برخورد عمر بن خطاب با ایرانی ها

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

ابان از سليم نقل مى‏كند: زياد بن سميّة (لعنه الله) نويسنده‏اى داشت كه ادعاى تشيّع میكرد، و با من دوست بود. او نامه‏اى را كه معاويه (لعنه الله) به زياد (لعنه الله) نوشته بود به من نشان داد... (از جمله توصیه‌های معاويه حرامزاده راجع به ایرانی‌ها این بود):
عجم‌ها(ایرانی‌ها) كه در بين عرب آمده‏ اند و نيز ایرانی‌های مسلمان را در نظر داشته باش و با آن‌ها به روش عمر بن خطاب رفتار كن كه خوارى و ذلّتشان در آن است؛ عرب با زنان ایرانی ازدواج نمايد ولى زنان عرب را به ازدواج آنان در نياورند؛ عرب از آنان ارث ببرند ولى آنان از عرب ارث نبرند، و در عطا و بخشش به آنان كوتاهى كن؛

عجم‌ها در جنگ‌ها پيشاپيش لشكر بروند و راه را صاف كنند و درختها را قطع نمايند؛ هيچ عجمی در نماز بر عربها امام جماعت نباشند، و احدى از آنان در نماز با حضور عرب در صف اوّل نايستند مگر آنكه بخواهند صف را كامل كنند؛ مرزى از مرزهاى مسلمين و شهرى از شهرهاى آنان را به احدى از عجم مسپار! قضاوت بين مسلمانان و نيز احكامشان را احدى از عجم‌ها بر عهده نگيرد! زیرا اين سنّت عمر و روش او درباره‌ی عجم (ایرانی‌ها) بوده است...

بجان خودم اى برادرم! اگر عمر، ديه‌ی عجم را نصف ديه عرب قرار میداد به تقوا نزديک‌تر بود! و من اگر راهى به اين كار میيافتم و اميد داشتم كه مردم قبول كنند انجام میدادم! ولى من به جنگ قريب العهد هستم و میترسم مردم متفرّق شوند و بر ضدّ من اختلاف كنند، ولى آنچه عُمَر درباره آنان قرار داده تو را كافى است و موجب خوارى و ذلت آنان است!
پس وقتى اين نامه من بدستت رسيد عجم (ایرانی) را ذليل كن و اهانت نما و آنان را تبعيد كن و از احدى از آنان كمک مگير و حاجتى از آنان بر مياور.

و انظر إلى الموالي و من أسلم من الأعاجم فخذهم بسنة عمر بن الخطّاب فإن في ذلك خزيهم و ذلهم أن تنكح العرب فيهم و لا ينكحوهم و أن ترثهم العرب و لا يرثوهم و أن تقصر بهم في عطائهم و أرزاقهم و أن يقدموا في المغازي يصلحون الطريق و يقطعون الشجر و لا يؤم أحد منهم العرب في صلاة و لا يتقدم أحد منهم في الصف الأول إذا حضرت العرب إلا أن يتموا الصف و لا تول أحدا منهم ثغرا من ثغور المسلمين [و لا مصرا من أمصارهم و لا يلي أحد منهم قضاء المسلمين‏] و لا أحكامهم فإن هذه سنة عمر فيهم و سيرته ...و لعمري يا أخي لو أن عمر سن دية المولى نصف دية العربي لكان أقرب إلى التقوى و لو وجدت السبيل إلى ذلك و رجوت أن تقبله العامّة لفعلت و لكني قريب عهد بحرب فأتخوف فرقة الناس و اختلافهم علي و بحسبك ما سنه عمر فيهم فهو خزي لهم و ذل فإذا جاءك كتابي هذا فأذل العجم و أهنهم و أقصهم و لا تستعن بأحد منهم و لا تقض لهم حاجة..

كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص: 739 - 7