برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر بر روی آن کلیک کنید
امام صادق عليه السّلام را نمیشناخت، و در حضور ایشان، أحادیثی را به آن حضرت و امیرالمؤمنین عليهما السّلام نسبت داد، که دروغ و جعل بود!
شیخ کَشی رحمه الله به سندش آورده که مَیمون بن عبد الله گفت:
گروهی برای شنیدن حدیث خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمدند. اهل مدینه نبودند از شهرهای دیگری آمده بودند. من نیز حضور داشتم. حضرت فرمودند: هیچ کدام از اینها را نمیشناسی؟ گفتم نه، فرمودند: پس چطور اینجا آمدند؟ گفتم: اینها گروهی هستند که حدیث جمع آوری میکنند، اهمیّتی نمیدهند گویندهی حدیث چه کسی باشد.
سپس حضرت به یکی از آنها فرمودند: آیا از افراد دیگری غیر از من نیز حدیثی شنیدهای؟ گفت: بله، فرمودند: مقداری از آنچه شنیدهاید برایم نقل کنید. یکی از آنان گفت:
سُفیان ثَوری مرا از جعفر بن محمّد حدیث کرد که ایشان گفته: نَبیذ همه نوعش حلال است مگر شراب! دیگر چیزی نگفت. امام فرمود: بیشتر بگو.
گفت: سُفیان از شخصی نقل کرد که آن شخص از پدرتان نقل کرده که گفته: هر کس از روی کفش #مسح نکند و هر کس #شراب ننوشد، بدعت در دین گذاشته، و هر کس مارماهی و غذای یهود و نصاری و ذبیحه آنها را نخورَد، گمراه است. زیرا نبیذ را عُمَر نوشیده، و مقداری آب داخلش کرده تا رقیق شود، مسح روی کفش را نیز سه مرتبه عُمَر در سفر انجام داده. علی (علیه السّلام) هم یک شبانه روز در غیر مسافرت حیوان ذبح شدهی یهود و نصارا را خورده و گفته بخورید که خداوند میفرماید: «الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ» - مائده آیه ۵ - {امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده، و طعام کسانی که اهل کتابند برای شما حلال، و طعام شما برای آنان حلال است.} بعد از این حدیث سکوت کرد. امام فرمود: باز هم بگو. گفت: آنچه شنیده بودم نقل کردم. فرمود: همه را نقل کردی؟ گفت: نه، فرمود: پس بیشتر بگو.
گفت: عمرو بن عُبَید از حسن (بصری) نقل کرد که او گفت: بعضی از چیزها را مردم قبول دارند با اینکه در قرآن از آنها خبری نیست، از آن جمله: عذاب قبر، میزان، حوض، شفاعت، نیّت؛ اینکه شخصی نیّت کار خوب یا بد را میکند ولی انجام نمیدهد، میگویند به او پاداش میدهند با اینکه ثواب برای عمل است چه خوب باشد و چه بد. راوی گوید: من از حدیث او خندهام گرفت. حضرت با چشم اشاره کرد که نخند و بگذار بشنویم. آن مرد سرش را بلند کرده گفت: چرا میخندی؟ از حق خنده ات گرفت یا از باطل؟ گفتم: خندهام برای این بود که چگونه این حدیثها را حفظ کردهای؟ سکوت کرد. امام فرمودند: بیشتر بگو.
گفت: سُفیان ثوری از محمّد بن مُنکدر نقل کرد که او گفت: علی ( علیه السّلام ) را روی منبر در کوفه دیدم که میگفت: اگر ببینم یک نفر مرا بر ابوبکر و عُمر ترجیح میدهد و مرا از آنها بالاتر میداند، او را به اندازه حدّ إفتراء تازیانه میزنم. حضرت فرمودند: باز هم بگو.
گفت: سُفیان از جعفر ( امام صادق عليه السّلام) نقل کرده که گفته: حبّ ابابکر و عمر ایمان است و دشمنی با آنها کفر فرمود: باز هم بگو.
گفت: یونس بن عُبَيد، از حسن (بصری) نقل کرد که علی (علیه السّلام) وقتی در بیعت با ابوبکر تأخیر نمود، ابوبکر به او گفت: چرا در بیعت با من تأخیر کردی، به خدا تصمیم داشتم گردنت را بزنم. علی با خضوع گفت: ای خلیفه پیامبر، توبیخ و مذمّتم مکن. فرمود: باز هم بگو.
گفت: سُفیان ثوری از حسن (بصری) نقل کرد که ابوبکر به خالد بن ولید دستور داد بعد از سلام دادن نماز صبح، گردن علی را بزند. ابوبکر در دل سلام نماز را داد، بعد گفت: خالد آنچه به تو دستور دادم انجام نده. امام صادق فرمود: باز هم بگو.
گفت: نُعَیم بن عبد الله و سُفیان، از جعفر بن محمّد (علیهما السّلام) نقل کردند که او گفت: علی بن ابی طالب (علیهما السّلام) دلش میخواست در نخلستانهای ینبع میبود. زیر سایه آن درختها از خرماهای آن میخورد، امُا در جنگ جمل و جنگ نهروان شرکت نمیکرد. (پشیمان بود) فرمود: باز هم بگو.
