صدای شیهه اسبها، صدای چکاچک شمشیرها، صدای فریادهای لا اله الا اللّه و منشوری از نور که زمین مکّه را فرا میگیرد:
بت ها به خاک می افتند.
بت ها به سجده، پیشانی بر خاک میسایند.
بت ها تکه تکه میشوند.
بت ها در معبد نیایششان دود میشوند و نابود میشوند.
بت ها سنگ فرش عبور میشوند.
کعبه بلند میشود.
کعبه روی دو پا میایستد، سرش را بالا میگیرد، در هوایِ صافِ ایمان نفس میکشد، دست هایش را بالا میبرد و خورشید را در آغوش میفشارد.
کعبه فریاد شوق میکشد، از شادی در پوست خویش نمیگنجد، گریبان می دَرَد و مدهوش میشود.
سپاه همچنان لا اله الا اللّه گویان، به راه خویش ادامه میدهند.
مکّه سراسر شعف است
مکّه سراسر نور است
مکّه مکمل اسلام است.
درهای کفر، به هم میخورد. درهای کفر، برای ابد بسته میشود.
بت خانه ها با خاک یکسان میشود و قرآن، بالا دستِ نور، به فتح مکّه کمر میبندد و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ـ طلایه دار سپاه ـ شمشیر میزند و علی علیه السلام بر شانه هایش می ایستد تا اسلام گسترش یابد.
رودی بر فراز دریا موج میزند، تا لات و هبل و عزّی، مردگان همیشه تاریخ، این سنگ های بیجان و بیمصرف، در عذاب الهی بپیچند و نابود شوند. سفیانیان در آتش ندامت بسوزند و آزاد شوند، که محمّد بخشاینده است.
که محمد، فرستاده خدای بخشاینده است. که بلال، پا بر فراز کعبه، اذان بگوید که برده ای سیاه، برابری را فریاد بزند.
که ایمان، در رگ و تار و پود جامعه، بیوقفه بدود
که مکّه، عظمت اسلام را نعره بکشد
که کعبه، سراسر، نورشود، سراسر عشق. که پنجرهها، روبه روشنایی باز شود.
که تالاب کفر، خشکانده شود. که گیاهان هرزه، بر پیکر کعبه ریشه ندوانند که فتح مکّه آغاز اشکها و خنده های تاریخ شود.
حمیده رضایی