متن ادبی «یا باب‏ الحوائج»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


می‏گویم: یا باب‏ الحوائج و در قنوتم یک آسمان التجا گل می‏کند.
کیستی ای روح نیایش، نیاز حاجتمندان، سبب ساز رحمت واسعه الهی.
کیستی تو که می‏شود با التجای به تو، تمام نابسامانی‏ ها را سامان بخشید، تمام دردها را درمان کرد و تمام غصه‏ ها را از دل زدود؟ کیستی تو ای روح نماز که حتی دشمنت به خاکساری نیایشت غبطه می‏خورد؟ حضور آسمانی تو را چه کسی می‏تواند انکار کند؛ حتی در زندان، حتی در تنگنای تمام «سیاه‏ چال‏ها»؟!
بریده باد دستی که زنجیر را به ملازمت پاهایت برگزید!
آخر چگونه می‏شود مفهوم ناب آزادی و آزادگی را به بند کشید؟
مولا، شگفتا از صبر تو؛ صبر مقابل سیه کارترین ستمگران روزگار، صبر مقابل تمام ناروایی‏ های زندان و زندانیان! بریده باد دستی که تازیانه بر پیکر کبریایی‏ ات نواخت! بریده باد دستی که با زهر خنده نگاهش، سمّ هستی سوز حسادت را به جام جان تو ریخت!
مولا جان، ای اسطوره شکیبایی! ما رابه التجای تو نیازی است که در طول زندگی بدان محتاجیم و خداوند دعای تو را بهانه اجابت بی ‏واسطه کرده است.
ای باب رحمت و اجابت! چگونه می‏شود در عین درماندگی از یاد تو غافل شد؟
اینک، این غروب غمبار شهادت توست که آسمان «کاظمین» را فرا گرفته است؛ غروبی که یادآور روزهای تاریک زندان است؛ روزهای تلخ تازیانه و خشم، روزهای سرشار از خلوت غریبانه مناجات ‏هایت.
مولا جان، چگونه می‏توانم عبادت ‏هایت را بسرایم؛ ولی برای زخم‏های غریبانه ‏ات سکوت کنم؟
چگونه می‏توانم به شکیبایی بی‏ نظیر بیاندیشم؛ ولی به شکنجه دژخیمان توجه نکنم؟
چه نامرد مردمانی بودند، آنان که شمع وجودت را خاموش می‏خواستند!
چه وارونه اندیشانی که وجود آسمانی‏ات، تاب تماشا از آنان گرفته بود.
مولا، ای خورشید فرو نشسته در محاق زندان‏ ها! امروز دل ما تنها به اندوه نشسته است که شمع جان به یاد روزهای بی‏ چراغت، سوزان و اشک غم به یاد ناله‏ هایت فروزان است.
سلام بر تو، در همه حال!
سلام بر تو در همه روز!
سلام بر تو و شکیبایی ‏ات در زندان‏ های تاریک هارون!
ما و دریای کرمت یا باب ‏الحوائج!

سیدعلی اصغر موسوی

اشارات :: شهریور 1384، شماره 76