حضور قلب در نماز

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

يكي از شرطهاي اساسي پذيرفته شدن نماز در نزد خداي متعال، مسأله «حضور قلب پيدا كردن» در حين نماز است؛ از اين رو آيات و روايات فراواني در اين باره وارد شده كه همه بر اين مطلب تصريح مي كنند كه ميزان قبولي نماز، بستگي به ميزان توجه انسان در نماز دارد و اين در حالي است كه متأسفانه بسياري از ما عبادتهاي خود را بدون حضور قلب و با حواسپرتي كامل انجام مي دهيم و به همين جهت است كه يك عمر نماز مي خوانيم، اما اثري از آثار معنوي و روح نواز آن را در خود نمي بينيم.
3. اهميت و امكان حضور قلب
3. لزوم تحصيل حضور قلب
الف. در ضرورت تحصيل حضور قلب همين بس كه بدانيم: نماز بي حضور قلب، نماز حقيقي نيست و وقتي نماز از حقيقت و باطن خود جدا شد و به صورت يك عمل بي روح در آمد، تمام ثمرات و فوايدي كه در آيات و روايات، براي نماز آمده، در چنين نمازي وجود ندارد وچه بسا موجب دوري از خدا هم بشود.
احاديث فراواني دراين باره وارد شده كه همه بر اين مطلب تصريح مي كنند كه ميزان قبولي نماز، بستگي به ميزان حضور قلب در نماز دارد و به تناسب وجود حضور قلب، نماز مورد قبول واقع مي شود. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«اَن العبدَ ليُرفعُ لهُ مِن صلاتهِ نصفُها او ثلُثها او ربعُها او خمسُها و ما يرفعُ لهُ الّا ما اقبلَ عليهِ بقلبهِ؛[1] همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش يا خمسش بالا برده مي شود و آن مقداري از نماز كه توجّه قلبي داشته باشد بالا برده مي شود.»
گر چه حضور قلب از شرايط صحت نماز نيست؛ يعني با نبودن حضور قلب نماز باطل نمي شود و از لحاظ فقهي اشكالي ندارد. و ليكن چنين نمازي، قالبي و بي فضيلت و غير مقبول است، يعني بالا نمي رود و اثر معراجي خود را از دست مي دهد.
2. امكان كسب حضور قلب
گاهي تصور مي كنيم، تحصيل حضور قلب از امور مُحال است و از كسب آن، نااميد مي شويم و به يك عبادت صوري و ظاهري اكتفاء مي كنيم. چه بسا اين نااميدي، از فريب دادن خود نشأت بگيرد، به اين معنا كه براي فرار از نماز با حضور قلب، دايماً خود را فريب داده و مشكل بودن آن را بهانه اي براي ترك آن، قرار مي دهيم.
دلايلي براي امكان كسب حضور قلب وجود دارد كه از جمله آنها موارد ذيل است:
الف. وقوع حضور قلب
بهترين دليل براي امكان شيء، وقوع آن است. همين كه پيغمبران ما و ائمه ـ عليهم السّلام ـ و اولياي خدا، بر حسب معرفت و ايمان و قرب و طلبشان، حضور قلب داشتند، دليل بر امكان آن مي باشد.
ب. وجود دستور عمل
وجود دستور جهت تحصيل حضور قلب از ناحيه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السّلام ـ و بزرگاني كه در اين باره كتاب نوشته اند، همه دليل بر امكان كسب آن مي باشد، چرا كه تكليف و دستور به آنچه در توان نيست بي معنا و غلط است، زيرا تحصيل امر محال، محال است.
3. مراتب حضور قلب
گرچه درباره مراتب حضور قلب، سخنان بسياري از بزرگان اهل معرفت رسيده، ولي ما به جهت مختصرگويي و ساده نويسي برآنيم تا با الهام از سخنان ارزشمند آنان به ذكر پنج مرتبه از مراتب حضور قلب بپردازيم.
