متن ادبی «عباس سرو ايستاده»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: مرداد 1387، شماره 111
اي ماه بني¬هاشم! تمام سروهاي ايستاده، مريد تواَند؛ آن هنگام که نام تو در گيتي رقم مي¬خورَد و کبوتران، بال-هاي خود را به احترام آفرينش دو دستت بر هم مي¬زنند که ميلاد و وداع کشتگان تيغ عشق، هر دو به رنگ شادي است. اي پرچم¬دار سپاه اسلام، نام تمام ياس¬ها را عباس گذاشتند.
السلام يا باب¬الحوائج
عباس؛ يعني دو چشم نگران از تشنگي کبوترانِ بي¬پناه.
عباس؛ يعني نگهبان چادر سرخ گلبرگ¬هاي شقايق.
عباس؛ شاهد ديروز و شهيد فرداست.
وقتي مي¬خندد، معصوميت علي را در چاهِ به اشک نشسته چشمان عميقش نظاره خواهي کرد؛
خورشيدي است که بلنداي پيشا¬ني¬اش، پرچم »نصرٌ من الله» محمدي است.
بخند، اي نورسيده! تا بر دانه¬هاي مرواريد سپيد خنده¬ات، نيازمندان دخيل ببندند، يا باب¬الحوائج!
ولادت، شهامت، شهادت
عباس، يعني فانوس خيمه خاطرات حسين و موسيقي افلاک در دستگاه معرفت و وفا.
اي آينه¬دار کربلا و اي دست بيرون¬آمده از آستين خدا! شوق رسيدنت، شعبان را سرمست مي‌كند.
اي شعله خانه علي(ع)! ملايک، آرزومند تواَند. وقتي شناسنامه¬ات را به مُهر مِهر حسين آذين کردند، در سه ايستگاه، بوي بهشت را از تو استشمام کرديم: ولادت، شهامت، شهادت.
اي وسيع نجيب، اي عباس
براي لب¬هاي ترک¬خورده بي¬آب، همچون ترنم بارانِ مهرباني مي¬رسي و گلوي تيرخورده¬ات، پنجره¬اي است به سمت ابديت. خيمه¬اي را که در قلب¬هاي ما به پا کرده¬اي با گرمي نگاهت آن¬قدر آفتاب¬زده کن تا خواب¬زدگي را از وجودمان برهاني. آن¬گاه که دسته گل زخم در گلويت مي¬شکفد، عطر هزار صلوات، با ذکر نام تو در مشام جان مي¬نشيند، اي وسيع نجيب، اي عباس!
رزيتا نعمتي