پيامبران الهي، با ورود به هر جامعهاي، تأثيرات شگرفي را در ابعاد مختلف از خود برجاي گذاشتهاند. اين تأثيرات را در لايههاي گوناگون زندگي مردم، ميتوان يافت. يکي از عرصههاي تأثيرپذيري از نام و ياد و آموزههاي پيامبران، زندگي عادي و عمومي مردم است که با نام «فرهنگ عامه» يا «فرهنگ عاميانه» شناخته ميشود.
شخصيت و مقام پيامبر گران قدر اسلام و آموزههاي روشنگر او نيز در جامعه ايراني، تأثير زيادي گذاشته، بسياري از گونههاي کلامي مردم را به خود اختصاص داده است. با نگاهي به مجموعههاي روايت کننده: کنايهها، مثلها، تشبيهها، متلها و... درمييابيم که نام مبارک پيامبر(ص) و مقام علمي و معنوي ايشان، شکلدهنده و سازنده بسياري از عبارات عاميانه ايراني است.
در اين نوشته، برآنيم تا بخش کوچکي از اين گونههاي کلامي را فراديد شما قرار دهيم:
مثلها
بخش قابل ملاحظهاي از ضربالمثلها و زبانزدهاي ايراني، درباره پيامبران الهي است که در آنها به بخشي از زندگي اين پيامبران يا اخلاق خاصي از ايشان يا واقعهاي ويژه از زندگي آنها اشاره شده است. براي مثال، درباره زندگي حضرت ايوب(ع) «مِثل صبر ايوب» مَثَل سايري است. يا درباره حضرت يوسف(ع) «گرگ دهنآلوده و يوسفْ ندريده» و «پيراهن يوسف آوردن» زبانزدِ مردم ايران است.
امّا آنچه که درباره نبي مکرّم اسلام، به عنوان مثَل در فرهنگ عاميانه به کار ميرود، به دو دسته تقسيم ميشود. در پارهاي از اين مثلها به صورت مستقيم، به پيامبر يا نام شريف ايشان اشاره شده و در بخشي ديگر از مثلها، شخصيت يا يکي از رفتارهاي ايشان موجب پيدايش اين مثلها شده است. نمونههايي از اين مثلها را به تماشا ميگذاريم:
نام احمد، نام جمله انبياست
چون که صد آمد، نود هم پيش ماست[1]
اين شعر مولوي که گاهي اوقات، بيت کامل و گاه مصرع دوم آن در محاورات به کار ميرود، به معناي آن است که وقتي کسي اصل و منبع چيزي را در دست دارد، فروع و جزئيات آن را نيز داراست، چنان که هر کس، عدد صد را داشته باشد، اعداد مادون آن را (از قبيل نود و هشتاد و ...) نيز طبعاً دارست. در گفتگوهاي روزانه مردم، هرگاه شخصي بخواهد بيان کند که بيش از آنچه طرف مقابلش ادّعا ميکند، در نزد اوست، اين بيت را ميخواند.
2. بولهب، کي پاگذارد در مقام مصطفي[2]
اين مصرع شعري، مصرع اوّل از شعري منسوب به صباي کاشاني است که مصرع دوم آن چنين است: «ماکيان چون پرگشايد در مطار جبرئيل». مفهوم اين مثل، آن است که هرگز فرد نالايق و بيهنر و نادان، نميتواند جاي شخص شايسته و هنرمند و دانا را بگيرد. اين مثل، هنگامي گفته ميشود که فردي بخواهد خود را در جايگاهي بالاتر از مقام خود قرار دهد.
3. انبيا را تکبّري نيست[3]
هدف از گفتن اين مثل، آن است که کار خودْ را خود انجام دادن، قسمتي از تواضع و صفت انبياست. همان طور که انبيا تکبّر نداشتند، ما نيز نبايد تکبّر داشته باشيم و بر عکس، بايد تواضع، پيشه کنيم. داستانِ مَثل چنين است: گويند شخصي مدّعي پيغمبري شد.مردم از او معجزهاي خواستند و گفتند: «پيغمبر خاتم(ص)، درخت را به نزد خود ميخواند و درخت، حرکت کرده، به نزد آن حضرت ميآمد، تو نيز چنين کن» .
آن شخص، قبول کرده، رو به درختي که در آن جا بود، نمود و چندين مرتبه گفت: «بيا پيش من!». چون درخت، اطاعت نکرد و از جاي خود حرکت نکرد، آن مرد گفت: «انبيا را تکبّري نيست؛ حالا که درخت، پيش من نميايد، من پيش او ميروم» .
