متن ادبی «آغاز اشک‏ها و خنده ‏های تاریخ»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

صدای شیهه اسب‏ها، صدای چکاچک شمشیرها، صدای فریادهای لا اله الا اللّه‏ و منشوری از نور که زمین مکّه را فرا می‏گیرد:
بت‏ ها به خاک می‏ افتند.
بت ‏ها به سجده، پیشانی بر خاک می‏سایند.
بت‏ ها تکه تکه می‏شوند.
بت ‏ها در معبد نیایششان دود می‏شوند و نابود می‏شوند.
بت ‏ها سنگ فرش عبور می‏شوند.
کعبه بلند می‏شود.
کعبه روی دو پا می‏ایستد، سرش را بالا می‏گیرد، در هوایِ صافِ ایمان نفس می‏کشد، دست‏ هایش را بالا می‏برد و خورشید را در آغوش می‏فشارد.
کعبه فریاد شوق می‏کشد، از شادی در پوست خویش نمی‏گنجد، گریبان می ‏دَرَد و مدهوش می‏شود.
سپاه همچنان لا اله الا اللّه‏ گویان، به راه خویش ادامه می‏دهند.
مکّه سراسر شعف است
مکّه سراسر نور است
مکّه مکمل اسلام است.
درهای کفر، به هم می‏خورد. درهای کفر، برای ابد بسته می‏شود.
بت خانه ‏ها با خاک یکسان می‏شود و قرآن، بالا دستِ نور، به فتح مکّه کمر می‏بندد و محمّد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم ـ طلایه ‏دار سپاه ـ شمشیر می‏زند و علی علیه ‏السلام بر شانه ‏هایش می ‏ایستد تا اسلام گسترش یابد.
رودی بر فراز دریا موج می‏زند، تا لات و هبل و عزّی، مردگان همیشه تاریخ، این سنگ‏ های بی‏جان و بی‏مصرف، در عذاب الهی بپیچند و نابود شوند. سفیانیان در آتش ندامت بسوزند و آزاد شوند، که محمّد بخشاینده است.
که محمد، فرستاده خدای بخشاینده است. که بلال، پا بر فراز کعبه، اذان بگوید که برده ‏ای سیاه، برابری را فریاد بزند.
که ایمان، در رگ و تار و پود جامعه، بی‏وقفه بدود
که مکّه، عظمت اسلام را نعره بکشد
که کعبه، سراسر، نورشود، سراسر عشق. که پنجره‏ها، روبه روشنایی باز شود.
که تالاب کفر، خشکانده شود. که گیاهان هرزه، بر پیکر کعبه ریشه ندوانند که فتح مکّه آغاز اشک‏ها و خنده ‏های تاریخ شود.

حمیده رضایی