خدایا! تو را نه چون مدح چاپلوسان، بلکه همانند نجوای عاشقان، ستایش میکنم. نامت را میبرم، چون بی پناهان که به داشتن تکیه گاهی می نازند.
خدای من! بنی آدم را چه نسبتی است با غرور، وقتی که فقر فقیران و ثروت ثروتمندان، نزد تو یکی است؟! آدمی از چه به ثروتش می بالد، وقتی تو به او داده ای؛ از چه به هوشش افتخار میکند، وقتی تو آن را آفریده ای و از چه به عملش برتری میجوید، وقتی تو به او آموخته ای؟ خدای من! کاش فخرفروشان عالم به فقر خود و ثروت خدایشان واقف بودند!
اگر نام تو نباشد...
مولای من! خستگی، نصیب بشر است از جستن و خواستن؛ و ناتوانی، دارایی بشر است در خوردن و بهره بردن. بی یاد تو، تنهایی بیداد میکند. بییاری تو، ناتوانی کمر میشکند. اگر توکل به تو نباشد، چگونه در هجوم نیازها صبح را آغاز کنم؟ اگر نام تو نباشد، چگونه بعد از هر تمام شدنی، روز من و امید من آغاز شود؟
جرعه ای از می وحدت
خداوندا! به حرمت آیین پاکانت، آیینه ای عطایم کن به رنگ چهار تکبیر اذان صبحگاه ذره ها؛ آیینه ای که رنگ جمال تو داشته باشد؛ جرعه ای از میوحدت به ما ده، به حق لا اله اِلاّ اللّه.
حسین امیری
متن ادبی «نامت را میبرم»
- بازدید: 1723