گفت: عَبّاد (بصری) از جعفر بن محمّد (علیهما السّلام) نقل کرد که او گفت: وقتی علی متوجّه خونریزی زیاد در جنگ جمل شد، به پسرش حسن گفت: پسر جان هلاک شدم با این خونریزی!!! پسرش حسن گفت: پدر، من نگفتم جنگ نکن علی گفت: نمیدانستم کار به اینجا میرسد. حضرت صادق فرمود: باز هم بگو.
گفت: سُفیان از جعفر بن محمّد (علیهما السّلام) نقل کرد که علی پس از اینکه گروهی را در جنگ صفّین کُشت، برای آنها گریه کرد و گفت: خداوند بین من و آنها در بهشت جمع نماید.!!
راوی گوید: إنگار که خانه بر من تنگ شد و از ناراحتی عرق بر بدنم نشست، نزدیک بود قلبم بإیستد، تصمیم گرفتم بلند شدم و او را زیر لگد بگیرم، إشاره چشم امام صادق عليه السّلام یادم آمد، و خودداری کردم.
حضرت به او فرمود: از کدام شهری؟ گفت: اهل بصره هستم. فرمودند: این کسی که حدیث از او نقل میکنی و اسمش را بنام "جعفر بن محمّد" میبری، آیا میشناسی؟ گفت: نه، فرمود: از زبان خودش چیزی شنیده ای؟ گفت: نه، فرمود: همه این حدیثهایی که نقل کردی بنظر تو درست است!؟ گفت: بله. پرسید چه وقت اینها را شنیده ای؟ جواب داد یادم نیست، ولی اینها احادیث مشهوری در شهر و دیار ما است که مردم شکّی در آنها ندارند.
امام فرمود: اگر خود این مردی را که از او حدیث نقل میکنی ببینی و به تو بگوید: این روایاتی که از من نقل کردهاند دروغ است و من به کسی چنین نگفتهام، آیا او را تصدیق میکنی؟ گفت: نه، فرمود: چرا؟ گفت: زیرا اشخاصی این روایات را از قول او نقل کرده اند که اگر شهادت بدهند برای آزاد شدن مردی از بردگی، قبول میشود.
فرمود بنویس:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم، حدیث کرد مرا پدرم از جدّم. پرسید اسم شما چیست؟ فرمود: اسمم را مپرس. بنویس پیامبر اکرم فرمودند:
«خداوند متعال، ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفرید، هر کدام که آنجا با هم علاقه و انسی داشتند، در این دنیا نیز با هم الفت دارند، و هرکدام آنجا از یکدیگر نفرت داشتند، اینجا نیز با هم اختلاف پیدا کردند. هر کس بر ما خانواده دروغ ببندد، روز قیامت کور و یهودی محشور میشود، و اگر دجّال را بیابد به او ایمان میآورَد و اگر او را درک نکند در قبر به او ایمان میآورَد.»
سپس حضرت، روی به غلام خود نموده فرمودند: برایم آب آماده کن. با چشم نیز به من اشاره کرد که همین جا باش. آنها همین حدیث را که شنیدند نوشتند و از جای برخاستند و رفتند. امام علیه السّلام با ناراحتی تمام که از چهرهاش آشکار بود، آمد و فرمود: شنیدی چه حدیثهایی نقل میکنند عرض کردم: آقا اینها که هستند؟ حدیث آنها چیست؟ قابل اهمیّت نیستند.
فرمود: از همه بدتر این است که از قول من چیزی را که نگفتهام و احدی از من نشنیده، میگویند، و از من حکایت میکنند، تازه میگویند اگر خودم این حدیثها را قبول نکنم، آنها از خود من هم نمیپذیرند، خداوند آنها را مهلت ندهد و دست و پایشان را باز نگذارد.
آنگاه فرمودند: «وقتی علی علیه السّلام خواست از بصره خارج شود، نگاهی به اطراف بصره نموده فرمود: خدا لعنت کند تو را ای بدترین سرزمین که از همه جا زودتر خراب میشوی و از همه جا بیشتر عذاب میکشی، درد بی دوایی در تو است. عرض کردند: آن درد چیست؟ فرمود: دروغ بستن بر خداوند متعال و رسول اکرم و اهل بیت ایشان، و حلال دانستنِ تهمت بر ما، و بغض ما اهل بیت (علیهم السّلام).»
رجال الکشی، دانشگاه مشهد، ص ٣٩۳ (https://lib.eshia.ir/10241/1/393)
پینوشت:
سفيان ثوري و عبّاد بصري و حسن بصری، از فقهاء و علمای سُنّیان و از سران صوفیه هستند؛ و در میان آن نادان ها به زهد و عبادت مشهورند!
متاسفانه این رویه باطل و سنت سیئه یعنی نقل بدون سند و مدرک امروز هم در میان جریانهای صوفیه جریان دارد و در اسناد مطالب به امام ع هیچ پروایی از خود نشان نمیدهند، سهل است از اسناد انبوهی از احادیث به اصطلاح قدسی به خداوند هم ابایی ندارند!