وظیفهٔ خطیر کارگزاران حکومتی در کلام حضرت جوادالائمه علیه السلام

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 

مردی از بنی حنیفه، از اهالى بست و سجستان گويد: در سالِ آغاز خلافت معتصم(علیه اللعنة)، امام جواد(عليه السلام) به حج مشرف شدند، من نيز همراه ایشان بودم، هنگامی كه بر سر سفره‌اى بودم كه بسيارى از دوستان حاکم هم حضور داشتند، به امام جواد(عليه السلام) عرض کردم:
فدايت شوم! حاكم منطقه ما يكى از محبّان و شیعیان شماست و من به اداره او مالياتی بدهكارم، اگر صلاح مى‌دانید نامه‌اى بنويسید تا ملاحظه مرا بكند.
حضرت فرمود: من چنين شخصى را نمى‌شناسم.
گفتم: قربانت گردم! او همان‌گونه كه گفتم از دوستان شما اهل بيت است و نامهٔ شما به نفع من خواهد بود.

آن حضرت كاغذى را برداشته و نوشتند:
«بِسْمِ‌ اَللّٰهِ‌ اَلرَّحْمٰنِ‌ اَلرَّحِيمِ‌. اما بعد، كسى كه نامه مرا برايت مى‌آورد در مورد تو گفت كه مذهب نیکویی دارى و كارهايى كه انجام مى‌دهى نيز به خوبى صورت گرفته است، پس به برادرانت (شيعیان) احسان و نيكى كن ) و بدان كه خداوند (در روز قيامت) از مثقال‌های ذره‌ای به اندازه خردل نيز تو را بازخواست خواهد کرد .»
راوی گويد: وقتى به سجستان رسيدم، خبر به حسين بن عبد اللّه نيشابورى (كه والى آن جا بود) رسيد و دو فرسخ مانده به شهر، به استقبال من آمد و آن نامه را به او دادم، آن را بوسيد و بر دو چشم خود نهاد و آن‌گاه به من گفت: خواسته تو چيست‌؟
گفتم: مالياتى به دیوان شما بدهكار هستم.
دستور داد که آن ماليات بخشیده شود و به من گفت: تا زمانى كه من كارگزار اين‌جا هستم، هيچ مالياتى نپرداز. آن‌گاه در مورد خانواده‌ام از من پرسيد و تعداد آن‌ها را برايش گفتم، دستور داد كه خوراک و مايحتاج من و آنان را بپردازند و بيش از نيازمان نيز براى ما مقرّر كرد. من نيز تا زمانى كه او زنده بود ماليات نپرداختم و تا هنگام مرگش آن مستمرى را دريافت مى‌كردم.

الکافی، ج۵، ص۱۱۱-۱۱۲