مرتبه اول: شخص نمازگزار بايد اجمالا بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معاني الفاظ توجه نمي كند. اين مرتبه براي آناني است كه معاني نماز را نمي دانند؛ حضرت امام خميني ـ قدّس سره ـ از قول مرحوم شاه آبادي ـ قدّس سره ـ نقل مي كند:
«مثل اين نحوه، به اين صورت است كه يكي، قصيده در مدح كسي بگويد و به طفلي كه معاني آن را نمي فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است، البته آن طفل كه قصيده را مي خواند اجمالا مي داند ثناي ممدوح را مي كند، اگر چه كيفيت آن را نمي داند».[2]
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«من صلّي ركعتين يعلمُ ما يقولُ فيهِما. انصرَفَ و ليسَ بَينَهُ و بينَ الله ذنبٌ إلّا غفرَلَهُ؛[3] هر كس دو ركعت نماز بخواند در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست، مگر اين كه خداوند آنها را مي بخشد». در اين مرحله، قلب تابع زبان است.
مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد و ساير مفاهيم را بفهمد و در حال نماز به آنها توجه كند تا خوب بداند چه مي گويد و چه مي خواهد.
مرتبه چهارم: نمازگزار علاوه بر مراحل سابق، بايد اسرار و حقايق اذكار را به طور كامل در باطن ذاتش نفوذ داده و به مرحله يقين و ايمان كامل برسد. در اين صورت است كه زبان از قلب پيروي مي كند. قلب چون به آن حقايق ايمان دارد، زبان را به اذكار وادار مي كند.
مرتبه پنجم: در اين مرحله، نماز گزار به مرتبه كشف و شهود و حضور كامل مي رسد كه به اين مرحله حضور قلب در معبود مي گويند نه حضور قلب در عبادت؛ يعني مرحله اي كه اسما و صفات و كمالات حق را با چشم باطن مشاهده مي كند،چيزي را جز خدا نمي بيند، حتي به خودش و افعال و حركات و اذكارش نيز توجه نداشته از سخنگو و سخن نيز غافل است و در حقيقت در انجذاب كامل قرار دارد، البته در اين مرحله هم مراتبي است كه نسبت به سالكين متفاوت است.[4]
- عوامل حواسپرتي و درمان آن
1. هرزگي قوه خيال
از اسباب محوري و اصلي حواسپرتي، فرّار بودن، و هرزگي قوه خيال است.
آدمي داراي نيرويي است كه دايماً ذهن و خيالش را به كار مي گيرد. اگر ذهن انسان در مورد موضوعات كلي، به صورت منظّم و مرتّب فعاليت كند و از يك مقدمه، نتيجه اي بگيرد، در اين صورت تفكر و تعقّل حاصل شده است، ولي اگر ذهن انسان بدون هيچ مقدمه و نظمي در موضوعات جزئي، از چيزي به چيزي و از جايي به جايي پرواز كند و هيچ رابطه منطقي بين موضوعاتي كه در ذهن آمده ايجاد نكند، تخيّل صورت گرفته است.
- ويژگيهاي قوّه خيال
يكي از ويژگيهاي قوّه خيال، فرّار و متحرك بودن آن است، چون اگر تفكر نباشد، هزاران خاطره و مسأله به ذهن انسان (در طي چند لحظه، بدون هيچ ارتباطي با هم) مي رسد.
ديگر از ويژگيهاي قوّه خيال كه از تعريف آن بر مي آيد. آن است كه در موضوعات جزئي كار مي كند و هم چنين از بي نظمي خاصي برخوردار است.
انواع خيالات در نماز
در نمازي كه مي خوانيم، تمام انواع چهارگانه تصوّرات خيالي كه در ذيل مي آيد، وجود دارد، مگر كساني كه قوه خيال را كاملا تربيت كرده و متمركز بر نماز كرده باشند.
گاهي آنچه در نماز به ذهن خطور مي كند، انجام كار خيري است؛ مثلا در اين تصور است كه چگونه بعد از نماز سخنراني كند و يا با فلان بزرگ يا دوست، چگونه گفتگو كند.
و يا انجام كار شرّي است، مثلا در اين تصوّر است كه چگونه بر سر ديگري كلاه بگذارد و... .
