امشب بر آستان تو ساییده ام سری *** وا کرده ام به سمت تو درهای دیگری
درهای دیگری همه از جنس آسمان *** شاید شبیه ماه، از این کوچه بگذری!
پاییز بود و هیمنه بادهای تلخ *** تا ناگهان گذشت شمیم معطری
با آب و دانه کلماتش نشسته است *** ... بر گنبد بلند نگاهت، کبوتری
آه ای شمیم پاک که در لایه های خاک *** در عطر باغ های معلق، شناوری
نام تو از کمند خیالم گریخته است *** ای ماه! از من و کلماتم، فراتری
ای آن که خاک از تو پر از رنگ و بو شده! *** ای کاینات از نفست زیر و رو شده!
ای بارش مکرر خورشید بر زمین! *** بر حلقه بلند فلک، آخرین نگین
بر صخره های سخت زمان ایستاده ای *** ای ماه! روی چشم جهان ایستاده ای
خورشید اگر که گرم غزل خوانی تو بود *** از تابش طلایی پیشانی تو بود
ای موج آفتابی دریای کاینات! *** ای فصل ناسروده منظومه حیات!
بی تابم و به سقف کلامت نمیرسم *** هرگز به آستانه نامت نمیرسم
میآید از تمام زوایا، صدای تو *** کِل می کشند پنجره ها در هوای تو
از صبح خاک تا شب افلاک رفتهایم *** در جست و جوی شعشعه آشنای تو
آیینه زار حیرت یک قوم تشنه بود... *** پیشانی منور محرابسای تو
ای آبها گداخته از هرم آه تو! *** ای کوه ها گریخته در شانه های تو!
خواندی؛ تمام خاک، چراغانی تو شد *** ای آبشار ماه روان از حرای تو!
ابراهیم قبله آرباطان
شعر «روی چشم جهان»
- بازدید: 2573