متن ادبی «یثرب، به مدینة النبی رسید»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)


کوه ‏ها و نخلستان‏ ها سوگوار ویرانی‏ اش بودند؛ چرا که آشوب و جنگ‏ های آن دو قبیله بزرگ، آبادانی را از وجودش تارانده بود و این نابسامانی، گوارای یهود بود؛ گوارای عقیده فتنه برانگیز.
شهر، در مشت ظلم و عناد و شرک، مچاله شده بود؛ مثل خرمایی در دستان کودکی.
همه جا بت بود و شراب و شمشیرهای آخته و بوی خون تازه که حتی بازی‏ های کودکانه و قرص‏ های نان را دربرگرفته بود.
ناگهان، بشارتی شگرف، زندگی را در رگ‏ های مرده شهر جاری کرد؛ مژده ‏ای به گوارایی سلسبیل و به شیرینی سیب‏ های بهشت که پاداش پیمان‏ های «عقبه» بود.
مردم به استقبال پیغمبر می‏رفتند؛ به استقبال ماه کامل که کوره راه ‏هاشان را روشن کند؛ به پیشواز کسی که شور زمزم و صفای مروه را همراه داشت؛ به سوی پیامبری که یارانش به پربرکتی بدر و به سرسختی احد بودند.
مسافران وقتی آمدند، یثرب به مدینة النبی رسید؛ نامی که تا ابد بر پیشانی‏ اش خواهد درخشید و همه کوی و برزن ها، به کوچه بنی ‏هاشم مباهات خواهند کرد.

رقیه ندیری