهام نزد خدا بسيار بزرگ است: «إذْ تلقونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما ليس لکم به علم و تحسبونه هيّنا و هو عند اللّه عظيم».
پ) موظف بودند به محض شنيدن اين اتهامِ بدون دليل، آن را تکذيب کنند و به خود اجازه صحبت در اين باره و انتشار آن را ندهند و آن را بهتان عظيمی بشمرند، ولی متأسفانه به اين وظيفه اقدام نکردند و عکس آن عمل نمودند. (و لو لا إذْ سمعتموه قلتم ما يکون لنا ان نتکلم بهذا سبحانک هذا بهتان عظيم).
5ـ اين جريان يک اتهام دروغ و آشکار بود، زيرا زنی مؤمن متهم به فساد شد، بدون اينکه دليل و شاهدی وجود داشته باشد؛ حتی به احتمال قوی قرائن و احوال، بر دروغ بودن آن گواهی آشکار میداد (لو لا ... قالوا هذا افک مبين).
6ـ اتهامزنندگان به حکم شرع موظف بودند چهار شاهد بياورند و گرنه به حکم شرع و نزد خدا محکوم به اتهام زدن میباشند (لَوْ لا جاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُهَداءَ فَأُولئِکَ عِندَ اللّهِ هُمُ الکاذِبونَ).
7ـ اتهام زدن به زنان مؤمن و ترويج آن در جامعه و همراهی با اتهام زنندگان، چنان عظيم و ناپسند است که جامعه را سزاوار کيفر سخت خداوند میگرداند. اگر در جامعه آن روز کيفر نازل نشد، از فضل و رحمت خدا بود (لو لا فضل اللّه عليکم و رحمتهُ ... لمسّکم فيما افضتم فيه عذاب عظيم).
نگاهی به شأن نزول ها
بنا به قول مشهور بخصوص نزد علمای اهل سنت، اين آيات در مورد جريان اتهام بر عايشه، نازل شده است. بنا بر نقل های متعددی که در اين زمينه آورده اند، رسول خدا در سال ششم هجری در يکی از غزوات عايشه را همراه خود برد و هنگام بازگشت، در يکی از منازل، پيش از حرکت، عايشه برای قضای حاجت به گوشه ای رفت و تأخير داشت. در اين وقت، امرِ حرکت صادر شد و سپاه حرکت کرد. مأمورانِ نقل هودج عايشه، به خيال اينکه درون کجاوه است، هودج را بر شتر گذاردند و رفتند اما عايشه در بيابان از سپاه عقب ماند، تا اينکه يکی از افراد سپاه که وظيفه داشت عقب سپاه حرکت کند، او را ديد و بر شتر سوار کرد و به سپاه رساند.
عقب ماندن و بودن عايشه در بيابان با يک مرد، زمينه ای فراهم آورد تا منافقان بر ضد او به شايعهپراکنی اقدام کنند و بر او تهمت بزنند! مدتها اين تهمت نقل شد. رسول خدا با شنيدن آن، از عايشه کناره گرفت و محبت سابق را نشان نداد، حتی با بعضی افراد از جمله «اسامة بنزيد» و «علی بن ابی طالب» به مشورت نشست. علی بن ابیطالب او را به طلاق دادن عايشه راهنمايی کرد. بالاخره عايشه هم از جريان خبردار شد و راهی خانه پدرش گرديد، تا اينکه آيات فوق نازل شد و بیگناهی عايشه و گناهکاری اتهامزنندگان را اعلام کرد.
نقد و بررسی اين جريان در مقاله ای ديگر آمده، در اين گفتار از بيان آن صرف نظر میکنيم اما اشاره به اين نکته را لازم میدانيم: برخوردی که در اين روايات به رسول خدا و امير مؤمنان نسبت داده شده، قطعا دروغ و جعلی است. زيرا مؤمنان موظف به خوشگمانی نسبت به هم اما موضعگيری شديد در مقابل اتهامپراکنی و تکذيب اتهامزنندگان بودهاند، در حالی که پيامبر و امام علی (که اسوه مؤمنانند) بنا بر اين نقلها نه تنها خوشگمان نبوده، بلکه بدگمانی کرده؛ نه تنها تکذيب نکرده، بلکه تأثير پذيرفته اند!
البته اصل جريان تهمت بر ضد عايشه ممکن است توسط منافقان اتفاق افتاده باشد، ولی نزول آيات در آن زمينه چندان قابل قبول نيست.
شأن نزول دوم، جريان تهمت بر «ماريه قبطيه» همسر رسول خدا و مادر فرزندش ابراهيم است. جريان تهمت بر «ماريه» مورد اتفاق شيعه و سنی است و در کتب روايی هر دو ثبت شده است. عايشه که در اين اتهام نقش محوری داشته، گوينده اين جريان است و اظهار میدارد: از سرِ حسادت، فرزند رسول خدا را به ديگری نسبت داد و پيامبر را به خشم آورد. طرف مقابل اتهام، غلامی از خويشاوندان ماريه بود که وظيفه خدمتگزاری او را داشت. معمولاً در آن زمان پادشاهان برای خدمتگزاری در حرمسراها، افرادی را از کودکی عقيم میکردند و آنان را به خدمت همسران خود میگماردند. پادشاه مصر نيز برای خدمت گزاری «ماريه» فردی از نزديکان او ـ ظاهرا برادرش ـ را به غلامی گرفته، عقيم کرده و به خدمت وی گمارده بود. هنگام بخشيدن «ماريه» به رسول خدا، آن غلام در خدمت ماريه بود.
متهم کردن «ماريه» به رابطه نامشروع با غلامش (که هم برادرش بود و هم عقيم و فاقد قوای جنسی) دروغ آشکاری بود که عايشه از سرِ حسادت مرتکب شد. رسول خدا برای آگاه شدن او و روشن ساختن بیگناهیِ همسرش «ماريه» نزد عموم، به امام علی دستور داد برود و غلام را هر جا ديد بکشد.
دستور قتل به طوری صادر شد که امام احساس کرد دستور واقعی نيست، از اينرو از پيامبر پرسيد: آيا به هر حال او را بکشم يا اگر دليلی بر بی گناهی اش ديدم، از کشتن دست بردارم؟ رسول خدا راه دوم را تأييد کرد. وقتی غلام امام را ديد که شمشير به دست به سوی او میآيد، ترسيد و فرار کرد. در اثنای فرار اتفاقی ـ يا شايد به عمد ـ بدنش آشکار شد و امام به خواجه بودن او پی برد و مشاهده کرد که موضوع اتهام اساسا منتفی است. امام بازگشت و به رسول خدا خبر داد. حضرت شادان از آشکار شدن بی گناهی همسرش، از اتهام عايشه چشم پوشيد.
البته يقين نداريم که آيات افک در مورد «ماريه» نازل شده باشد و روايات بيانگر اين مطلب نيز کاستی هايی دارد ـ که چه بسا در اثر دستکاری ناقلان حديث بوده که عمد در کتمان قسمتهايی از آن را داشته اند ـ ولی اين جريان با آيات افک سازگارتر است، زيرا «اتهام دروغِ آشکار» (افک مبين) بود، چون «ماريه» زنی مؤمن و خداترس بود. غلام او نيز ظاهرا برادرش بود و فحشای محارم بعيد است. علاوه بر آن غلامی خواجه بود که نياز جنسی نداشت و امکان فحشا از او محال بود. عموم هم میدانستند که غلامانِ حرم پادشاهان خواجه هستند، با اين وجود دروغ بودن تهمت به او آشکار بود. خداوند به تدبير پيامبر(ص) به دست علی بن ابی طالب(ع)، بیگناهی و برائت «ماريه» را بر همگان آشکار ساخت.
اما در مورد عايشه اين گونه نبود؛ او ساعتها تنها با مردی بيگانه بود و آن مرد بيگانه از لحاظ جنسی مشکلی نداشت. البته عايشه همچون ديگر همسران پيامبر عفيف و پاکدامن بود، ولی منافقان از همين زمينهای که پيدا شد، توانستند استفاده کنند و به او تهمت بزنند. البته آنان شاهد نداشتند و مردم موظف بودند آنان را دروغگو بشمرند. به حکم شرع هم دروغگو شمرده شده و مستحق کيفر بودند اما دروغ بودن اين اتهام آشکار و واضح، به روشنی و آشکار بودن دروغ بر «ماريه» نبود.
علاوه بر آن با وجود اينکه عايشه پاکدامن بود و اتهام دروغ، ولی بی گناهی قطعی و يقينی عايشه، مانند برائت قطعی «ماريه» آشکار نشد، گرچه اتهام زنندگان به حکم شرع و به جهت نداشتن شاهد و بيّنه، دروغگو شمرده شدند و شلاق خوردند.
سخن پايانی
سيره و مَنِش رسول خدا در مقابل اتهام به خانواده اش
آنچه در اين جريان ـ علاوه بر موارد گذشته ـ سزاوار توجه و عبرتگيری است، برخورد رسول خدا با اين واقعه ناگوار است. معمولاً وقتی همسر يک فردِ غيرتمند مورد اتهام واقع میشود، به جهت غيرتورزی افراطی، به قتل همسرش و اتهام زنندگان اقدام میکند، يا حداقل با طلاق دادن همسرش، دامن خود را از آلودگی نگه میدارد.
رسول خدا در هر دو رخداد ـ بر فرض که هر دو اتفاق افتاده باشد ـ از غيرت ورزی های بيجا خود را نگه میدارد.
در اين جريانها همسران رسول خدا متهم شدهاند، ولی رسول خدا نسبت به آنان و کسانی که طرف دوم اتهامند (مردانی که متهم به رابطه با همسر وی شدهاند) اقدام افراطی انجام نمیدهد.
در مورد طرف «ماريه» رسول خدا دستور به قتل میدهد اما دستور به گونهای است که امام علی متوجه میشود کشتن منظور نيست، از اينرو با اينکه هيچ گاه در مورد فرمان های پيامبر توضيح نمیطلبد، ولی در اينجا میپرسد: آيا در پی قتل او باشم يا اگر دليل بر بیگناهی اش ديدم، منصرف شوم؟! چنين پرسشی گواه آن است که امر، صريح در کشتن نبود. رسول خدا برداشت امام را تأييد میکند و او را به رويگردانی از قتل در صورت ديدن دليل بر بیگناهی، مأمور میسازد و زمينه طوری فراهم میشود تا بی گناهی غلام و ماريه آشکار گردد.
متأسفانه غيرت ورزی های افراطی از گذشته تا به حال در بين مردان وجود داشته، اين قسمت های مهم و درسآموز از زندگی رسول خدا مورد توجه کافی واقع نشده است.
آيات سوره تحريم نيز بخش ديگری از اين سيره حسنه را نشان میدهد. دو تن از همسران رسول خدا عليه او متحد شدهاند؛ رازی که پيامبر نزد يکی از آنان گذارده، افشا شده است. و ...، ولی پيامبر با چشم پوشی از اين جريان میگذرد، بدون اينکه همسرانش را آزار بدنی بدهد و آنان را کتک بزند، يا طلاق دهد. اين حُسن خُلق و عفو و گذشت بايد سرمشق مردان جامعه قرار گيرد.