متن ادبی «برادری»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پرندگان جهان، پیوند برادری‏ تان را بر درختانی بی‏شمار، به ترانه نشسته ‏اند. یا محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله ! این دست‏ های مهربانی تو است که امروز، دستان معصوم و جوان‏مرد علی علیه ‏السلام را به اتحاد می‏خواند؛ آن‏چنان‏ که از پس این اخوت مبارک، خورشیدهای بسیار، متولد خواهد شد.
اینجا بهار، با چمدان ‏های شکوفه و باران آمده است تا عشقی چنین مقدس، سرزمین حجاز را جاودان سازد. امروز آسمان، شکوهمندتر از همیشه، غرور آبی‏ اش را به رخ زمینیان می‏کشد.
ترنم وحدت
از تقویم‏ های زمین، بوی اتفاقی خجسته می‏ آید. عقربه‏ ها چرخیده ‏اند و دنیا روی ساعت عاشقی مکث کرده است. امروز، دو رود خروشان، دریای یگانگی را به سمت افق‏ های آبی ‏تر، تجربه می‏کنند.
امروز، فرشتگان بر طاق نصرتی از ستاره، ثانیه ‏های اتفاق را عود می‏سوزانند و دف می‏زنند.
امروز، نبوت، شانه‏ های عزیز امامت را تکیه‏ گاه می‏شود و کوچه ‏های مدینه، در بارقه‏ های مترنم وحدت، غوطه می‏خورند. امروز سراسر نوید است و نور و بشارت.
چه بیم از زمستان، اگر...
وقتی که ستاره‏ ها تکیه بر شانه ‏های یکدیگر، کهکشان می‏شوند، بی‏شک نفس ‏های هیچ شبانه ‏ای عروق روشن شان را تسخیر نخواهد کرد. حالا که رسول مهربانی ‏ها، به روی چشمان آبی علی لبخندی جاودان زده، حالا که عشق در تار و پود علوی بهار بیتوته کرده است، چه بیم از زمستان‏ های پیشِ رو که خورشید، همیشه از گردنه‏ های برفی، مصمم ‏تر طالع می‏شود. امروز بارانی از سپیده و نور، جان‏ هایمان را در می ‏نوردد و زمین، سایه ‏سار بلند یکی شدن را به شور می‏نشیند.

معصومه داوودآبادی