مکّه، چشم به راه صبح بود و صبح، چشم به راه قبله حادثه ها.
پیامبر آمد؛ از پشت تمام تردیدها، تا یقین آفتابی اش را به دلهای مردد و مشکوک بتاباند.
«چو صبح صادق آمد راست گفتار *** جهان در زر گرفتش محتشم وار
پیامبر آمد و ابوجهل، در پشت جهل جاری خویش مخفی شد و ابوسفیان، خانه نشین سرای نخوت و ذلت گردید. چشم انتظاری کعبه به پایان رسید و قدم های مردی از جنس نور، آمد و تاریکی را از دوش زخم خورده مکّه برداشت و هیبت هبل ها را فرو ریخت.
و محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، این چنین آمد و پلیدی و پلشتی آنچنان رخت بر بست که هنوز که هنوز است، مکه غرق نور است و ستاره که «جاء الحق و زهق الباطل انَّ الباطل کان زهوقا».
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم آمد و ابوسفیان منتظر بود تا پیامبر بگوید «القتل»؛ تا تمام اهل مکه، در خون غوطه ور شود. ابوسفیان منتظر بود تا پیامبر ندای «النهب» سر دهد، تا تمام اموال مکّیان به غارت رود. ابوسفیان منتظر بود تا پیامبر بگوید «الاسر»؛ تا تمام اهل مکّه اسیر شوند و حقیر؛ امّا پیامبر هیچ نگفت و هیچ نکرد؛ جز لبخندی ساده که به آن بسنده نمود، جز نگاهی از سر مهربانی و عفو و گذشت، که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، دریای عفو بود و اقیانوس گذشت. پیامبر آمد و چشم ها همه حلقه بر در خانه خدا شد.
و پیامبر چه باشکوه پا بر خانه خدا نهاد و بر آستانه آسمانی کعبه، سجده شکر به جای آورد و زمزمه زلال «لا اله الا اللّه وَحْدَهُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْاَحْزاب وَحْدَه» را سر داد.
و این صدای آسمانی پیامبر بود که از فراز منبر نور و ایمان، به گوش میرسید که: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم» محمد صلی الله علیه وآله وسلم آمد تا من و من، من و تو یکی شود، سید قریشی با سیاه حبشی، عرب با عجم برابر شوند و برادر. محمد صلی الله علیه وآله وسلم آمد تا «منها» به هم بپیوندند و «ما» شویم؛ مایی که در برابر عظمت الهی هیچ است و هیچ.
«این من و ما بهر آن بر ساختی *** تا تو با خود مزد خدمت بافتی
تا من و توها، همان یک جان شود *** عاقبت مستغرق جانان شود»
محمد کامرانی اقدام
متن ادبی «قبله حادثه ها»
- بازدید: 2097