پیامبراکرم ( صلی الله علیه و آله) در میان یهود و نصارای زمان خویش، دشمنان کینه توزی داشت. اینان به رغم آن که شاهد نزول آیات بودند، آن را انکار میکردند، در حالی که در کتاب های مقدس و پیشین خود، بشارت هایی را دیده و خوانده بودند که (گواه و) تصدیق کننده ی پیامبر بود و اهل کتاب را به پیروی از پیامبر فرا میخواند، اما آن را انکار میکردند و نمی پذیرفتند...
در هر زمان های، این دو شیوه انکار و لجاجت پیروانی داشته است که بر راه و روش پیشینیان خود بوده اند. اینان در آن چه اعتقاد داشتند، تعصب می ورزیدند که از تحقیق علمی و پژوهش غیرجانب دارانه، بازشان میداشت. در نتیجه خاتم الانبیا ( صلی الله علیه و آله) را بزرگترین دشمنی می پنداشتند که مشروعیت بقای راه و روش انکار و لجاجت را بر باد میداد. از این رو تلاش نمودند حقیقت نبوت خاتم الانبیا ( صلی الله علیه و آله) را سلب کرده، ایشان را فقط نابغه ای قرار دهند که بر عرب حکم راند و این وضع برای هر نابغه ای مانند ایشان پیش می آمد، اما چون در سیره و کردار پاکش، آن چه مؤید نظریه و خواسته شان باشد نیافتند، با خیال و پندار خود افسانه هایی بافتند و آن را به ایشان انگ زدند، تا در نبوتش خدشه وارد کنند. همه ی آن چه را در این باره (و بدین منظور) بافتند، تاریخ تکذیب میکند. آنان بدین وسیله ملت و امت خود را فریب میدهند تا از گسترش اسلام میانشان جلوگیری کنند.
از شمار این پندارهای نادرست موارد مربوط به زندگی زناشویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) است. وضع اعتقادی و اجتماعی خیالبافان، آنان را بر بافته های یاوهی خود یاری کرد. وضع آنان بدیشان اجازه نمیداد جز بیش از یک همسر داشته باشند، به رغم آن که راه برای روابط جنسی بیحد و مرز باز میگذاشت، حتی برای مرد و زنی که ازدواج کرده باشند، تا آن اندازه که بیشتر ملت های اروپایی اعتقاد داشتند: ضرورتی برای بودن مرد در خانه نیست، زیرا به هر حال خانه از مرد خالی نمیماند، گر چه مردانی باشند که با همسر شوهر دوستاند یا این که زن میتوانست مادر باشد بی آن که نیاز باشد به صورت سنتی ازدواج کند که مجبور باشد فقط با یک مرد رابطه داشته باشد!
معتقدان بدین فرهنگ در پی نکتهای قابل خدشه در زندگی زناشویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) بودند. از این رو با پندار و خیال، افسانه های عشقی و رمانتیک بافتند و همان را دلیل ازدواج پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با زینب بنت جحش - که شوهر کرده بود - دانستند و می پنداشتند پیامبر کاری کرد که شوهرش او را طلاق دهد تا خود بتواند با زینب ازدواج کند!
افسانه هایشان چنین میگوید:
«زینب بنت جحش با زید بن حارثه ازدواج کرده بود. روزی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) به خانهی زید رفت و او را صدا زد، اما وی را در خانه نیافت. در خانه ی او پرده ای بیش نبود و باد وزید و پرده کنار رفت و زینب از پشت آن دیده شد. وی زنی زیبا و دل ربا بود که مانندش را محمد پیشتر ندیده بود. از این رو از زیبایش شگفت زده شد و از پشت پرده با زینب سخنانی گفت، سپس برگشت، در حالی که در دل عشق زینب را داشت!
هنگامی که زید به خانه برگشت، زینب ماجرا را بدو گفت و زید دانست پیامبر عاشق زینب شده، از این رو وی را طلاق داده، آن گاه محمد با او ازدواج کرد!»
در ابتدا افسانه بسیار احساس برانگیز است و به حقیقت باید چنین باشد برای هر که نداند زینب کیست و چگونه با زید ازدواج کرد و چه سان زید طلاقش داد، آن گاه چگونه پیامبر با زینب ازدواج کرد. اما برای کسی که به همه یا جزیی از حقیقت آگاه باشد، این افسانه، خرافه ای بیش نیست که در برابرش رنگ باخته، میداند این داستان، نمونه ای از کارهای برخی شرق شناسان برای تشویه و زشت جلوه دادن کردار و سیره ی نبوی است تا به اغراض و اهداف تبلیغات مسیحی میان مسلمانان دست یابند. در این صورت، حقیقت کدام است؟
نخستین حقیقت:
برای از بین بردن این افسانه، از پایه و اساس، کافی است که بدانیم زینب کیست و پیش از ازدواج با زید، چه نسبتی با پیامبر داشته است. زینب دختر امیمه دختر عبدالمطلب، عمه ی رسول الله است! پس وی دختر عمه ی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) است که کنار و نزدیک رسول الله رشد و نمو کرد. زینب در کودکی و جوانی نزدیک و کنار پیامبر بود و رسول خدا وی را پیوسته میدید و پیش از آن که حجاب بر زنان واجب شود، زینب را مشاهده میکرد. در این صورت چرا در آن زمان، جمال و زیبایی زینب، پیامبر را مسحور و جادو نکرد؟ ! اگر پیامبر مایل به ازدواج با زینب بود، چیزی مانعی نبود، بلکه باعث افتخار و شادمانی زینب و خانواده اش بود! اگر فقط همین حقیقت را بدانیم، دیگر کوچکترین ارزش و اثری برای آن افسانه ی ساختگی نمیماند...