4. پيامبر خدا هم، حکم به ظاهر ميکرد[4]
اين مثل و نيز مثلِ «پيغمبر، ديده را نديده گرفت» بدين معناست که تجسّس از اسرار و رازهاي مردم و کاويدن درون مردم و قضاوت کردن بر اساس باطن و نيستهاي آنان جايز نيست. هر گاه شخصي بخواهد بر اساس ناديدهها و پنهانيها که خود، ادّعاي دانستن آنها را ميکند يا بر اساس جرمي که اتفاق نيفتاده، با کسي برخورد کند، اين مثل به او گفته ميشود. منظور، اين است که پيغمبر خدا با همه علم و آگاهياش، با مردم بر اساس ظاهرِ حال آنان و اسلام ظاهري آنان برخورد ميکند، نه بر اساس باطن و اسرار دروني آنها. در سخني از حضرتش ميخوانيم: «ما بر اساس ظاهر، حکم ميکنيم و خداوند، عهده دار باطن مردم است».[5]
5 . رطب خورده، منع رطبْ کي کند[6]
مثل حاضر يا مثل «خرما خورده، منع خرما نکند» را در جايي ميآورند که نصيحت کننده يا آمر به معروف و ناهي از منکر، خود، آراسته به آن صفت نيکو يا دور از آن صفت زشت نباشد. بنا بر مشهور، داستان مَثَل، درباره کودکي است که مادرش او را نزد پيامبر(ص) آورد و از ايشان درخواست کرد که به او امر فرمايد تا کمتر خرما بخورد. آن حضرت فرمود: «او را روز ديگر بياور تا او را از خوردن خرما منع کنم».
روز ديگر، وقتي به محضر پيامبر آمدند، پيامبر به آن کودک فرمود که کمتر خرما بخورد. وقتي مادر کودک، از علّت اين کار جويا شد، پيامبر فرمود: «روز گذشته، خود، خرما خورده بودم و نميتوانستم او را از اين کار، منع کنم».
دعاها و نفرينها
يکي از وسيلههاي ابراز احساسات، در مقابل کساني که آنها را دوست يا دشمن ميداريم، دعا و نفرين است. در اين گونه از گفتارهاي مردمي، براي کساني که دوستشان داريم، دعا ميکنيم و از خداوند برايشان خوبيها را خواستاريم و براي کساني که آنها را بد ميدانيم، طلب بدي کرده، آنها را نفرين ميکنيم.
در دعاها و نفرينها معمول است که خداوند را به حق، مقام يا آبروي شخصي محترم و بزرگ، نزد خداوند، سوگند ميدهيم و از او ميخواهيم که به حق و منزلتي که اين شخصِ باعظمت، نزد خداوند دارد، اين دعا و نفرين را مستجاب نمايد. يکي از اين آبرومندان يا بهتر بگوييم، آبرومندترين و ارجمندترين شخص نزد خداوند، مقام اعظمِ پيامبر(ص) است. در فرهنگ عامّه مردم ايران، بسياري از دعاها و نفرينها با توسل به نام و مقام پيامبر(ص) گفته ميشود. خوانندگان گرامي را به نمونهاي از اين دست، توجّه ميدهيم:
در ابتداي بسياري از دعاها و نفرينها اين گونه گفته ميشود: الهي! به آبروي پيامبر، الهي! به حقّ آبروي محمّد، الهي! به مقام رسول الله و... اين گونه عبارات، در حقيقت، ضماني است براي اجابت دعا و نفرين. [7] به عنوان نمونه گفته ميشود: «الهي! به حق و آبروي محمّد، دست به خاک بزني، طلا بشه!».
سوگندها
يکي از مسائلي که در زندگي عادي و روزمرّه رخ ميدهد، قبولاندن انديشه، اثبات ادّعا، گرفتن حق، دفاع از ستمديده، و رساندن حق به حقدار است. براي دستيابي به اين مهم، راه حليهايي چند وجود دارد. مدّعيان حق، گاه با دليل و برهان و گاه با آوردن شاهد و ... ديدگاه خود را به اثبات ميرسانند. يکي از اين راه حلها، قسم خوردن و سوگند ياد کردن است. موارد سوگند و اموري که به آن، سوگند ياد ميشود، بسيارند؛ ولي در همه دورهها، انسانها به چيزهايي قسم ياد مي1کردند که مورد پرستش، تقديس يا احترام ايشان بوده يا اين که در شمار عزيزان و محبوبان ايشان باشد.
