«هنگام سرودن، فرصتی برای گریستن نیست».
یا اصلاً گریه برای چه؟
هنگام میلاد فرخنده آزادی است؛ شکوفه ای سرخ، برآمده از خنده بهار.
یا اصلاً سوگ چرا؟ جشن شکوه است این؛ بزرگ و به هیأت زاده شدن دوباره آدمی.
چیزی در زمین میجوشد. چیزی در آسمان میجنبد. سپیده لبخند میزند و آسمان چراغانی است.
لابد انسان میروید که ابلیس، اینگونه در خود میلرزد؛ انسانی به تمام معنا آزاد؛ شکوفه ای سرخ، برآمده از خنده بهار.
هنگام سرودن، فرصتی برای اندیشیدن نیست. اندیشیدن به سرنوشت انسان که چگونه از هیأت آدمیزادگی بیرون می آید و خود از کف میدهد.
مردی بر بلندا می ایستد و هی میکند جان های گریخته را به تن، خرد گریخته را به تن، ایمان گریخته را به دل. (فرصتی برای گریستن نیست؛ که میلاد فرخنده حسین است و آزادی، زیباترین ترانه گل سرخ)؛
ورنه باید گریست. باید گریست به حال انسان که همیشه اشتباه میکند و دوباره اشتباه میکند و... مردی بر بلندا می ایستد و جامه عشقش را عریان میکند. قلبش را برای مردمان (به ظاهر انسان) میگشاید. ایمانش را سوگند میخورد به آزادی انسان. عشقش را سوگند میخورد و تمام راستی اش را (با این که خودْ معیار راستی است و پیمانه عشق و ایمان و آزادی).
مردی بر بلندا می ایستد (و حالا باید گریست؛ هر چند هنگام سرودن، فرصتی برای گریستن نیست)
در دستانش کبوتری است که به جانها می نشیند و انسان را میکشاند به جاده «آدمی».
در دستانش ایمان است؛ بشکوه و سترگ، با جامه دانی از سرخی عشق.
نه، باید گذشت. گریه برای چه؟ فرصت هنوز هست. زمان هنوز جاری و زنده در ما می تپد. پس گریه برای چه؟
حسین زنده است و بر بلندا ایستاده.
دستانش هنوز در حال خواندن است.
(و لبانش نیز، بر بلندای نیزه) فرصت هنوز هست و این تقدیر انسان است.
فرصت هنوز هست؛ چرا که حسین زنده است، عاشورا زنده است و کربلا جاویدان.
بر بلندا ایستاده مرد، در دستانش ایمان؛ ایمان به رهایی انسان از بی خردی. ایمان به رهایی انسان از نامردی. میگوید «اگر دین ندارید، دست کم آزاده باشید»؛ آزاده مرد، تا بشود امیدوار بود به بازگرداندن جانی که از تنتان گریخته است.
بر بلندا ایستاده مرد، فریاد میزند و میخواند (نیزه ها پوسیده اند و مرد بر بلندای خورشید میخواند) بر بلندا ایستاده (گویا این بار لبخندی بر لب دارد)؛ شاید امیدی دو چندان به «اکنون» باز یافته... باید بلندتر بخواند.... جهان تشنه است... آب فوران میکند... چشمه از کربلا آغاز شده است.
داوود خان احمدی
اشارات :: شهریور 1383، شماره 64