در ادامه حقایقی دیگر میآید که این افسانه ی خیالی و شگفت آور را سبک و سست میکند.
دومین حقیقت:
چگونه زینب با زید ازدواج کرد؟
پیش از آن که پیامبر مبعوث و برانگیخته شود، زید را پسر خواندهی خود کرد. وی نزد پیامبر رشد کرد و «زید بن محمد» نامیده شد.
سومین کسی که پس از خدیجه و علی (علیهم اسلام) در خانه ی پیامبر اسلام آورد، زید بود. پیامبر وی را بسیار دوست داشت و تصمیم گرفت او را با خانواده ای هاشمی وصلت و پیوند دهد تا جایگاه و موقعیتش را بالا برد، تا مسلمانان بدانند مرد مؤمن هم شان و کفو زن مؤمن است و پس از ایمان آوردن، فخر فروشی به خاطر اصل و نسب ارزشی ندارد.
پیامبر به خانه ی عمه اش رفت تا دخترش، زینب، یعنی دختر عمه ی هاشمی و قریشی رسول الله را برای زید که در عرف قریشیان، در شمار بردگان و خدمتگزاران بود، خواستگاری کند. این امر بر زینب سخت و دشوار آمد و خواسته ی رسول الله را نپذیرفت. برادر زینب پشتیبان خواهر بود، اما پیامبر که نویدآور مکارم اخلاق برای آموزش آن به مردم بود، میخواست خود نخستین کسی باشد که پای بند اخلاق باشد و بدان عمل کند، تا در عمل و کردار، اخلاق را به مسلمانان یاد داده، جزیی از فرهنگشان باشد... از این رو برخواسته ی خود به زینب و برادرش پافشاری کرد، اما آن دو نمیپذیرفتند، تا آن که خدای بلند مرتبه، سخن والای خود را فرو فرستاد:
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد. (1)
پیامبر بر زینب و برادرش این آیه را خواند، سپس به زینب فرمود: زید را به عنوان همسر تو می پسندم. زینب عرض کرد: به آن چه رسول الله میپسندد، راضی ام! بدین گونه ازدواج انجام شد.
دومین حقیقت نیز، آن افسانه را از بین میبرد، زیرا میتوان گفت چرا در تمام این مدت که پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با زینب سخن میگفت و وی ازدواج با زید را نمیپذیرفت، چرا پیامبر وی را برای خود خواستگاری نکرد؟ این چنین است که افسانه های غرض ورزان، سستتر از تار عنکبوت است!
سومین حقیقت:
زید، غلام و پسر خوانده ی رسول الله با زینب، دختر عمه ی پیامبر ازدواج کرد، اما زندگی مشترک آن دو دوام نیافت. زینب که برای خشنودی رسول الله راضی به ازدواج شده بود، نتوانست از نخوت و خودبزرگ بینی اش دست بکشد. وی شریفترین نسب عرب را داشت و از همه به رسول الله نزدیکتر بود و زید در خانه ی اینان، خدمتگزار بود!
زید مؤمن و فروتن، این بزرگ بینی را بر نمیتافت و به پیامبر شکایت برده، متمایل به طلاق دادن زینب بود، اما پیامبر او را به شکیبایی میخواند اما میدانست خود بزرگ بینی به آسانی از دلها نمیرود. در جامعه ای که برخورد با مردم فقط بسته به نسب و ثروت بود، پیامبر نخستین تجربه را مینمود شاید بتواند سنت تفاخر به اصل و نسب و ثروت را بشکند، که شاید با گذشت زمانی دراز و نبوغ و برتری نسل های آتی و تکرار این تجربه با زنانی دیگر که از سنت پیامبر پیروی کنند، جفا کاری از بین رفته و مردمان بر دوستی و یک رنگی و همدلی برانگیخته شوند.
زید که هر روز دست به گریبان مشکلش بود، دیگر نمی توانست تحمل کند و شکیبایی ورزد. از این رو پیوسته به احترام پیامبر بدو رجوع میکرد، زیرا ایشان زید را همسر داده، و پیامبر هر بار به زید میفرمود: «همسرت را داشته باش!» .