ايرانيان، پيامبر(ص) را در شمار عزيزترينهاي خود برشمرده، در سوگندهاي خود، از نام پيامبر(ص) بهره جستهاند. شماري از سوگندهاي ايرانيان که به نام پيامبر اسلام، مزين شدهاند، اين چنين است:
1. به پيغمبر. سوگندي به پيامبر(ص) است. لازم به ذکر است که هر گاه، کلمه پيغمبر، به صورت مطلق ميايد، منظور، محمّدبن عبد الله (ص) است و در مورد ديگر پيامبران، پس از نام ايشان کلمه پيغمبر ميايد مانند: دانيال پيغمبر، نوح پيغمبر و ... .[8]
2. به پير، به پيغمبر. پير، مرشد و راهنماي راه است و پيغمبر، همان پيامبر اسلام.[9]
3. به قرآني که در سينه محمّد است.[10] اشارهاي است به ايات وحي - که جايگاهشان سينه مبارک پيامبر(ص) است – . گويا با همراه کردن نام رسول خدا با ايات قرآن و اشاره به جايگاه حمل قرآن، تأکيد بيشتري را براي قسمْ اراده ميکنند.
4. به دندان شکسته پيامبر.[11] اشاره است به شکستن دندان مبارک پيامبر(ص) در جنگ اُحد .
5. به روح رسول الله.[12] با سوگند به روح شريف پيامبر(ص)، تأکيد بيشتري براي قسمْ اراده ميشود.
ماشيننوشتهها
بخشي از ادبيات و فرهنگ عاميانه ما را ماشيننوشتهها يا نوشتههاي ماشيني ميسازند. اين نوشتهها که در جاهاي مختلف از ماشينها نوشته ميشوند ، مشتمل بر مطالب زيادي از علاقهمنديها، عرض ارادت به بزرگان دين، حکمتها، شعرها، شعارها، طنزها و ... است که به نوعي، بيانِ حال راننده آن اتومبيل است.
اين عبارتها، معمولاً در پشت اتاق، پيشاني، گلگير، سپر عقب، شيشه عقب و ... ماشينهاي باري (مانند انواع وانت، نيسان و کاميون) نوشته ميشوند.
اين نوشتهها گاه به شعر و گاهي نثرگونه است و در برخي موارد، به صورت عبارت، کلمه يا مناداهايي نوشته ميشوند. اين شيوه از نوشتهها تابع ادبياتي خاص و قوانيني مشخص نيست، بلکه به تمامِ معنا عاميانه و ساخته و پرداخته عامّه مردم است. البته در اين ميان، شعرها، تکمصراعها يا قطعههايي از دعا، ايات قرآني و روايات و اسماي الهي نيز ديده ميشوند. بخش قابل توجّهي از ماشيننوشتههاي فارسي، در باب عرض ارادت به پيشگاه پيشوايان معصوم، امامان و امامزادهها(ع) هستند.
اين نوشتهها که خود، به چند گونه تقسيم ميشوند، نوعي اظهار دوستي و محبّت و نيز توسّل به درگاه اهل بيت(ع) است. ماشيننوشتههايي که درباره پيامبر(ص) وجود دارد، بخشي از اين نوع نوشته را تشکيل ميدهند که چند نمونه از آن، در پي ميايد:
1 . بر جمال محمّد صلوات[13]
بر اساس آموزه فرستادن صلوات، با شنيدن و ديدن نام پيامبر(ص) و ثوابهايي که براي صلوات برشمرده شده است، از هر وسيلهاي براي صلوات بر پيامبر و آل پاکش استفاده ميکنند. در صلوات فرستادن و صلوات گرفتن از مردم، از شيوههايي مختلف و الفاظي گوناگون استفاده ميشود که اين مورد، يکي از آنهاست.
2 . محمّد، رسول الله (ص)
3 . محمّد، تاج دار مدينه
4. محمّد، شمع جمع آفرينش
در موارد بالا، رانندگان، همراه با آوردن نام پيامبر(ص)، صفتي از صفات ايشان را آوردهاند. رسولالله، تاجدار مدينه و شمع جمع آفرينش، از اوصافي است که براي حضرتش آورده شده و به نوعي، بيانگر ويژگيهاي ايشان است.
5 . يا محمّد مصطفي(ص)
6 . يا رسول الله(ص)
اين دو عبارت ندايي، توسلگونهاي است به پيامبر(ص) که در حقيقت، رانندگان، با خطاب کردن و توسّل کردن ايشان، خود را در پناه حضرت محمّد(ص) قرارداده، از بلاها و خطرها و تصادفات، امانجويي ميکنند.
7. بيمه پيامبر(ص)
8. بيمه حضرت محمّد(ص)
بيمه کردن، عملي است که شخص، هرگونه زيان و خسارتي را که ممکن است به جان يا مال او وارد شود، با پرداخت حقّ معيني، به عهده شخص ديگري ميگذارد که هر گاه خطر يا خسارت، به او رسيد، بيمه کننده، غرامت آن را بدهد.
امّا در اين بيمهها – که در نوشتههاي ماشيني ديده ميشود – ، بيمهگزار با بيمه ماشين خود، در حقيقت ميخواهد که ماشين خود را از گزند هر گونه خطر و حادثهاي زيانآور، مصون بدارد.
اين بيمهها که به نام يکي از معصومان(ع) يا امامزادهها بر روي ماشينها نوشته ميشوند، بيانگر اظهار ارادت رانندهها به اين بيمهکنندگان است. در دو عبارت بالا، رانندگان، خود و خودروي خود را به نام مبارک پيامبر(ص) بيمه کردهاند.
شعرهاي حديثي
شاعران پارسيگوي، در اشعار خود از سخنان گهربار رسول گرانقدر اسلام و ديگر معصومان(ع)، بهرههاي فراوان بردهاند. در بخشي از استفادههاي شاعران ايراني، عباراتي چون «چنين گفت پيغمبر» يا «گفت پيغمبر» و ... وجود دارند که سخنان پيامبر(ص) در آنها گنجانده شدهاند. اين شعرها به خاطر در برداشتن مضامين عالي از کلام رسول خدا (ص)، بين مردم ايران، شهرتي وافر يافته و همچون مثلي ساير، سينه به سينه گشته و از دل، بر زبانْ جاري شده، در سطح جامعه، مشهور و همهگير شده است. بخشي از اين شعرها را ميتوان در مجموعههاي «امثال و حکمِ» ايران زمين يافت. در اين جا به چند نمونه از اشعار مولوي اشاره ميکنيم:
1.گفت پيغمبر به آواز بلند
با توکّل، زانوي اشتر ببند.1
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: شخصي نزد پيامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: شترم را رها کنم و توکّل کنم يا زانويش را ببندم و توکّل کنم. پيامبر(ص) فرمود: «آن را ببند و توکّل کن».[15]
مراد اين بيت و اين حديث، آن است که نبايد با توکّل، دست از کار و تلاش برداشت و بايد از وسيلهها نيز استفاده کرد و در رسيدن به هدف، همراه با استفاده از وسايل، به خدا توکّل کرد.
2. گفت پيغمبر که چون کوبي دري
عاقبت، زان در برون ايد سري.[16]
در اين آموزه نبوي، به پيروان، سفارش شده است تا کمر همّت ببندند و براي دستيابي به خواسته خود، در کوبيدن درِ خانه صاحبخانه، مداومت کنند. در سفارش پيامبر(ص) به اباذر آمده است: «هر کس درِ خانهاي را بسيار بکوبد، به رويش گشوده ميشود»[17]
3. گفت پيغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانيد از باد بهار.[18]
در اين بيت منسوب به مولوي ، به پيروان حضرت محمّد(ص) سفارش شده است که در هنگام وزش باد بهاري، تن خود را از اين باد سرمپوشانند.
در حديثي از پيامبر اکرم(ص) آمده است: «سرماي بهار را غنيمت شمريد (و بدن خود را در معرض آن قرار دهيد)؛ زيرا با بدن شما آن ميکند که با درختان ميکند و از سرماي پاييزي بپرهيزيد (و لباس بيشتري بپوشيد)؛ زيرا همان کاري را که با درختان ميکند، با بدن شما نيز چنين ميکند».[19]
___________________________
1. امثال و حکم، دهخدا، ج 4، ص 1786.
2. داستان نامه بهمنياري، بهمنيار، ص 108.
3. همان، ص 47.
4. امثال و حکم، ج 1، ص 525.
5. شرح اصول الکافي، ملاصالح، ج 8، ص 172.
6. دوازده هزار مثل فارسي، شکورزاده، ص 571.
7. کتاب کوچه، شاملو، ج 5، ص 1716.
8. همان، ج 8، ص 1053.
9. همان، ج 5، ص 1736.
10. همان، ج 5، ص 1742.
11. همان، ص 1740.
12. همان، ص 1740.
13. مستند ماشين نوشتههايي که در اين مقاله ميايد، با ذکر مشخصات ماشين مورد نظر و تاريخ رويت آن، نزد نويسنده موجودت.
14. امثال و حکم، ج 1، ص 347.
15. التوحيد، صدوق، ص 362.
16. داستان نامه بهنياري، ص 471.
17. الامالي، طوسي، ص 529.
18. امثال و حکم، ج 3، ص 1314.
19. بحارالانوار، ج 59، ص 271.
منبع : نشریه حدیث زندگی ، آذر و دی ماه 1385 ، شماره 32