تمام ذرات هستی در هر گوشه از کائنات به وجد آمده اند.
نوری زلال، فرش را شکافته است و رو به سمت عرش کرده است. خاک را شب منزلتی است أولی از تمام افلاک. ستارگان، از آسمان چونان دانه های تسبیح به ذکر خداوند، دهان گشوده اند و ستایش میکنند او را؛ الله اکبر... سبحان الله...
هلال ماه است که از زاویه تاریک خویش پای بیرون گذاشته است. ملائک با جامه ای شیر و شکر، از آسمانها فرود میآیند تا اهل زمین را سیراب کنند؛ از جامه ای لایزالی و لمیزلی.
ملائک جام در دست، تشنگان را می یابند تا به هر کدام جرعه هایی را بنوشانند. امشب هیچ بنده ای نباید تشنگی را احساس کند.
امشب شب سیرابی از کرامت بیکران خداوند است؛ به یمن آمدن کسی که خویش، لبالب لبریز است از عشق؛ او که در دستش سبوی بندگی میگیرد.
او که تشنگی اش را هیچ شراب لاجرعه ای، جز جرعه جرعه شراب آتشناک عطش نتوانست سیراب کند. او که حسین است. او که فرزند علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام است.
حسین پسر عشق است و پدر عطش. فرزند علی: پدر خاک و فاطمه: مادر آب.
حسین علیه السلام سلیمان عشق است.
رسول دلدادگی است.
امشب شب میلاد کسی است که به درگاه خدای خویش روزی در کربلای بندگی، نه تنها خویش، که خانواده خویش را به قربانگاه کشاند. هفت پشت عطش از صلابت نام حسین گرم است. این حسین علیه السلام است که بوسه باران میشود و این لبان پیامبر صلی الله علیه و آله است که بر لبان حسین علیه السلام ، بر خاتم عشق و بر نگین هستی بوسه مینشانند.
و این لبان علی علیه السلام است که پیکر حسین علیه السلام را غرق بوسه میکنند و او را همچون جان، در آغوش میفشارد... و این لبان فاطمه علیه السلام است که بر گلوی حسین علیه السلام بوسه ای نثار میکند بر آن نقطه ای که روزی در التهاب عطش آماجگاه خنجر خواهد شد. فاطمه می بوسد گلویی را که از آن صدای خداوند، کلام نورانی عشق را به گوش عالم تلاوت میکند و از فراز نیزه...
امیر اکبرزاده
اشارات :: شهریور 1384، شماره 76