روزها میگذشت و وضع میان زید و همسرش زینب بحرانی تر میشد. وحی رسید و به پیامبر خبر از آن داد که در دل داشت، اما به سبب ترس از حرف مردم پنهان میداشت، زیرا پیامبر، رهبر و الگوی مردم بود. در این هنگام زید آمد و به پیامبر خبر داد روابط میان او و زینب به حد انفجار رسیده، هر دو به نتیجه ی طلاق رسیده اند. آن چه را پیامبر در همین باره در دل پنهان میداشت، اکنون بر زبان آورد که فرمایش خدای بلند مرتبه بود: (2)
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خواندهات «زید») میگفتی: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز! (و پیوسته این امر را تکرار میکردی) ; و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند، و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزوارتر است که از او بترسی!»
آن چه را پیامبر به خاطر ترس از (حرف و حدیث) مردم پنهان میداشت، چه بود؟
خداوند میخواست حکمی را ثابت کرده، روش دیگری را به مردم بیاموزاند که مخالف و ناهمخوان با احکام و آداب جاهلیت بود. اگر عربها کسی را پسرخوانده ی خود میکردند، بدو نسبت خود را داده، وی را فرزند و پسر خویش میشمردند و دیگر او را منسوب به پدر واقعیاش نمینمودند، که ستمی آشکار بود. قرآن به اینان میفرمود:
«آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است.» (3)
و از آن رو که پسرخوانده ها منسوب به ارباب (و پدر خوانده ها) میشدند، آن چه را بر فرزندان واقعی خود حرام میدانستند، بر اینان (فرزند خوانده ها) نیز روا نمیدانستند. خداوند میخواست نهایت و پایانی برای این سنت بنهد، از آن رو که بر پایه ی درستی بنا نشده بود; وانگهی میخواست پیامبر نخستین کسی باشد که این سنت را گسسته، معارف جدیدی در اسلام پایه گذاری کند. از این رو خدا دستور داد پس از آن که زید - که بدو زید بن محمد میگفتند - زینب را طلاق گفت، پیامبر با وی ازدواج کرده، زید را به نسبت درستش یعنی زید بن حارثه برگرداند:
«هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوریم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان - هنگامی که طلاق گیرند - نباشد; و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود) .» (4)
آن چه برشمردیم، حقایق ازدواج پیامبر با زینب بود، که آن چه را غرض ورزان با پندار و خیال خود بافته بودند، از بین میبرد! هرگاه شبه های به منظور کاستن شان و جایگاه پیامبر و اهل بیتش، در این جا و آن جا بشنویم یا ببینم، مانند این افسانه، ما را به پژوهش پیوسته برای دستیابی به حقایق تاریخی فرا میخواند.
پس از این ماجراها زینب به عنوان یکی از همسران پیامبر وارد خانهی ایشان شد و به همسری خویش افتخار کرده، میگفت: خداوند مرا به ازدواج پیامبرش درآورد و درباره ی من آیه ای نازل کرد که تبدیل نمیشود و تغییر نمیپذیرد و مسلمانان آن را میخوانند.
عموهای زینب نیز بدین پیوند افتخار کرده، با رقیبان خود، در شمار آن چه به عنوان افتخار برمیشمردند، میگفتند:
آیا زنی میان شما هست که از آسمان های هفتگانه ی بالا خداوند او را به ازدواج پیامبر در آورده باشد؟ !
ویژگی زینب میان دیگر همسران پیامبر این بود که در درجهی دوم پس از خدیجه قرار داشت و به فقیران و نیازمندان بسیار انفاق و بخشش میکرد. خداوند با ثروتی که به خانواده ی زینب بخشیده (و به وی رسیده) بود، وضع را بر وی راحت کرده، پیوسته و بی آن قطع شود، بخشش و دهش میکرد، گر چه دباغی مینمود و حصیر میبافت و میفروخت و پولش را صدقه میداد و با جاری های خود به نیکی سخن میگفت. روزی پیامبر که با زنان خود نشسته بود فرمود: «آن که دستش درازتر است، زودتر (دربهشت) به من می پیوندد» . در وهله ی نخست، مردم از این فرمایش، ظاهر لغوی آن را برداشت کرده، دست های خود را میکشیدند تا ببینند دست کدام یک درازتر است، اما بعد فهمیدند مقصود پیامبر این است که کدام یک بیشتر در راه خدا بخشش و دهش دارد، که کسی جز زینب دختر جحش نبود. وی نخستین زن (از همسران رسول الله) است که پس از وفات پیامبر بدو پیوست.
__________________
1. احزاب / 36.
2. همان، / 37.
3. همان، / 5.
4. همان، / 37.
مقاله ها
ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش
- بازدید: 5979