راز یک قبر پنهان در مسجد مظفری

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

ماجرای پرسر و صدای خاخام بزرگ یهود که ۲۰۰ سال پیش مسلمان شد

مسجدی است معمولی و قدیمی مثل خیلی از مسجدهای منطقه ۱۲، اما یک ویژگی خاص دارد.
 
همشهری آنلاین _ ابوذر چهل‌امیرانی:  مزاری در این مسجد وجود دارد که خیلی‌ها از وجودش بی‌خبرند و آنهایی هم که می‌دانند در شبستان مسجد مظفری آرامگاهی وجود دارد، نمی‌دانند چه کسی در آن آرمیده و از چه زمانی مهمان این خانه خدا شده است. اینها را از چهره کسانی فهمیدیم که در مسجد مظفری مشغول اقامه نماز یا خواندن قرآن و دعا بودند و وقتی فرش‌ها را کنار زدیم و سنگ قبر نمایان شد، با تعجب و چشم‌های گردشده به آن نگاه کردند. اینجا مزار «ملا آقابابا»، خاخام بزرگ یهود در دوره فتحعلی‌شاه قاجار، است که در دوران حیات مسلمان شد.
ملا آقابابا اهل شیراز بود و گفته می‌شود ۲۷۲ سال پیش، زمانی که کریمخان زند به سلطنت رسید، به دنیا آمد. در زمان فتحعلی‌شاه به تهران مهاجرت کرد و ساکن محله عودلاجان شد. «محمود صدّیه»، از ساکنان قدیمی محله، می‌گوید: «ملا آقابابا پس از ورود به تهران در خیابان بوذرجمهری (پانزده خرداد فعلی) نزدیک امامزاده یحیی(ع) در کوچه شیرازی ساکن شد. به قدری عظمت داشت که اسم کوچه را به نام او کرده بودند.» آن زمان، یهودیان زیادی در کشور ما زندگی می‌کردند و آقابابا هم بزرگ یهود به شمار می‌رفت و به نوعی جایگاه رهبری آنها را داشت. مریدان زیادی هم داشت و یهودیان برای او احترام خاصی قائل بودند تا اینکه یک شب پیامبر اسلام(ص) را در خواب دید که به او می‌فرماید: «با پیروانت به دین ما ملحق شو.» این خواب سبب شد تا او همراه با شماری از هم‌کیشانش مسلمان شود.
اسلام آوردن این خاخام یهودی به قدری مهم بود که علمای بزرگی همچون «ملا احمد نراقی»، مجتهد شیعه، دانشمند، نویسنده و شاعر، همچنین «میرزا ابوالقاسم فراهانی» معروف به میرزا بزرگ قائم‌مقام، نایب‌السلطنه عباس میرزا و قائم‌مقام فتحعلی‌شاه، در مجلس اسلام آوردن او حاضر شدند. این عالم بزرگ به قدری مشهور بود که وقتی اسلام آورد و مذهب شیعه را انتخاب کرد، کسی نتوانست او را انکار کند. پس از اسلام آوردن، نامش را محمدرضا گذاشت و خیلی زود به کسوت روحانیت شیعه درآمد و شد حجت‌الاسلام «محمدرضا فخرالاسلام (جدیدالاسلام)». او در کتاب «ردیه بر یهود» که به زبان عبری نوشته، گفته است: «در امت کلیم خدا پیشوا شدم، دیدم محمد(ص) است، محمدرضا شدم»؛ جمله‌ای که روی سنگ قبر او نیز نگاشته شده است. مسلمان شدن او سبب شد تا علمای یهودی سراغش بروند و از او بخواهند که از این کار منصرف شود، اما این مناظره‌ها به گونه‌ای پیش می‌رفت که نه تنها فخرالاسلام به دین قبلی خود برنگشت، بلکه حرف‌ها و ادله‌اش به دل مهمان‌ها می‌نشست و بیشتر آنها نیز مسلمان می‌شدند.

محمود صدّیه/ ساکن قدیمی محله
مهمان ۲۰۰ ساله اهالی
حجت‌الاسلام محمدرضا فخرالاسلام ۲ سال هم از ۵۰ سال سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار را دید و سرانجام در ۷۲ سالگی جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. از محلی که پیکر او را دفن کردند، اطلاعات چندانی در دست نیست و گفته می‌شود در محدوده چهارراه مولوی فعلی بوده است. صدّیه در این‌باره می‌گوید: «زمانی که رضاشاه دستور داد خندق‌های اطراف تهران را پر کنند و خیابانی در مولوی در مدت ۳۰ روز ساخته شود، که بعدها به چهارراه سیروس معروف شد، قبر ایشان پیدا شد. مزارش در محدوده چهارراه مولوی فعلی بود و مردم بدن او را بعد از گذشت نزدیک به یک قرن سالم پیدا کردند. سپس پیکرش را در محوطه یتیم‌خانه‌ای که پشت مسجد مظفری قرار داشت، دفن و برایش سنگ مزاری درست کردند.»

