متن ادبی «سردار سبزپوش حرا»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

اعجاز آفرينش عالم
امين قافله آدم
می‏آيد
سالار وحی و واقعه
کسریشکن
از راه می‏رسد
دل‏ها تپنده، حريفان هراسناک
و دسته دسته طايفه خوبان
در مَقدمش به خاک
بر صفحه منزه روحش
قانون رستگاری انسان‏ها
تحرير می‏شود
بر بال‏های نرم فرشته
و قامتش
قد می‏کشيد به جانب خورشيده‏ای جاذب
ناپيدا
آنک
اعجاز اعتکاف و عبادت
در ساحت خدايی خود سير می‏کند
تا روزِ انهدام خدايان کاغذی
تورات
با التيام خراش ‏های خشونت
فوج پرندگان پريشان را
پرواز می‏دهد
انجيل
در انعطاف می ‏آسايد
پژواک لحن آسمانی قرآن
اما
پيگير تا نهايت توحيد می‏رود
و نام نازنين محمد(ص)
بيداری حقايق مکتوم را
در باور قريب خروشان روزگار
اقرار می‏کند
فصل حکومت تنديس‏ های طلايی
فصل هزار فصل زمستان جهل
پاييز می‏شود
سردار سبزپوش حرا
مرد شب‏شکن
از راه می‏رسد

ناهيد يوسفی