اعجاز آفرينش عالم
امين قافله آدم
میآيد
سالار وحی و واقعه
کسریشکن
از راه میرسد
دلها تپنده، حريفان هراسناک
و دسته دسته طايفه خوبان
در مَقدمش به خاک
بر صفحه منزه روحش
قانون رستگاری انسانها
تحرير میشود
بر بالهای نرم فرشته
و قامتش
قد میکشيد به جانب خورشيدهای جاذب
ناپيدا
آنک
اعجاز اعتکاف و عبادت
در ساحت خدايی خود سير میکند
تا روزِ انهدام خدايان کاغذی
تورات
با التيام خراش های خشونت
فوج پرندگان پريشان را
پرواز میدهد
انجيل
در انعطاف می آسايد
پژواک لحن آسمانی قرآن
اما
پيگير تا نهايت توحيد میرود
و نام نازنين محمد(ص)
بيداری حقايق مکتوم را
در باور قريب خروشان روزگار
اقرار میکند
فصل حکومت تنديس های طلايی
فصل هزار فصل زمستان جهل
پاييز میشود
سردار سبزپوش حرا
مرد شبشکن
از راه میرسد
ناهيد يوسفی