شش سال از بعثت نورانی رسول اکرم میگذشت.
دست های سیاه کفر، در پی آزار مسلمانان برآمده بود. مگر نه اینکه تیرگی شب، طاقت انوار مقدس آسمانی را ندارد؟! از مسلمین، گروهی زیر چتر حمایت ابوطالب در مکه بودند و گروهی از آل هاشم و عبدالمطلب و زنان و فرزندان ایشان، به دره ای به نام «شعب ابوطالب» پناه آوردند. رود جاری دین، باید به دریا میرسید؛ حتی اگر از سخت ترین دره ها عبور میکرد. شعب ابوطالب، قطعه ای از زمین و زمان بود که مسلمان از شر کفر شیاطین به دهان باز کوه ها و دره ها پناه آورده بود. سه سال خروج از این دره یعنی شکنجه، یعنی شنیدن ناله گرسنگی کودکان و کشیدن سنگ بر شکم به جای نان و محمد فریاد طفل رسالت را می شنید که میخواست خود را از لابه لای جهل تاریخ، به دست های من و تو برساند.
... سرانجام دستِ حیله گر تاریکی، به قصد خاموش کردن چراغ رسالت، نقشه ای کشید. شبانه میخواهند محمد را از علی بگیرند، (علی، بی درنگ پاسخ داد: به خدا قسم، اگر هزاران جان در بدن داشتم همه را یکجا در راه دین تو قربانی میکردم. یا رسول اللّه!) ـ و بعد شبانه، علی در بستر محمد آرمید. پیش مرگ عشق شدن چه شیرین است؛ وقتی که آن سوی، در خیالشان به روی تو شمشیر می کشند! پناه بر نور تو یا علی که نور - همیشه، سپر خورشید است برای آنها که چشم دیدن خورشید را ندارند و سرانجام نقشه ناکامشان نقش بر آب شد.
تازه اول عاشقی کردن علی است
جبرئیل آمد و پیام آورد: «وَ مِنَ النّاسَ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتَ اللّهِ وَاللّهُ رَئوفٌ بِالعِباد».
در میان بنی آدم، آن کس که نفس خود را به خاطر رضای خدا بفرشد، کیست؟ جز علی؟! این، هنوز اولِ عاشقی کردن های علی است. هنوز در دامنه کوه احد، نود زخم کاری بر سینه اش گل خواهد کرد.
شیعه بودن اولین گامش علیست *** اولش مولا و فرجامش علیست
معنی حیّ علی خیرالعمل *** یاء علی، عینش علی، لامش علیست
عشق یک دریاست طوفانش حسین *** آبی اعماق آرامَش علیست
اقرء باسم ربک الاعلی، چو گفت *** جبرئیل، انگار در کامش علیست
آن که شب جای محمد خفته است *** حیدر شیر خدا، نامش علیست
لافتی الاّ علی لاسیف الاّ ذوالفقار
رزیتا نعمتی