حجت الاسلام محمدرضا جدیدالاسلام/ خاخامی که مسلمان شد

او ادامه می‌دهد: «بعدها آن یتیم‌خانه به مدرسه دخترانه و مدرسه هم پس از چندسال به یک پاساژ تبدیل شد. سال ۱۳۵۲ که فردی به نام حجت‌الاسلام ملکی امام جماعت مسجد مظفری بود، از بزرگان و لوطیان محله خواست پیکر فخرالاسلام را به این مسجد بیاورند و دفن کنند. او ابتدا از «حسین اسماعیلی‌پور»، معروف به «حسین رمضون‌یخی»، از گنده‌لات‌های محله، خواست این کار را انجام دهد. رمضون‌یخی هم با کمک هفت‌کچلون (۸ برادر به نام‌های عباس، محمد، غلامعلی، صفر، شعبان، احمد، محمود و امیر حاج عباسی) و ماشالله، اکبر و هوشنگ ابرام‌خان و تعدادی از لوطی‌های محله باغ فردوس این کار را انجام داد. از آن زمان تاکنون، مزار این روحانی بزرگ در مسجد مظفری قرار دارد.
سنگ مزارش را همان زمان عوض کردند و سنگی که قبلاً داشت، روی دیوار مسجد و سنگ جدیدی با خط نستعلیق روی مزارش نصب شد.»
 صدّیه که از پیشکسوتان کشتی و هیئت امنای مسجد مظفری است، می‌گوید: «وقتی پیکر فخرالاسلام در این مسجد دفن شد، افراد زیادی، حتی از خارج از کشور، برای زیارت مزارش به این مسجد آمدند. خیلی‌ها در اینجا خیرات می‌دادند و هنوز هم افرادی برای زیارت به مسجد می‌آیند.» برای مشاهده سنگ مزار فخرالاسلام، باید فرش‌ها را کنار زد. روی سنگ مزار رویه‌ای کشیده شده تا سالم بماند. بنابراین، به زحمت می‌توان روی سنگ را خواند.
ضرورت معرفی فخرالاسلام
کتاب فخرالاسلام در سال ۱۲۹۲ هجری قمری منتشر شد و منبع ارزشمندی از استدلال و ادّله را برای مسلمانان فراهم کرد. البته متن عبری کتاب، با توطئه‌های عمدی مفقود شده، اما ترجمه فارسی آن ۱۰۰ سال قبل با چاپ سنگی منتشر شده است. با وجود این، مطالب کتاب به گونه‌ای بود که باعث گرایش یهودیان بسیاری به اسلام شد. این کتاب زندگی اجتماعی یهودیان ایران را متحول ساخت و موجی از ردیه‌نویسی‌ها و انتقادات را علیه آنان فراهم کرد. فخرالاسلام در ابتدای این کتاب، خودش را این‌طور معرفی کرده است: «کمترین حقیر فقیر از سلسله علمای بنی‌اسرائیل بودم و در میان ایشان از افاضل و اعیان بودم و همگی علمای بیت‌المقدس و ارباب فهم آن طایفه به فضل و تتبع من معترف بودند...» شایسته است برای معرفی این روحانی بزرگ به مردم، کتاب او مجدد انتشار یابد.

«آصف حسینی»

نشانه‌ای از وحدانیت خداست
«آصف حسینی» ساکن محله نیست ولی اینجا مغازه‌دارد. برای اقامه نماز به مسجد مظفری می‌آید و مثل خیلی‌ها از وجود مزار حجت‌الاسلام محمدرضا فخرالاسلام در شبستان مسجد بی‌خبر بود. وقتی داستان زندگی او را می‌شنود، می‌گوید: «اعتقاد دارم که خداوند متعال هر از گاهی برای اثبات وحدانیت خود، معجزات و نشانه‌هایی به ما نشان می‌دهد. معجزه فقط مربوط به زمان پیامبر(ص) یا امامان معصوم(ع) نیست و مسلمان شدن این خاخام یهودی و مریدانش، یکی از نشانه‌هاست.»
او ادامه می‌دهد: «وقتی می‌شنویم یا می‌بینیم افراد بزرگی مثل ایشان مسلمان شده و به تبع آن، افراد زیادی دین خود را تغییر داده‌اند و مسلمان شده‌اند، به دین خود افتخار می‌کنیم. این اتفاق‌های خوشایند نه تنها منجر به تحقیق امت‌های دیگر درباره دین مبین اسلام می‌شود، بلکه ما را هم به فکر می‌برد تا دانش و آگاهی خودمان را درباره دین و شریعت خود تقویت کنیم.»
حسینی ادامه می‌دهد: «سال‌ها برای اقامه نماز به این مسجد آمده‌ام و از وجود این مزار بی‌اطلاع بودم. باید فعالیت‌هایی برای معرفی حجت‌الاسلام فخرالاسلام شود تا جوان‌ها درباره افکار و عقاید ایشان آگاهی پیدا کنند.»