متن ادبی «من می‏روم، ستاره بی پشتوانه ‏ام»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!
تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشم ‏های گستاخ شهر خداحافظ، ای سکوتِ شب‏ های سجاده و نماز!
خداحافظ، ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مه ‏آلود شهر!
خداحافظ، هوای نا اهلِ این حوالی!
خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!
خداحافظ، خنجرهای کشیده دشمنی، دست‏های مشت شده چشم‏ های نا مهربان!
خداحافظ ... !
سلام أسمان پیوسته، جبروتِ گسترده!
سلام ای ترانه گمشده در خاک آسمان!
سلام پنجره ‏های تا همیشه روبروی نور دهان گشوده!
سلام، جریان جاری لطف،
سلام جبرائیل
سلام ای تمام فرشتگانِ نزدیک، ای ملایک!
سلام، هفت آسمان! بوی بهار می ‏آید.
خداحافظ ای مکعب نور، ای طلایه چشم‏های مشتاق، خداحافظ!
صدای بال‏های جبرائیل را می‏شنوم.
خداحافظ اُحد، خندق، احزاب!
خداحافظ، روزهای طعنه و تبعید، روزهای نخلستان، روزهای روزه و شب ‏های بی ‏افطار!
تمام پنجره ‏های باز به سوی آسمان صدایم می‏زنند، خورشید در منافذ خاک فرو می‏چکد.
سلام، سپیده تا ابد مستدام صبح! سلام ترنم تا همیشه جاری دعا!
سلام درهای گشوده آسمان! بوی بال‏های ملایک می ‏آید،
سلام عرش! سلام نور محض!
سلام روزهای نیامده جدا از خاک!
سلام پهنه یکدست آسمان!
سلام خدیجه، بانوی شب‏ های بی قراری! سلام تکیه ‏گاه تنهایی، سلام!
خداحافظ، ستاره بی ‏مادرِ پدر!
خداحافظ، چهره کبود و پهلوی شکسته!
خداحافظ ای دست هایت مرهم دردهایم!
خداحافظ ای صدایت منتشر در چاه ‏های در حال طغیان، خداحافظ!
خداحافظ، دردهای ناگفتنی، زخم ‏های ناسرودنی، خداحافظ ای شهر، ای تمام نامردمی.

حمیده رضایی