گاهي آنچه در خاطر و خيال مي آيد، صرف خيال است و آن يا خيال پسنديده است مثلا (در خاطر خود بگذراند كه پولدار شود تا بتواند گرسنگاني را سير و برهنگاني را لباس بپوشاند و...) و يا خيال فاسد مي باشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگي آن را بياورد و با آن دلخوش كند).
پس آنچه كه در قوه خيال ما مي آيد از اين چهار حالت خارج نيست، اگر چه گاهي در نماز قوّه خيال در امور پسنديده فعّاليّت مي كند، و ليكن در جهت كسب حضور قلب، خيال در امور پسنديده هم بايد كنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب يكسره متوجه خداوند گردد.
- درمان
الف. بيرون نماز

بايد در بيرون نماز، تمرين و ممارست در حفظ قوه خيال و متمركز كردن آن صورت گيرد، به اين صورت كه در ابتدا تمرين كنيم كه فكر و خيال خود را به امور خاصّي تمركز بدهيم و دايماً مواظبت بنماييم كه خيال به جايي ديگر نرود كه اگر اين تمركز ادامه پيدا كند، آرام آرام مي توانيم فكر و خيال خود را ضبط و نگهداري كنيم كه هر كجا اراده كرديم حركت كند.
كيفيت تغذيه قوه خيال
هر يك از قواي ما محتاج به تغذيه مناسب خود مي باشد. بايد براي منظم كردن قوه خيال و جهت دادن به آن، از عوامل كنترل قوّه خيال و گفتن ذكر دايم با توجه و متمركز كردن ذهن به امور پسنديده، استفاده كرد. از جمله امور پسنديده عبارتند از: ياد خدا بودن؛ تمام كارها و اعمال خود را نيت و هدف خدايي دادن؛ تفكر در مسائل علميه و مسائل اعتقاديه (مبدأ و معاد) و وظايف انساني و عملي (كسب اخلاق حسنه و رفتار انساني)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود كه چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضاي خداوند است و هم چنين يادآوري گذرگاه بودن دنيا و مسافر بودن خود و دقّت و تعقّل به عجايب خلقت و آثار نظم و قدرت پروردگار؛ همه اينها عوامل كمك كننده در كنترل قوه خيال مي باشد.
ب. داخل نماز
يكي از روشهاي كنترل قوه خيال در نماز «تصميم بر مخالفت است»؛ يعني تصميم بگيرد كه خيال خود را متمركز در نماز و يا معاني نماز نمايد و هر وقت كنترل آن از اراده انسان خارج شد دوباره برگرداند. حضرت امام خميني ـ قدّس سره ـ مي فرمايد:
«طريقه عمده رام نمودن آن «عمل نمودن به خلاف است» و آن، چنان است كه انسان در وقت نماز خود را مهيّا كند كه حفظ خيال در نماز كند و آن را حبس در عمل نمايد و به مجرّد اين كه بخواهد از چنگ انسان فرار كند آن را استرجاع نمايد (برگرداند) و در هر يك از حركات و سكنات و اذكار و اعمال نماز ملتفت حال آن (قوه خيال) باشد و از حال آن تفتيش نمايد (جستجو كند) و نگذارد سر خود باشد و اين در اوّل امر، كاري صعب (مشكل) به نظر مي آيد، ولي پس از مدتي عمل و دقت و علاج، حتماً رام مي شود و ارتياض پيدا مي كند (ورزيده مي شود)».[5]
________________________________________
[1] . بحارالانوار، ج 84، ص 238.
[2] . امام خميني، اربعين، ص 434.
[3] . ثواب الاعمال، ص 72.
[4] . بر همه ماست كه در اين مراتب به دقت تأمل نموده و درصدد تحصيل آنها باشيم؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: امام خميني، اربعين، ص 434؛ ابراهيم اميني، خودسازي، ص 231؛ ميرزا ملكي تبريزي، اسرار الصلوة، ص 307.
[5] . آداب الصلوة، ص 44.