باید خشت بر خشت گذاشته شود؛ با دست های آسمانی رسول. باید بنا شود حریم امن الهی، با دست های یاری دهنده علی علیه السلام .
خیل ملائک، صف به صف ایستاده اند؛ برای اقامه نماز در اولین مسجد مسلمانان.
از آسمان، رشته های نور است که کشیده میشود تا زمین.
مدینه در پوست نمیگنجد. اولین خشت های قبا، دست های رسول، بوی خوش بهاری شکفته.
هنوز ایستاده ای.
نفس های ملائک، تو را همچنان به یاد روزهای گذشته می اندازد.
هنوز هر خشتت جوانه میزند؛ هر بهار، تویی و یاد دست های محمد صلی الله علیه وآله .
هنوز نفس میکشی در هوای سرشار ایمان.
هنوز پلک های آسمان باز است و خاطره بنایت جاری.
هنوز صدای صلوات مسلمانان میپیچد در ارکانت.
تو را چه زیبا و ساده بنا کرد رسول صلی الله علیه وآله ، با آن نگاه مشتاق و قلب تپنده در سینه زمان.
قبا! تو را از یاد نمی برد تاریخ؛ مدینه به داشتنت مباهات میکند.
قبا! هوای حوالیات رقیق! ایستاده در سپیده دمان شوق! پلکی در خاموشی و فراموشی بر هم نزنی.
تو را پا بر جا میخواهد زمان؛ آن گونه که تا همیشه، نامت در شریان های تاریخ بجوشد، آن گونه که هنوز پای هر دیوارت، ردّ گامهای ملائک باشد و بوی بهار تازه نفس های علی، آن گونه که هنوز صدای پیامبر بپیچد، در لابلای دیوارها و جداره هایت و جوانه زند بر خشت خشتت.
قبا!
بایست؛ آن چنان که تاریخ، تا همیشه یادت را زنده نگه دارد.
قبا!
تو را دستهای سرشار آب و آینه بالا برده است، در تو تکثیر همه زیباییهاست
پای هر ستون، خنکای یاد پیامبر خدا جاری است. محکم روی پاهایت بایست بی گزندی.
حمیده رضایی
متن ادبی «هنوز ایستاده ای»
- بازدید: 2449