در صفت خلافت محمّدی صلی الله علیه وآله که مظهر اسم اعظم است و قطب الاقطاب و اکابر بارگاه تحقیق،متفقند که حضرت رسالت صلی الله علیه وآله خلیفه مطلق است و آدم و هارون و داود علیهالسلام ، اگر چه خلفا بودهانداما خلعت خلافت کامله جز بر بالای او راست نیاید و اینجا لطیفه «وَ مَن یُطِعِ الرّسُولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ» ونکته «مَن رَآنِی فَقَد رَأَی الحَقَ» روی نماید و به جهت این حال خاتم خاتمیت به نام نامی او منقّشگشت که «وَلکِن رَسولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَبیَّنَ» و شرع اظهر و دین انورش از نسخ تغییر مبّرا و معرّا بماند و اِنّالَهُ لَحافِظُونَ.
چون که شد از پیش دیده وصل یار
نائبی باید اَزان مان یادگار
چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب
بوی گل را از که جوییم از گلاب
چون خدا اندر نیاید در عیان
نایب حقّند این پیغمبران
نی غلط گفتم که نایب یا منوب
گر دو پنداری قبیح آید نه خوب
نی دو باشد تا تویی صورت پرست
پیش او یک گشت کز صورت برست
کافران دیدند احمد را بشر
چون ندیدند از وی انشق القمر
خاکزن در دیده حس بین خویش
دیده حس دشمن عقلست و کیش
دیده حس را خدا اعمالش گفت
بت پرستش خواند و ضد ماش گفت
ز آنکه او کف دید و دریا را ندید
ز آنکه حالی دید و فردا را ندید
خواجه فردا و حالی پیش او
او نمی بیند ز گنجش یک تسو
* * *
شاهراه باغ جانها شرع اوست
باغ و بستانهای عالم فرع اوست
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
رونقت را روز، روز افزون کنم
نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
چاکرانت شهرها گیرند و جاه
دین تو باشد ز ماهی تا به ماه
تو مترس از نسخ دین ای مصطفی
تا قیامت باقیش داریم ما
در گشاد ختمها تو خاتمی
در جهان روح بخشان حاتمی
تا ز راه خاتم پیغمبران
بو که برخیزد ز لب ختم گران
ختمهایی کانبیا بگذاشتند
آن به دین احمدی برداشتند
قفل های ناگشوده مانده بود
از کف «اِنّا فَتَحنا» برگشود
بهر این خاتم شده است او که به خود
مثل او نه بود و نه خواهند بُد
چون که بر صنعت برد استاد دست
نه تو گویی ختم صنعت بر تو است
هست اشارت محمد المراد
اهل معنی را گشاد اندر گشاد
مرتبه شفاعت
در بیان مرتبه شفاعت که عبارت از افاضه انوار ملکوتیه است و استحقاق آن مر امّت مرحومه رابه واسطه صفای استعدادت و وجود مناسبات تواند بود.