«چون دید عیان جمال محبوب *** از حدّ مکان به لامکان شد
قصه چه کنم وجود پاکش *** زین مرتبه برگشت و آن شد»!
تویی... .
سلام، عشق، حضرت عشق، معنای عشق! قرنها قرن، طلیعه نامت، روشنایی راه مردانی است از تبار آزادی و عشق و هر بار و هر سال باطنین سُرخ و سبز نامت، عشق، متکثر جان های اهورایی میشود.
از سُرخ نمیگویم؛ ای لاله قد کشیده بی سر ملکوت، ای چراغ روشنایی و راهنمایی، آقا همه محرم های بارانی چشمهایم! از سبز میگویم؛ از میلاد، از آنکه می آید تا عشق، جنون بگیرد، تا عشق عاشق شود و تازه بفهمند که تو اولین و آخرین لحظه عشقی. تو شاه بیت عشقی، دلم میخواهد این کلمات را فقط برای تو عاشقانه بخوانم. دلبر هزاره عشق، آقای خوبم! اجازه میدهی این بار از تو بگویم؛ از تو که می آیی شیرینی و دلبرانه و ملکوت صف بکشد تا گلوی سُرخ را ببیند؟
حسین، نام اول عشق است و عشق به دنیا آمد تا در حسین علیه السلام بجوشد.
بیابان در بیابان طرحی از شوری غریب دارم تا به زیرگام های معطّر تو برسم؛ مثل یک ذره غبار ساده.
امروز برایت مدینه گلباران است.
بانوی نور است و هفتاد فرشته که دست در دست، دورش را گرفتند تا همسایه خستگی دنیامان شوی. و علی بر آستانه در، نماز شکر میخواند.
آمده ای به سِیْر سیره گُل، به تهنیت اقاقی و لاله، به سایبان عرفان و به نهایت عشق.
«در عالم عشق اگر به کار آیی تو در دفتر عشق در شمار آیی تو
جبریل امین رکاب دار تو بود بر مرکب عشق اگر سوار آیی تو»
آقا! اجازه میدهی این عشق کهنه را ارادتی کنم؛ قدر تمام گل های جهان و به پایت بریزم؟ ستاره سعد همه مهرها و ماه ها، خدای سجده طولانی بر سجاده خون، پیامبر روشنایی و عشق، امامِ... امامِ... امامِ هرچه بگویم... امام همه لبریزهای نورانی نور و خلود... امام شیرین ترین شهادت ها، امام گُلها و شکوفه ها! داری می آیی. امام اشراق های طولانی! اجازه میدهی به مقدمت گُل بریزیم؟!...
امیر مرزبان
اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
دیدگاهها
روز خوش
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا