عمار می گوید [پس از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها امیرمومنان از شدت مصیبت خانه نشین شدند]: خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام عرض کردم مولای من ! شما ما را به صبر دستور می دهید حال اینکه گوشه گیری شما و ترک یاران ، اصحاب را کلافه کرده است و از دوریتان طاقتشان به سر امده است .
فرمود :
راست می گویی عمار ! ولی هنگامی که فاطمه سلام الله علیها را از دست دادم فهمیدم که رسول خدا صلی الله علیه و اله را از کف داده ام .
فاطمه سلام الله علیها مایه تسلی خاطر و ارامش و خوشی زندگی ام بود . هنگامی که سخن می گفت طنین کلام رسول الله صلی الله علیه و اله از سخنش شنیده می شد و راه رفتنش حکایت از وقار و متانت قامت رسول خدا صلی الله علیه و اله داشت .
ای عمار ! درد مصیبت فقدان رسول خدا صلی الله علیه و اله را تنها پس از رحلت فاطمه سلام الله علیها احساس کردم . انچه اندوهم را کاهش می دهد این است که جایگاهش نزد خداوند است .
ای عمار ! هنگامی که فاطمه سلام الله علیها را بر تخت غسل گذاردم نگاهم به پهلوی شکسته اش افتاد و میخی که سینه اش را مجروح کرده بود و از شدت ضربه سیاه شده بود.
ای عمار ! انچه قلبم را می ازارد این است که فاطمه سلام الله علیها برای اینکه زندگی در کامم تلخ نشود ان همه را از من پنهان می کرد
الصوارم الحاسمة، على ما في الزهراء (عليها السلام) في السنة و التاريخ و الأدب.